اینجایی که من ایستادهام، ۳۶ سال و ۳۶۰ روز از شروع زندگیام گذشته است. این بدین معناست که درست از ۶ روز بعد، دیگر نمیتوانم برای بیان سنم از عدد ۳۶ سال و اندی استفاده کنم.
جایی خوانده بودم که سنهایی که ضریب ۱۲ دارند (یعنی ۱۲، ۲۴، ۳۶، ۴۸، ۶۰، ۷۲ و… سالگی) سنهای مهمی برای هر فرد هستند و اتفاقات مهم زندگی هر فرد در همین سالها رقم میخورد. علت این ماجرا به نمادهای این سالها برمیگردد؛ چرا که از لحاظ طالع بینی چینی، ۱۲ نماد برای سالهای مختلف وجود دارد و هر ۱۲ سال یک بار این نمادها تکرار میشود.
سال اسب و سن ۳۶ سالگی من تمام شده و من وارد چهارمین دوره ۱۲ ساله زندگی شدهام. اتفاقات زیادی در فاصله ۲۹ اردیبهشت سال قبل تا به امروز برایم افتاده و میتوانم بعضی از آنها را به عنوان همان اتفاق ویژه ۳۶ سالگی در نظر بگیرم. اما به نظرم میرسد باید کمی بیشتر از این روزها فاصله بگیرم و بعد آن اتفاق را شناسایی کنم. احساس میکنم مرور زمان باعث خواهد شد که اتفاق بزرگ ۳۶ سالگی، خود را برجسته تر از سایر اتفاقات به وقوع پیوسته، نشان دهد.
اما امروز، به کمکی بزرگ نیاز دارم!
کمک!
میخواهم از همه دوستان و همراهانم درخواستی داشته باشم که شاید تحقق آن، در این ۶ روز باقی مانده از این سال مهم، تبدیل به بزرگترین اتفاق این سنم بشود.
لطفا به من بگویید که “مجید عرفانیان” را به چه میشناسید؟
بسیار برایم مهم است که ویژگی یا ویژگیهای بارزی که در همان لحظه اول به ذهنتان میرسد را با من به اشتراک بگذارید؛ فارغ از آنکه این ویژگیها مثبت یا منفی است. صادقانه تاکید میکنم که این پرسش را برای شناخت دقیقتر، عمیقتر و چند بُعدیتر خودم طرح میکنم و بر این باورم که شنیدن نکته سنجیهای دوستان، به شناخت صحیحتری از خودم خواهد انجامید و این من را برای برطرف کردن نقاط ضعف و تقویت نقاط قوتم کمک میکند.
مهم نیست که ویژگی که به ذهن میرسد، به چه بُعدی از زندگی من اعم از شخصی، کاری، اجتماعی، رفتاری و یا… مربوط باشد؛ بیشتر برایم مهم است که هر کس از زاویه نگاه خودش و نوع رابطه خودش دقیقا همان چیزی را که برداشت کرده است، بنویسد.
برایم بسیار جذاب خواهد بود اگر دوستان عزیزم تا روز ۲۹ اردیبهشت، همین جا (در وبلاگ و نه در شبکههای اجتماعی) در بخش کامنتهای این مطلب، نظراتشان را به اشتراک بگذارند که هم بتوانم جمعبندی مناسبی از آنها داشته باشم و هم اینکه این نوشتهها برای همیشه به عنوان درس ۳۶ سالگی برایم اینجا به یادگار بماند.
.
پینوشت:
از دوستان عزیزی که لطف میکنند و برایم نظرات ارزشمندشان را به اشتراک میگذارند، بینهایت ممنونم. من تک تک نظرات این پُست را با دقت و بارها میخوانم و بر روی همه جملات تعمق میکنم. اما اجازه میخواهم که استثنائا کامنتهای این پُست را به صورت جداگانه پاسخ نگویم. پاسخ من به همه دوستان عزیزم این است که:
چه خوب که هستید و سپاس که به من کمک میکنید…
مجید اون هم ازنوع عرفانیانش….
