• Menu
  • Menu

دیدنی های پاریس

دیدنی های پاریس بی پایان است. بخصوص وقتی که برای بار اول با این شهر مواجه می شوی احساس میکنی که هیچ راهی بجز قرعه کشی برای انتخاب بین دیدنی های پاریس وجود ندارد. وجب به وجب پاریس را باید بلعید! من برای بار اول با این شهر عاشقانه مواجه شدم و هیجان سراسر وجودم را فرا گرفته است…

توضیح مهم: دیدنی های پاریس بخشی از سفرنامه من به اروپا است که در سال 2010 میلادی نگارش شده است. از آنجا که این مطلب حاصل نخستین سفر من به پاریس است، ممکن است برخی از اطلاعات آن به‌روز نباشد. مطالب بسیار مفصل و جدیدی را راجع به دیدنی های پاریس در این وبلاگ می توانید ببینید. لطفا برای دیدن این مطالب، به لینک زیر مراجعه کنید:
راهنمای سفر به پاریس

دیدنی های پاریس بخشی از یک سفرنامه مفصل است. اگر بخش قبلی این سفرنامه را نخوانده اید، اینجا را کلیک کنید: رم، واتیکان، فلورانس و ونیز؛ پایان ایتالیایی!

قطار ونیز – پاریس، تقریبا مثل قطارهای درجه یک 6 تخته خودمون بود. 4 جوان پسر از کره جنوبی و یک زن مسن فرانسوی هم سفرهای من بودن که خانمه خیلی زود از کوپه ما رفت. ما موندیم و 4 تا کره ای. حالا هرچی فکر میکردم که اسم اون سریال شون (جو مونگ) یادم بیاد که سر صحبت رو باز کنم، یادم نمی اومد! فوتبال اما بهانه خوبی بود. خیلی برام جالب بود، اونا خیلی محکم بر این باور بودن که ایران خیلی قوی تر از کره است. جدی از تیم ایران هراس داشتن.

 دیدنی های پاریس

صبح ساعت 9 پاریس بودم. از قبل چند تا درخواست رزرو هاستل فرستاده بودم که وقتی رسیدم پاریس و چک میل کردم، فقط یکیشون کانفرم کرده بود. اما با توجه به توضیحاتی که راهنمای توریست ها توی ترمینال کرده بود، محله این هاستل زیاد جالب نبود. لذا بی خیال اش شدم و با کمک همراه اصلی سفرم ( کتاب اروپای غربی Lonely Planet عزیز)، تلاش کردم هاستل هایی که توی خیابان خوب پاریس هست رو پبدا کنم. بعد از حدود 2 ساعت تلاش و پیاده روی، بالاخره یه جا در محله بسیار خوب پاریس، یعنی خیابان ریوولی و درست روبروی ساختمان تاریخی تالار شهر پاریس به نام هاستل ریوولی پیدا کردم.

پاریس توسط رود سن به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم میشه. به بخش شمالی اش میگن Right Bank یا کرانه راست و به بخش جنوبی اش هم میگن Left Bank یا کرانه چپ. خیابان ریوولی نزدیک رود سن در بخش کرانه راست واقع شده بود. 

تلاش کردم که از راهی برم به سمت هاستل که یه سری چیزا رو تو مسیر ببینم. میدان باستیل، اپرای باستیل، کلیسای سنت ماری و کلیسای سنت پل جاهایی بود که دیدم.

به هرحال اتاق رو گرفتم. اتاقش حمام داشت ولی توالت نداشت. وسایل رو گذاشتم و راه افتادم به سمت کشف پاریس.

تجربه شهرهای قبلی باعث میشد که خیلی زود بتونم خودم رو توی شهر پبدا کنم و این موضوع برای من که کلا 3 روز توی پاریس بودم، خیلی عالی بود. انتخاب برام خیلی سخت بود. کلی جا بود برای دیدن و من نمیدونستم از کدوم شروع کنم.

