“رقص”
يعني حركتِ مواجِ برقِ درخشاني كه در نمناكيِ چشمهاي معصومات موج ميزند؛
.
“شوق”
يعني فشارِ دندانهاي بالايي بر لب پايينيات كه خنده مستانه را زيركانه از چهرهات ميربايد؛
.
“عشق”
يعني هيجانِ غليظي كه در سكوتِ بُريده بُريدهات قَلَيان ميكند…
.
و
.
“نياز”
يعني التهابي كه نقطه به نقطه درونم را ميسايد و التماس ميزايد؛
.
“بغض”
يعني آشوب عجيبي كه در گلوگاهِ خاطره برپا ميشود و تبادلِ پيام ميان دل و عقل و زبان را مُختل ميكند؛
.
“درد”
يعني فشارِ عميقي كه فنجانِ قهوه در بينِ دستهايم تحمل ميكند و شوريِ اشكِ چكيده در آخرين جرعه را در تلخياش حل ميكند!
و صبورانه اجازه ميدهد تا چشمهايم همچنان به قرمزيِ لبِ فنجانِ نيمخوردهات در بُهت غريبِ صندلي خالي تو خيره بماند…
.
و این همه یعنی “دلم حسرتت را دارد”
شور از پرده عشاق فراری شده است
افق آینه ها سخت غباری شده است
بر مزار دلمان خاطره ها در رقصند
چه عجب سینه ما گشت و گذاری شده است
زیبا , ساده و سبک.
سپاس بابت انتخاب واژه ها
مستدام باشید.
“عشق”
يعني هيجانِ غليظي كه در سكوتِ بُريده بُريدهات…
عشق یعنی لحظات نابی که همه ی ما در پی آنیم! گاهی به جودی احتیاج داریم که با نامه ای قدر دان محبتهای بی منت پدری مهربان باشد، و گاهی نیاز است که به بابا لنگ درازهامون نامه بنویسیم اگه بابالنگ دراز را گم نکرده باشیم یا اصلا بابا لنگ درازی وجود داشته باشه و نامه ها را بخواند بی چشم داشت، بی توقع…؛ و یه روزی غافلگیر بشی که بابایی بوده و هست و تو میتونی محبتت رو دریغ نکنی…
زندگی و عشق یه حسن اتفاق که بدون نقشه وبرنامه و قرار قبلی میاد و جای ش رو توی قلب حتی؛ بی خبرترین آدمها باز میکنه …
زندگي جيره مختصريست
مثل يك فنجان چای
و كنارش عشق است
مثل يک حبه قند
زندگی را با عشق
نوش جان بايد كرد(سهراب
یا..
و عشق
تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگي ها برد
مرا رساند
به امکان يک پرنده شدن
سهراب سپهري
سلام
سپاس از این واژه های زیبا
داستان جودی و بابالنگ دراز خیلی کانسپت جذابی داره
Salam man 30 salame mikham mohajerat konam be ye keshvari ke kheili geron nabashe mamoli bashe vali az in keshvaraye faghiram na,mishe rahnamaeem konin masalam turkye behtare ya budapest,mikham beram ye maghaze ghelioni baz konam koja chenin chizi momkeneo ejaze midan va fek mikonin esteghbal beshe