پیچیدگی اولین صفت بارزی است از مجیدکه چراغش در ذهنم روشن می شود.انقدر پیچیده که گاهی از درک شنیدن ساده ترین هادر کلامش ناتوانیم.
باهوش و دقیق.همیشه پشت سرت بارها وبارهاگفته ام که مجید خیلی باهوشه واین خصوصیت اخلاقیت رو خیلی دوس دارم.کلا آدم های باهوش جایگاه خاصی در ذهنم دارند.
یه چیزی هست که خیلی وقت بود دوس داشتم باهات مطرح کنم ولی این طرح سوالت باعث شد راحت تربه آنالیزش بپردازم.وقتی وبلاگت رو ورق می زنیم به سادگی می توان تغییر مجید رو ازلابلای نوشته هاش کشف کرد این مجید اون مجید اولین سفربه آلمان نیست این مجیداون مجیدی که منتظر راهنمایی مخاطبتانش و مشتاق یادگیری از خوانندگانش بود نیست.نمی دونم شایدغرور واژه مناسبی نباشه ولی دیدگاه وبرداشت من به عنوان یک خواننده بی طرف وحتی غریبه باشخصیت مجید مغرور شدن اون طی چندسال گذشته تاکنونه .
این مجید اون مجید 24اسفند87نیست!!
قبول دارم آدم ها روبه کمال ورشد حرکت می کنند،بزرگ ومتعالی می شن ولی کلام مجید عرفانیان تغییر کرده ببخشید که بی پرده گفتم ولی به نظرم لازمه خودتو وتغییراتت رو در لابلای نحوه ونوع پاسخ هات به مخاطبینت طی چندسال گذشته جستجو کنی.غروری که باعث شده خیلی وقت ها خیلی هارونبینی به خیلی هاازبالانگاه کنی ویادت بره این مجید هم یه روزی اینجایی که الان هست نبوده.البته بازهم منوببخش اینها همه ذهنیت های منه اون هم برگرفته از کشف توازلابلای دست نوشته هات
واما خصوصیت بعدی مجید …خیلی خیلی مهربان ولطیف دقیقامثل بهار واردیبهشت والبته درمقابل این همه مهربانی اگه لازم باشه تا سرحد ممکن می تونی طرف مقابلت رو در روغن داغ سرخ کنی البته بازم اگه طرف مقابلت شناخت کافی ازتوداشته باشه چیزی روبه دل نمی گیره چون عمق مهربانی تورو درک کرده.
ایده پردازعاشق،ساعی وکوشا صفت های بعدی مجیده .
درمجموع انسانی دوست داشتنی که همیشه ازمصاحبت باهاش لذت بردم وجزء افراد ماندگار در زندگیم بوده وخواهدبود.
امیدوارم چهارمین دوازدهه زندگیت به بهترین شکل ممکن شروع بشه وآنچه در ذهنت به عنوان ایده آل وجود دارد پیش رویت باشد.
مثل همیشه لنز دوربینت چرخان و چمدانت برقرارباشه دوست عزیزم
امیدوارم بازاز ذهنیت پردازی های من مکدرنشده باشی .چون خواسته خودت بود من دیدگاههای واقعیموگفتم مجیدجان
مجید ، پاک ، خالص ، شعر ….فقط همین و من خوشحالم که شما ها رو دارم .
سوال خوبیه
مثل یک خط صاف و به شدت درون گرا اونقدر که آدمی رو مثل من قطب مخالف و برونگرام کلافه می کنه.
به شدت غیر قابل پیش بینی.
مهربان .
گاهی که از اون خط صاف بی احساس می آی بیرون تغییر فازهات بسیار شدیده. و می ری رو مخ آدم.
هنوز نمی دونم میشه بهت گفت یه دوست خوب یا نه ؟ برای من به عنوان آدمی که تازه باهات آشنا شدم یه جاهایی دوست خوبی بودی و این می تونه معنی دوست خوب بهت بده ولی به دلیل درونگرایی و فاز به فاز شدنت هنوز نمی دونم. ولی فکر کنم دوست خوب واژه بعدیه.
خلاق و باهوش .
گاهی بسیار آدم سطحی می شی که به خلاقیتت نمیاد .