کلیسای سنت جِروایــز

اولین جایی که رفتم، 2 دقیقه تا هتل فاصله داشت. کلیسایی بزرگ و مرتفع به سبک گوتیک که خیلی خوب موقعی رسیدم. چون مراسم عشای ربانی داشت داخلش برگزار میشد که خیلی خوب بود. یه جا وسط مراسم همه شادمان از جاهاشون بلند شدن و به سمت هم رفتن و خنده کنان با هم دست دادن و به هم تبریک گفتن. یه جای دیگه مراسم هم یه کشیش با دو راهبه، آب مقدس رو آوردن و تکه های نان رو توی آب میزدن و توی دهان مردم می ذاشتن.

 جزیره ها

وسط رود سن، دو جزیره هست که اونجا مقصد بعدی من بود. اسم جزیره بزرگتر ایل دو لا سیته بود که منطقه تمیز و زیباییه و من از قسمت شرقش از روی پل ماری واردش شدم.

 کلیسای بزرگ نتردام

از همون شمال رود، کلیسای نتردام خودنمایی میکنه. وقتی که نزدیکش میرسی تازه عظمت خودش رو به رخ میکشه. مخصوصا اگر نمای غربی اش رو ببینی که واقعا غوغا کردن و چیزی کم نذاشتن. حیف که نمیدونم چرا کلیسا تعطیل بود و از دیدن داخلش محروم شدم. اما همون بیرونش اونقدر جذاب هست که برای دقایقی حسابی میخ‌کوبت میکنه.

جزیره رو به سمت غرب ادامه دادم و چندتا بنای مهم و بزرگی که اونجا بود رو عکاسی کردم. ساختمان بزرگ قصر معروف به زندان ماری آنتوانت، کلیسای گوتیکی سن شپل و ساختمان کاخ دادگستری. اطلاعات زیادی فعلا نتونستم در موردشون پیدا کنم جز اینکه همه اینها ساختمانهای تاریخی و مهم قلب پاریس هستن.

به غرب جزیره که رسیدم، از روی پل نئوف برگشتم کرانه راست رود و مستقیم رفتم تا میدان بسیار بزرگ لوور.

 غروب لوور تا میدان کنکورد

چند سالی بود انتظار کشیده بودم تا خودم شخصا غروب خورشید از پشت هرم های موزه لوور رو به تصویر بکشم. از سمت شرق وارد میدان کور کری شدم که ابتدای محدوده موزه لوور هست و در اصل یه میدان محصور در ساختمان غربی موزه است. این میدان از طریق یک دالان به میدان اصلی که هرم ها داخلش هست، وصل میشه و تماشای منظره غروب از این قسمت دیدنیه.

خیلی جالبه که ساعت کشورهای غرب اروپا مثل ایتالیا، فرانسه، بلژیک، هلند و اسپانیا مثل هم هست و بالطبع هرچی که به سمت غرب میریم، غروب دیرتر میشه. باور کنید تا غروب کامل شد، ساعت حدود 10:15 شب بود.

کشیدگی بال های ساختمان موزه لوور تا غرب، خیلی ادامه داره، تا حدی که دروازه پیروزی کوچک رو هم دربر میگیره. پاریس دو تا دروازه پیروزی داره: یکی دروازه پیروزی کالسکه که اسم اصلیش Arc the Triomphe Du Carrousel هست که همین کوچیکه است و در محدوده میدان موزه لوور قرار داره و یکی اش هم دروازه پیروزی بزرگ تر هست که همه به نام طاق نصرت یا دروازه پیروزی Arc the Triomphe  میشناسیمش. مسیر رو به سمت غرب پاریس و به موازات رود سن همچنان ادامه دادم. رسیدم به پارک بسیار بزرگ  تویلِری که واقعا دیدنیه و پر از مردمیه که برای پیک نیک اومدن بیرون. شمال این پارک هم یه شهر بازی موقت هست که یه سری هم اونجا زدم و وسیله هاش رو با وسیله های شهربازی های خودمون مقایسه کردم که انصافا تفاوتشون خیلی نبود. انتهای غربی این پارک بزرگ به میدان معروف کنکورد و نماد مصری اش ختم میشه که به دلیل انجام امور شهری، یه بخش هایی اش بسته بود.

 شانزلیزه

بچه که بودم، وقتی اسم لاتین یه سری از جاهای دنیا رو میشنیدم، تصور میکردم که تلفظ فارسی شون درسته و بقیه به خاطر محدودیت های زبانشون جورای دیگه تلفظ میکنن. این شانزلیزه هم از همونا بود. اما وقتی دیدم شانزه‌لیزه‌ای که فرانسویا مینویسن اصلا حرف “ن” نداره Champ Elysees، با خودم گفتم ببین محدودیت های ما در تلفظ چه میکنه با این اسم!