دلپذیر و نرمی مثل سبزه های بهار.
کمی مغرور و خود پسند. و گاهی نگاههای بالا به پایینی داری که متناسب با جایگاهت نیست. یعنی یه جاهایی خودت رو دست بالا می گیری که نیستی و بالعکس یه جاهایی خودتو دست پایین می گیری که نباید بگیری. ولی خصوصیت غرورت بارزه و چون از قبلت خبر ندارم نمی دونم مقطعیه یا همیشه بوده ولی به نظرم می تونه مقطعی باشه و بیشتر به عنوان یه ابزار دفاعی ازش استفاده می کنی.
همونطور که گاهی بسیار بزرگ منشانه برخورد می کنی ولی گاهی ناگهان همه اون بزرگ منشی جاشو می ده به یه رفتار عجیب که اثری از بزرگ منشی توش نیست.
ادبت نسبت به مادرت می تونه الگوی خوبی برای خیلیها باشه .
حمایتهات عالیه وقتی تو فاز حمایتی
گاهی مثل یه گربه کوچولو می شی که تنهاست و احتیاج به یه آعوش امن داره.
فکر کنم یه کم یه دنده ای.
برای من یه کم سخته چون مدت زیادی نیست می شناسمت هر چند رابطم به نسبت زمانی که میشناسمت باهات عمیقه نه به این معنی که رابطه عمیقی باهات دارم منظورم اینه که تو زمان کوتاه صمیمیتی که ایجاد شده زیاده .
ببخش اگه سلاخیت کردم خودت خواسته بودی دو تا نکته دیگه خم هست که درباره تو نگرانم می کنه باید تو یه گفتگوی دوطرفه باهات مطرحش کنم البته در صورتی که بخوای چون شاید خوشت نیاد بشنویشون .
به هر حال من که دوستت دارم فعلا! امیدوار هم هستم نظرم عوض نشه و همین جوری دوست خوب و عزیز من بمونی.
تولدتم مبارک
شبیه به اتاق محاکمهست!
خودزنی به روش عرفانیان!
نوشتههایی که به تاریخ سنجاق میشود. شناختنامهای از مجید عرفانیان برای همهی سالها!
شاید اگر از این پس کسی بخواهد بداندت، صفحهی بیستوسوم از اردیبهشتماه نود و چهار خورشیدی وبلاگت، کارش را آسان کند!
شاید اگر سفیر…!
شاید اگر دوستیْ مشترک…!
شاید اگر شباهت یک لبخند…!
شاید اگر احمد شاملو…!
مرد بارانی، برای من همیشه بارانیست…
یکی تو و یکی من و یکی تو و یکی نه من…
کوتاه اینکه؛
– ریزبین و نکتهسنج؛
درست میداند چه بگوید؟ کجا بگوید؟ چرا بگوید؟ به که بگوید؟ چگونه بگوید؟ …
– باهوش، سریعالانتقال با حس ششم بسیار قوی؛
همیشه همان چیزی که در فکرت میگذرد را ناگفته بلند میخواند.
– از بیرون آرام و از درون مواج؛
نه که درونگرا! اما هیچ وقت نمیتوانی از ظاهرش، سِر درونش را کشف کنی! دقت کن؛ سِر درون!!!
– ذاتاً کنجکاو و ماجراجو؛
در هر زمینهای…
– جدی در کار، رفیق با یار
– بعضی تناقضات را توامان دارد؛
نه مثل همه. عجیب اما واقعی!!! تناقضاتی مثل؛ نقدپذیر و منتقد/ منطقی و احساسی/ گاهی به شدت خودخواه و گاهی به شدت فداکار، پشتیبان و ایثارگر!
– گاهی به شدت مردد و بسیار کند در تصمیمگیری
– روراست، راستگو و یکرو (اینا با هم فرق دارنا)
– سبز، مهربان و لطیف. مثل باران بهاری، شعرگونه و پر از ردیف و قافیه…
بارانی بمانی رفیق…
سلام به تو مجید عرفانیان عزیز
به نظرم خیلی کار خوبی کردی که خواستی خودت رو ارزیابی کنی، گرچه همه ما به یه شکل شعارگونه میگیم که نظر دیگران برامون اهمیتی نداره ولی وقتی یه عده تحت عنوان دوست، خالصانه و صادقانه برداشتشون از رفتارمونو بیان کنن، میتونه خیییییلی کمک خوبی باشه برای خودشناسی.
القصه، باید گذر کنی از این روزا! نیاز به توجه دیگران مال وقتیه که آدم توی سینش جای خالی حس می کنه! فکر کنم یه بار بهت گفتم، خود درونت فوق العاده ارزشمنده و باید بهش اونقدر بها بدی که کاملا مشهود بشه.
این همه مهربونی و احساس که توی وجودت موج میزنه مقدسه و باید صرف تعالی بشه!
بین اون چیزی که هستی و اون چیزی که نمایانه، تفاوت زیادی هست!
من نگران برداشت دیگران نیستم، نگران احساس رضایتی ام که باید از درونت بر خودت بتابه!
می دونم خیلی خالصی ولی خیلی وقتا فراموشکاریت، زیر سوال میبردت!
خلاصه این که مرد رومانتیک، باید قدر اون چیزایی که تو وجودت داری رو بدونی و بیراهه نری.
ببخش اگه صریح گفتم و وجود نازکت آزرده گزند مباد.
مسلما عزیز بودنت موجب مکث روی رفتار و گفتارته.
شادتر باشی و راه سبز زندگیت، واضح و روشن پیش روت .
تولد ارزشمندت هم مبارک و پر از شیرینی 🙂
به امید دیدار.
جنتلمن واقعی ….
بی ریا ….
خالص….
تیز هوش
مجيد عرفانيان :
اقا، مهربان ، با معرفت ، بي ريا، هنرمند.
به نظر من مجيد عرفانيان خودش !!
نقش كسي و بازي نمي كنه و هميني كه هستش براي همه همينه ، بي ريا …
سلام و عرض ادب
با توجه به نوشته ها و وبلاگتون نظرم را میگم …
در یک کلام فردی موفق و پیشرو و تاثیرگذار…
نمی شناسمت زیاد …
جز چند دیدار رسمی و نیمه رسمی و غیر رسمی …
این روز شماری و سال شماری رو به شدت می فهمم…
برای همین با وجود شناخت کم می نویسم …
تو دیدار اول برای من کمی دافعه داشتی
نگاه و لبخندت مهربونه اغلب، اما کامل شفاف نیست … به نظرم بیش ازون که نگاهت حرف بزنه ناخودآگاه، سعی می کنی باهاش حرف بزنی که این کم می کنه از اون دریافت آنی و رووني که می شه از یه نگاه رها داشت …
کشف و سفر رو به شیوه خودت دوست داری …
کمی نگرانی
کمی غمگین
اما نا امید نیستی
تنهایی ات هم مهمه برات با اینکه ارتباط هات رو هم نگه می داری
کلن هم برام گنگی که اصلن کی هستی و چه می کنی… من هم هیچ وقت از کسی نمی پرسم این سوال ها رو، اما از چند بار دیدارت هم نمی شد فهمید که این خوبه به نظرم …
من اونقدر نمی شناسمت که شاید اصلا نباید کامنتی می گذاشتم اما کمی و فقط کمی با بحران های تولد آشنا هستم البته حتما بحران کلمه درستی نیست اما فعلا کلمه دیگه ای به ذهنم نیومد شما را به واسطه این وبلاگ و آرش نورآقایی می شناسم برای من مجید عرفانیان تداعی کننده مردی است اهل سفر و شاید ایده پردازی خلاق…
به امید آشنایی و دوستی بیشتر با شما
سلام دوست نازنین…
این که میخوای خودتو تو آیینههای متفاوت ببینی خیلی خوبه هرچند قضاوتها شمشیر دولبه ای هستن که میتونن خطرناک باشن و بهت دید اشتباهی هم بدن.