به هرصورت، خیابان شانزلیزه از میدان کنکورد در شرق شروع میشه و تا دروازه پیروزی (بزرگ) در غرب امتداد داره. حدود ساعت 11:30 بود که من میدان کنکورد بودم و گفتم که برم پیاده روی در شانزلیزه رو تجربه کنم. حالا هرچی میرفتم، فقط یه خیابان عریض بود که تابلو اش حکایت از شانزلیزه بودنش داشت، اما خبری از مغازه های معروفش نبود!

گفتم شاید تصور ما از اینکه این خیابون پر از مغازه است، اشتباهه! لذا به نیت دیدن دروازه پیروزی، مسیر رو به سمت غرب ادامه دادم. ولی آخه هرچی میرفتی تموم نمیشد که…

اونقدر رفتم تا اینکه از وسطای خیابون تازه بخش معروف شانزلیزه شروع شد. بخشی که پر از فروشگاههای برندهای معروف و کافه ها و رستوران های وسط پیاده رو هست رو بالاخره کشف کردم. خط بطلان بر تصور اشتباهم کشیدم و تلاش کردم که راه رفتن در شانزلیزه رو با تمام وجود لمس کنم. مثل همه جای دیگه، اینجا هم پر از کافه و رستورانه. منتها فرقش اینه که اینجا شانزلیزه است…!

آخر شب هم با مترو رفتم هتل. آخربن متروی پاریس، از همه ایستگاههاش ساعت 1 راه میافته و من فکر کنم با آخرین مترو رفتم هتل. واقعا اینکه میگن متروی پاریس واسه خودش یه شهره، درست میگن و فقط وقتی که تجربه میکنی، معناش رو درک میکنی.

 دوچرخه سواری در پاریس

دیدم پاریس مثل بقیه شهرها نیست که بشه با پیاده روی به همه بخش هاش یه سرکی زد. با کمی جستجو، محل اجاره دوچرخه رو پیدا کردم. همه جای شهر ایستگاههای دوچرخه هست، اما اونا کارت اعتباری میخواد که من نداشتم. در حین جستجو برای پیدا کردن محل اجاره دوچرخه، یه نمایشگاه از کارای یه عکاس رو هم دیدم که موضوعش مراسم عروسی در فرهنگ های مختلف بود.

به هر ترتیب دوچرخه رو گرفتم و پاریس نوردی رو شروع کردم.

 قبرستان پرلاشز

پرلاشز پاریس که محل دفن خیلی از آدمهای معروفیه که ما باهاشون آشنا هستیم، در بخش شرقی شهر و در نیمه میانی شمال شهر واقع شده. بعد از کلی طی کردن سربالایی، خیس از عرق رسیدم اونجا. دوچرخه رو قفل کردم و رفتم داخل. خیلی ها اونجان. نویسنده ها، دانشمندان، شاعران، کشته شده های سوانح مثل سقوط هواپیما و… و منیر مجیدی (خواننده قدیم ایرانی)، غلامحسین ساعدی و صادق هدایت.

فاتحه ای برای همه شون خوندم و یه چرخی حدود یک ساعت و نیم داخل قبرستان زدم و به سمت مقصد بعدی راه افتادم.

 مومق (مونتمارتر)

رفتم به سمت منطقه نا امن تر پاریس. ناچار بودم برای رسیدن به تپه ای که از روی اون میشه همه پاریس رو دید، باید بریم اونجا. یه جاهایی اش دقیقا مثل میدون شوش خودمونه. سربالایی ها، دیگه یه جاهایی اش خیلی شدید بود. به هر صورت رسیدم پای پله هایی که از تپه میرفت بالا. وقتی میرسی بالا، منظره اش وصف ناشدنیه. خیلی خوبه. هرکسی میره پاریس، اگه اینجا رو نبینه واقعا یه دیدنی مهم رو از دست داده.