خلاقی. متفاوت فکر میکنی و سعی میکنی این تفاوت رو تو همه زوایای زندگیت وارد کنی. یکرنگی و با صمیمیتت غریبهها رو غافلگیر میکنی. با اینکه خیلی شجاعی، گاهی توان گذشتن از شک و دودلی رو نداری و این خیلی آزارت میده و کاملا تو رفتار و گفتارت هویداست.
این رو قبلا هم بهت گفتم و دلیلی که برام آوردی تا حدی قانع کننده بود: با اینکه آدم درونگرایی نیستی، مکثت در برابر حرفها و رفتار دیگران این توهم رو ایجاد میکنه که یا خیلی درونگرایی یا خیلی به واکنشت فکر میکنی… و البته گاهی دوست داری مرموز جلوه کنی!
دوست خوبی هستی. خوب گوش میکنی و وقتی ازت کمک بخوان تمام تلاشت رو میکنی. آخر اینکه به دوستی باهات افتخار میکنم و امیدوارم همیشه سالم و خوش باشی. در ضمن، نظر نوید خواسته رو دوست داشتم و یه بخشی از نظر دینا هم برام جالب بود.
مجید تو یه عوضی دوست داشتنی هستی ، نمی دونم از کی اما سالهاست که گم شدی خیال پیدا شدن هم نداری. همیشه با خاطره هات زندگی می کنی و کارهای جدیدت هم برای ساختن خاطراتی هستن که بعدا باهاش زندگی کنی.
آقا مجيد، يك دونه اي!
اين كلمات به ذهنم مي رسد، آرامش، سر فرصت، متفكر، كمي آهسته، خيلي مهربان، سنجيده، بازبيني كننده و هميشه ياد گيرنده.
….
یک اعتراف واقعا دلم میخواست اول نظرات بقیه رو بخونم و بعد بنویسم اما احساس کردم شاید روی نظرم تاثیر بذارم و یه نکته خیلی مهم این ک شاید هر کسی یک بعدی از وجود تو رو بشناسد و دیده با شه ک دیگری ندیده.
فکر کنم توی همین جمله چندتا از ویژگی هایی رو ک داری گفتم. یقیننا انسان تک بعدی نیستی. هنوز ماجراجویی و جالب ترین چیزی ک در موردت دیدم زنده بودن حساته.
و همون قلعه ای ک شاید باید یه فکری ب حالش کرد.
این ک تو 36 سالت میشه مهم و عزیزه اما نذار اعداد درگیرت کنن تولد یه بهانست تو مهمی.
سلام
تولدت مبارک
نکته ای که راجع به هر 12 سال یکبار گفتی رو نمیدونستم ولی فکر کنم حقیقت داره .
چندبار پاک کردم و دوباره نوشتم
در واقع نمیدونم اصلا باید کامنت بگذارم یا نه
ولی باید بگم که اگر خدا در یک آن همه ی تورو پدید آورد برای ” مهربونی ، آرامش و احساست ” مدتها وقت صرف کرد .
و مدرن ترین مدل سیستم عاملی که داشت رو برات کار گذاشت تا از حداکثرت استفاده کنی .
بسیار بالغی ، معادل : منطقی با شعور ، کنترل کننده ، بی عقده ، نه تنها خودت بسیار کاملی بلکه کاملا خودتی .
اما اینها چیزایی که تویی
ولی منو یاد آسمون میندازی
بعد دلم برات میسوزه
همیشه دلم برات میسوزه
نمیدونم چرا
ولی دلم برات میسوزه
امیدوارم هرگز نظرم راجع بهت عوض نشه
و
یک عالمه تولدت مبارک
مغرور با نگاهی عمیق و شخصیتی پیچیده.
سلام
چه نظرات جالبی
شما دوست داشتنی هستید با هوش ومهربان خلاق در زندگی بعدیم دوست دارم مثل شما زندگی کنم
آزاد ورها
سلام
1- اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود، چند روز دیگر تولد من است، چه ایده جالبی، من هم از روی دست شما کپی می کنم و در آستانه چهل سالگی کمک می خواهم
2- من سعادت دیدار شمار را نداشتم، آن هم فقط یک بار به لطف معرفی خانم قرایی و آن هم فقط چند ثانیه، یعنی به دقیقه هم نرسید!!
پس از روی نوشته های وبلاگتان برداشت و تصوراتم را از شما می گویم
فردی کنجکاو، ریزبین، مرفه (شاید هم پولدار)، دوست دارد ته یک موضوع را درآورد، گوشه گیر و ….
سلام مجید عرفانیان,
شاید تو تا الان فردی به اسم آدل نیکجو رو ندیده باشی. دلیلش اینه که منم شما رو ندیدم. ینی از نزدیک ندیدم. خب حالا چرا من که تو رو اصلا ندیدم نظر میدم؟ واسه خودم سوال بود ولی جندتا جواب پیدا کردم و قانع شدم بنویسم. اولین دلیل اینکه گفتم شاید مجید عرفانیان دوست داشته باشه بدونه از بیرون چی شکلی. ینی کسایی که تا حالا ندیدنش چی در موردش فکر میکنند. دلیل دوم اینه که بعضی موقع ها آدم یک گوشه زمین یک کاری میکنه که یک نفر دیگه صرفا به خاطر اینکه اون کار خیلی باحال بوده دوست داره نظرش رو بنویسه. منظورم همین ۱۲ سالی که مطرح کردی و آب و تاب دادن به این عدد هست. دلیل سوم نظرم به عنوان یک فرد ناشناس در مورد مجید عرفانیان هست. من به عنوان یک فرد مرتبط با گردشگری افراد معتبر گردشگری زیادی رو میشناسم. بعضیاشون رو دیدم بعضیاشون رو نه هنوز. بعضی از این افراد سرشناس حوزه گردشگری خودشون خیلی به معرفی خودشون میپردازند. شاید اینجوری سرشناس شدند. ولی مجید عرفانیان رو خیلی ها مثل من از تو دهن بقیه میشناسند. این یعنی این با استدلالی که گفتم یعنی مجید عرفانیان بیشتر از اینکه شعار بده کارش رو انجام میده و بعضی از اون کارا اینقد مهمه که اسمش خواسته یا ناخواسته مطرح میشه. بعد اون فرد خواسته یا ناخواسته سرشناس میشه. مثلا من داشتم فکر میکردم این مجید عرفانیان ۷سال و اندی از من بزرگتره چرا مثلا بهش تو نوشته اول نگفتم آقای عرفانیان! با خودم استدلال کردم شاید دلیلش همین سرشناس بودن باشه. مثلا یک بچه ۷ ساله هم واسه علی دایی آقا نمیذاره چون سرشناسه. همین طور که گرم شدم به نوشتن از نوشته های خودم یک چیز دیگه در موردت فهمیدم. سرشناس بودن. حالا نمیدونم خواسته یا ناخواسته. دلیل آخری که اینجا نظر دادم این بود که اینجا درسته مربوط به مجید عرفانیان هست اما در عین حال یک محیط عمومی هست. سهامی عامه! یعنی هر کسی بخواد میتونه نظر بده. منم فک کنم تو فیسبوک دستم به یک چیزی خورد یهو این صفحه باز شد. آقا موفق و موید باشی در عین حال
مهربان ، مهربان ، مهربان و البته بسیار تا بسیار کند ، تو انجام کارها حوصله ی آدم رو سر میبری ،یا شاید هم میبردی( الآن نمیدونم)، و بسیار تا بسیار مهربان و مهربان و مهربان ، تولدت مبارک دوست کند و مهربان من
اول از همه یه سلام و تولدت مبارک گنده
راستش وقتی تو فیس بوک پستتونو دیدم کنجکاوانه به اینجا و وبلاگتون کشیده شدم.من زیاد شمارو نمیشناسم و فقط فقط از طریق گردشگری با شما لینک شدم .چون گفتین اولین چیزی که از شما به ذهنمون برسه رو بگیم بذارین اینجور شروع کنم که اولین چیزی که با شنیدن اسم مجید عرفانیان به ذهنم میرسه اون موهای سپید جلوی سرتونه که فرم جالبی دارن و توجه آدمو به خودش جلب میکنن.
اگه اجازه داشته باشم میخوام نظرمو بعنوان کسی که مجید عرفانیان رو همیشه از فیس بوک وگاها مطالبش تو وبلاگش فالو میکنه و تاحالا حتی باهاش هم کلام نشده بگم.مجید عرفانیان ی ادم با استعداد،جنتلمن،ارام با کودک درونی پر انرژی و ماجرا جوست.کسی که به خودش و نظرات آدمای اطرافش اهمیت میده.کسی که در گذر زمان سعی میکنه به ندای درونش جواب بده و با خودش دوست باشه.در مجموع از چیزهایی که من دیدم و شنیدم مجید عرفانیان در نوع خودش ادم منحصر به فردیه،امیدوارم موفقیاتش بیشتر و بیشتر شه.
سلام مجيد
بعد از اين سالِ سي من هنوز نفهميدم دريا انعكاس آسمون رو داره يا برعكس آسمون تصوير دريا رو اما اينو فهميدم كه توي زلال نازنين ترجمه ي هر دو هستي در پيكره ي آدميزاد.
راستش نميخواستم بنويسم. خيلي چيزها رو نميشه گفت تحليل و شناخت يه آدم “دل” ي مثل تو و شناخت من از تو يه دريافت درونيه كه به كلمه در نمياد. يه بخش اصلي از رفتار و گفتار و تصميماتت فقط بر اساس احساسه سعي ميكني سنجيده، منطقي و با طمانينه باشي ولي بازهم ردپاي لطافت عاطفه توو همه زندگيت پيداست واسه همين هيچي نمينويسم؛ كلمه حق مطلب رو ادا نميكنه؛ در مورد اين موضوع چالش برانگيز كه “تو رو به چي ميشناسيم” بايد دوسويه حرف زد
آرزو ميكنم سي و هفت سالگي رو با شادكامي و خوشدلي آغاز كني و هر لحظه ي امسال و همه سال برات سرشار از شوق و شهود باشه. بازم تولدت مبارك. در سفر باشي و دلشاد
پي نويس: جناب شهريار گرامي درود بر شما و خوشا به اين حافظه عالي! زاد روز شما هم پيشاپيش خجسته
وقتی به مجید عرفانیان فکر میکنم اولین چیزی که به ذهنم میاد یه دوست خوب و عزیز که دوسش دارم. یه دوست که از هم صحبتی وقت سپری کردن باهاش لذت میبرم. یه دوست با حوصله، نکته بین، با احساس، با شوق و ذوق، به روز، با ایدیهای نو، با اهمیت. مردی که فکر میکنم یه زن در کنارش بینیاز از عشق خواهد شد. مردی که ریسک کرد و به دنبال عشقش رفت. سفر و ماجراجویی چیزی هست که مجید رو به وجد و ذوق میاره، بخشیدن فرصت بیشتر برای سفر به مجید شاید هدیه دلچسبی براش باشه، مجید سبک و سیاق خودش رو تو ارتباط برقرار کردن داره و خوب میدون با مدل مردم کشورمون چطور دیالوگ کنه و ارتباط رو به نتیجه برسونه. از اونجا که مجید دنبال عشقش “سفر کردن” رفت فردی تاثیر گذر و الگو برای افراد زیادی هست، دنیای مجید محدود به خونه و خونواده و ایران نیست، مجید به جایی رسیده که سطحش به وسعت ارتباطات بینالمللی هست، دنیای اون صرفا ایران نیست بلکه کره زمین 🙂
دوست خوبم خوش اومدی به دنیا 🙂
سلام
تولدتان مبارک و امیدوارم هر ساله برایتان سرشار از تجربیات خوب و شاد باشد
من بر عکس دوستان دیگر مدت کمی است که با شما آشنا شدم اما خصلت هایی که بعد از خواندن این متن یهوو فلش بک شد :
1- قیافه مهربان و خندان و صبور
2- از دوستی کم نمیذاره و همیشه همه دوستش دارن
3- متاسفانه حاضره هر کاری بکنه اما کسی ازش ناراحت و دلخور نشه
4- خیلی دوست داره نیمه گمشدش را پیدا کنه اما اینقده سرشو شلوغ کرده و اینقده اتفاقات غیر متقربه در سفرهای داخلی و خارجی پیش میاد که نمیدونه هنوز و کجا وقتشه و انتخاب را براش سخت میکنه
5- مانند دیگر دوستان مثلث گردشگریش اهداف بزرگی داره و از درجا زدن خوشش نمیاد
6-متاسفانه اهل اسموکینگ است
7- دست نوشته و وبلاگش همیشه پر از شادی و امیده
8- انرز÷ طبیعت همیشه بهش نیرویی مضاعف می دهد
(می خوای فالتووو بگیرووممم ):D
تولدتان مبارک
بیا شمعهارووو فوت کن که 1000000000000000 سال زنده باشی:)
مجید عزیز
هر روز برایت رویایی باشد در دست
نه دوردست
عشقی باشد در دل
نه در سر
و دلیلی باشد برای زندگی
نه روز مره گی
تولدت مبارک
در مورد سوالت هم باید بگم اولا دیر رسیدم دوما هم هیچی به ذهنم نمیرسه
مجید عرفانیان = سفر
گرم مثل یه لیوان قهوه ی داغ و خوش طعم
و دل انگیز مثل صبح نقره ای و برفی زمستون
و خوب مثل ملودی های گوش نواز آندره بوچلی
سلام داداشی
ایشاا… سالهای سال به خوبی و خوشی و با سلامت پر انرژی زندگی کنید
سالروز زمینی شدنتون مبارک
منم نظرم اینه در مورد داداشی :
مثل خواهرت مهربان هستی گفتم مهربان وصبوروخونسرد ودلسوز وساده بی ریا باشی .
درمورد سن تون 36به قول خوتون اندی استفاده میکنی نمیدانم چی بگم.
فقط تنها چیزی به نظرم آمد این براتون بگم.
شب آرامی بود
میروم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیهاش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
با خودم میگفتم:
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمدهایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه میگردد؟
هیچ!!!
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطرهها میماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا میماند
زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدنهاست
زندگی، پنجرهای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندیست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهیها داد
زندگی شاید آن لبخندیست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیاتست، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهاییست
من دلم میخواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
چند وقتی هست که به وبلاگتون سر میزنم ولی وقت نمی کردم چیزی بنویسم، امروز حس کار کردن نداشتم و دلم خواست یه دل سیر سفرنامه هاتون رو بخونم. سفرنامه پاریس رو خیلی دوست داشتم..
من از نزدیک شما رو ندیدم ولی با توجه به عکستون و نوشته هاتون فقط حسی که ازتون میگیرم رو می خوام بنویسم،
احساس میکنم با وجود چهره آروم و لب خندون، چشماتون غمگینه. چشمای آدما هیچ وقت دروغ نمیگن،یه چیزی مثل غم یه دوست داشتن عمیق که همیشه همراهتونه..
و از اونجایی که جواب نظرات رو ندادین فکر میکنم شخصیتتون پیچیده است و راز مگو زیاد دارین.
ولی شخصیتتون برام فوق العاده ارزشمند و قابل احترامه، قدر دان تمام زحمات و تلاش هاتون برای ایران عزیزمون هستم که یکی از این کارهای بزرگ، تلاشتون برای کنوانسیون 2017 بود..
برقرار باشید
سلام مجید جان
امیدوارم هرجای دنیا که باشی دلی آرام و بدون غمی داشته باشی.
من فقط میتونم برای دوران کودکی و نوجوانیت نظر بدم چون از وقتی رفتید تهران فاصله ها خیلی زیاد شد وفقط دیدارها به سالی یکبار اونم بازدید عید محدود شد.
حتما الان خیلی عوض شدی ولی یاد اون موقعها بخیر با پدر مرحومت با صدای خوشی که از استاد منشاوی تقلید میکردی آوای قرآن رو بسیار دلنشین تو این جلسات میخوندی و تشویقاتی بود که برات میشد . نوجوانی با انرژی و پرشور و با استعداد.یادش واقعا بخیر . خیلی زود گذشت دوران شیرینی بود.
برات آرزوی موفقیت میکنم .