این بالا فقط یه کلیسا و یه منظره نیست. یه بخشی از زندگی جاریه. مردم روی پله ها میشینن و نوازنده ها و خواننده ها اجرا میکنن. مردم حسابی زنده ان، زندگی میکنن. این حس و حال من رو ساعت هایی اونجا نگه داشت.

داخل کلیسای قلب مقدس هم خیلی قشنگه. اما عکاسی ممنوع بود، لذا ناچار شدم مثل خیلی از جاهای دیگه دزدکی عکس بگیرم که البته سخت بود، اما لذتش بیشتره!

این محدوده کلا به منطقه مومق یا مونتمارتر مشهوره و جزو مهم ترین دیدنی های پاریس هست

راسته تاتر و اپرا

یه محدوده نسبتا وسیعی، به محدوده اپرا و تاتر معروفه. یه خیابان هست به نام خیابان اپرا که انتهاش بنای معروف اپرای گارنیه قرار داره. ساختمان اپرایی بسیار بزرگ و با ابهت که اجازه بازدید از داخلش با خرید بلیط امکان پذیر بود.

غیر از این راسته، دو راسته دیگه هم هست که در اصل شامل 8 محله است و همه اینها محدوده ایه که تاتر و اپرا اونجا زیاده.  با دوچرخه یه دور کامل توی این محله ها زدم و از دیدن این همه کافه لذت بردم.

 برج ایفل

دوچرخه رو پس دادم و با مترو رفتم به سمت ایفل. یه ایستگاه زودتر پیاده شدم تا از محله انولید عکس بگیرم. بعد هم پیاده رفتم به سمت برج ایفل. من از سمت شرق وارد محوطه بزرگ فضای سبز جلوی برج شدم که حدودا یک ربعی تا خود برج، پیاده راه بود. رفتم توی صف و درست یک ساعت انتظار کشیدم برای بالا رفتن. برج سه ایستگاه داره. ایستگاه 2 همه باید از آسانسور پیاده بشن. حتی اونایی که میخوان برن بالاتر. آسانسوری که میره تا ایستگاه 2، در داخل هر 4 تا پایه برج وجود داره و به صورت اریب بالا میره. اما ایستگاه 2 تا 3 یه آسانسور مستقیمه که در مرکز برج قرار داره و صاف میره بالا. ایستگاه 2 دوباره یه صف هست برای این آسانسور که در مجموع حدود 2 ساعت طول کشید تا بالا رسیدم و تقریبا دیگه هوا تاریک شده بود. بلیط برای این ایستگاه حدودا 13 یورو بود که از همون پایین میشد تهیه اش کنی. بالای برج هم که دیگه نیاز به تعریف نداره. منظره شهر پاریس و رود سن و… خلاصه باز هم جای همه خالی.

تا اومدم پایین، ساعت 12:30 بود و برگشتم هتل.

 موزه لوور

نمیشه از دیدنی های پاریس گفت و موزه لوور رو فراموش کرد. صبح مثل سحرخیزها، ساعت 8:30 رفتم دم موزه و خوشبختانه قبل از تشکیل صف اونجا بودم. خیلی جلو افتادم. درست ساعت 9 رفتم داخل موزه و داخل هم حسابی خلوت بود. یک موزه بسیار بسیار بزرگ که دیدنش در یک روز رو باید فراموش کرد.

خوشبختانه نقشه بسیار خوبی داره که میتونی انتخاب کنی که کجاش رو ببینی. من در فرصت چند ساعته امٍ این بخش ها رو دیدم:

شاهکارهای موزه لوور خیلی زیاده و برای دیدنشون باید به جاهای مختلف موزه سر زد. مصر باستان، یونان،  روم، بین النهرین، ایران، مجسمه های ایتالیایی، نقاشی های ایتالیایی، تمدن آفریقا و یه سرک پراکنده ای به چند جای دیگه. 

بعد از اون هم دیگه عصر شده بود و باید یواش یواش با پاریس خداحافظی میکردم.

ادامه سفرنامه: سفر در یک نگاه

پی نوشت:

  • دارم تند تند مینویسم برای جبران. ببخشید اگه غلط تایپی دارم.
  • دیگه آخر سفر نزدیکه. من مادریدم
  • مونده نوشتن آمستردام و بارسلونا
  • نظر دادن براي مطلبي كه آخر نوشته قبلي بيان كردم، يادتون نره

بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرات