• Menu
  • Menu

پاریس؛ عشق، هنر و غذا

شاید یکی از سخت ترین بخش های نوشتن مطلب درباره پاریس، انتخاب تیتر برای این مطلب باشه! تیتر مطلب برای شهری که سرشار از عشق، هنر و موسیقی است، رستوران و غذا و شراب بخش مهمی از زندگی مردمانشه، برج ایفل سمبلشه، موزه لوور و تابلوی مونالیزا رو تو دلش جا داده، مردگانش در قبرستانی مثل پرلاشز آرمیدن، آوازه باله و بالرین هاش جهانیه، و… شهری که میشه کلی نکات دیگه در موردش گفت…

 این یه مطلبه از نگاه یک مسافری که عاشقی و هنر رو پر رنگ تر از چیزای دیگه توی این شهر حس کرده…

مونالیزا؛ شاهکار جاودان نابغه ایتالیایی در موزه لوور

.

ورود به پاریس

بعد از سپری کردن شب تا صبح در کوپه شش نفره قطار ونیز – پاریس، حدود ساعت 8 صبح بود که وارد ایستگاه قطار Gare De Lyon در یک چهارم جنوب شرقی پاریس شدم. از همون لحظه ورود، حس متفاوتی که از این شهر انتظار داشتم به سراغم اومد. تصمیم گرفتم پیاده راه بیافتم و برم به سمت مرکز شهر تا یه اقامتگاه پیدا کنم. تیر ماه بود و اوج شلوغی پاریس. حدود یک ساعت که راه رفتم، توی یه کافه نشستم و صبحانه تکراری اروپایی خودم رو (کاپوچینو و کوراسان) خوردم و ایمیل چک کردم. دوباره به راه افتادم و بعد از کلی پیاده روی رسیدم به خیابون De Rivoli که درست به موازات بخش مرکزی رود سن هست و انتهای غربی این خیابون، میرسه به لوور و شانزلیزه. چندین هاستل و اقامتگاه مختلف رو سر زدم، اما یا پر بود و یا گرون بود. بعد از حدود دو ساعت جستجو با کمک کتاب Lonely Planet یه هاستل پیدا کردم در یه نقطه خیلی خوب از خیابون ریوولی که اتاقش حمام اختصاصی داشت اما توالت اش عمومی بود. اتاق رو گرفتم و راه افتادم برای اکتشاف!

پنجره اتاق من در پاریس

.

نمای بیرونی اقامتگاه من (پنجره سر نبش، طبقه وسط اتاق من بود)

.

آئین مذهبی زیبا در کلیسا

اولین جایی که رفتم، کلیسایی بود در نزدیکی اقامتگاهم. اسم این کلیسا St-Gervais-et-St-Protais Church بود که کلیسای معروفی نبود، اما مراسمی که توی اون برگزار میشد بسیار جذاب بود و من رو حدود یک ساعت جذب خودش کرد. خیلی دوست دارم اسم این مراسم رو بدونم. تو این مراسم بعد از قرائت انجیل و صحبت های کشیش بزرگ و نواختن موسیقی و خواندن دعاهای دسته جمعی، همه سراغ هم میرن و همدیگه رو بغل می کنن و به هم تبریک می گن و بعد به صف می ایستند تا کشیش بزرگ یه تکه از یه چیز خوردنی شبیه نان رو توی دهان همه میذاره. بعدها توی چند سفر دیگه هم توی کلیساهای دیگه این مراسم رو دیدم.

بخشی از مراسم

.

دعایی از روی خلوص

.

پلکان مقابل کلیسا

.

میدان De Ville

مهمترین مکان حوالی اقامتگاه من، یه جایی بود به اسم Hotel De Ville که جلوی اون یه فضای بازی بود به همین نام. این فضای باز درست در مجاورت رود سن قرار داشت.

المانی در مجاورت میدان De Ville

.

رود سن (Seine River)

 دبیرستانی که بودم، خیلی جدول حل می کردم. یه سئوال تکراری بود توی همه جدولا که میپرسید: رود اروپایی. جوابش دو حرف بود: س ن . اون موقع فکرش رو هم نمی کردم که حضوری بیام کنار این رود دو حرفی عظیم. انصافا بعضی از بخش های این رود خیلی قشنگه. مخصوصا اون جاهاییکه خیابون از مجاورت آب میگذره یا پیاده رو های عریض سنگفرش در کنارش قرار داره یا اون قسمت هایی که وسط رود، خشکی هایی مثل جزیره وجود داره.

نمایی از رود سن

.


 نمایی دیگر از رود سن و خیابان مجاور آن

.

ملاقات با لوور در غروب (Musée du Louvre)

گشت زدن در جزیره های وسط رود سن و لذت بردن از خیابونها، کافه ها، فروشگاه ها و زیبایی های پاریس اونقدر من رو جذب خودش کرد که وقتی به خودم اومدم دیدم ساعت حوالی 8 بعد از ظهره و خورشید به شدت پایین اومده. قدمهام رو تندتر کردم و خودم رو رسوندم به میدان پشتی موزه لوور. میتونم بگم که خیلی خوش شانس بودم که توی این سفر فشرده، توی این وقت از روز رسیدم اینجا. بازی خورسید با هرم موزه لوور و المانهای اون اطراف حسابی آدم رو به شوق میاورد تا بی خیال فشردگی سفر بشه و بچسبه به عکاسی! فکر کنم دو سه تا از عکسهای اولین نمایشگاه عکسم («…تا بارسلونا» – مهر 89، کاخ نیاوران) مربوط به همین جا بود. جایی که من و غروب و لوور یکجا جمع شده بودیم.

انعکاس دروازه پیروزی (Carrousel) در تابلوی ورودی موزه لوور

.

خورشید و هرم اصلی موزه لوور

.

بازی رنگ ها بر بالای دروازه پیروزی (Carrousel)

.

هرم اصلی موزه لوور

.

غروب از پشت هرم شیشه ای لوور

.

میدان کنکورد (Place de la Concorde)

بعد از عکاسی در میدان مرکزی موزه لوور، یک پیاده روی طولانی رو شروع کردم و ضمن عبور از داخل شهربازی و باغ بزرگ شهری Tuileries Garden، رسیدم به میدان کنکورد که نمایی زیبا از برج ایفل رو میشد دید. اینجا دیگه شب شده بود و من یک روز سخت رو پشت سر گذاشته بودم. نیم ساعتی اینجا نشستم و بعد راه افتادم به سمت خیابانی که خیلی ازش تو ایران شنیدیم…

نمایی از ایفل از میدان کنکورد

.

خیابان شانزلیزه (Ave. Des Champs-Elysées)

تو ایران وقتی اسم خیابون چامپ الیزه یا همون شانزلیزه میاد، این تصویر به ذهن میرسه که یه خیابونیه که همش برند های معروف هستن و همش فروشگاهه. من هم با همین تصور از میدان کنکورد وارد این خیابون شدم. اما هرچه بیشتر پیش میرفتم، کمتر از فروشگاه و برند خبری بود. هرچی بود، ماشین بود و دو طرفش هم پیاده رو و فضای سبز. فکر کنم حدود 45 دقیقه پیاده راه رفتم و هیچی جز دورنمای دروازه پیروزی ندیدم! دیگه داشتم باور میکردم که تصورم اشتباه بوده! اما بالاخره رسیدم به فروشگاه ها… انتهای غربی این خیابون، همونجاییه که ما تو ایران ازش به عنوان یه خیابون خاص یاد میکنیم. این محدوده شاید حدود یک چهارم طول شانزلیزه رو در بر میگیره. عرض پیاده روهای خیابون تو این محدوده حسابی زیاد میشه و سرتاسر خیابون پر از فروشگاه ها و کافه ها و رستورانها است که ورود به خیلی از اونها جرات میخواد!!!

نمایی از شانرلیزه و دروازه پیروزی

.

دروازه پیروزی

.

قبرستان پرلاشز (Cimetière du Père Lachaise)

بدون تردید معروف ترین قبرستان جهان، قبرستان پرلاشز هست که دیدن اون ساعت ها زمان نیاز داره. این قبرستان در شرق پاریس واقع شده و از سایر جاذبه های گردشگری پاریس فاصله داره. خیلی از چهره های محبوب و سرشناس دنیا توی این قبرستان دفن شدن که این شامل چند چهره سرشناس ایرانی هم میشه. بازدید بسیار اجمالی و گذرا از بخش های محدودی از این قبرستان (شاید فقط یک صدم قبرستان) حدودا 4 ساعت وقت گرفت. بدون تردید سرشناس ترین ایرانی مدفون در پرلاشز، صادق هدایته با یک قبر خاص! فرمی شبیه به یک هرم کشیده.

ورودی شمال غربی قبرستان

.

ابتدای مسیر ورودی

.

قبر نویسنده سرشناس؛ بالزاک

.

بلندیهای موماق

درست در شمال پاریس، منطقه ای وجود داره که بام پاریس محسوب میشه و از اونجا تمام پاریس زیر پا قرار داره. محدوده بزرگی از فضای سبز با اختلاف ارتفاع های زیاد در بخش های مختلف، که یک کلیسای زیبا رو دربر گرفته و اینجا رو تبدیل به یکی از مهمترین نقاط پر بازدید پاریس کرده. کلیسای زیبا و بزرگ «قلب مقدس عیسی» (Basilique du Sacré-Cœur) که بهش کلیسای موماق هم میگن، از خیلی از نقاط پاریس مخصوصا توی نیمه شمالی قابل رویته که دلیل اصلی اون هم اینه که توی ارتفاع و بالای بلندی ساخته شده. پلکان وسیع مقابل این کلیسا جاییه که کلی برنامه های هنری اجرا میشه و توریست ها از نشستن در این فضا لذت می برن. بدون تردید منظره دیدنی پاریس از این بالا هم جذابیت اینجا رو دو چندان میکنه.

پلکانی به سمت ارتفاعات منطقه موماق

.

کلیسای قلب مقدس عیسی

.

اجرای موسیقی در پلکان مقابل کلیسا

.

داخل کلیسا

.

پاریس گران، پاریس ارزان

برای یه مسافر Back Packer پاریس شهر گرونیه. مسافتا زیاده چون پاریس خیلی بزرگه. رستورانها گرونه چون کیفیت ها نسبتا بالاست و اصولا غذا در فرانسه یه موضوع خاصه که باید براش وقت و هزینه صرف کرد. هزینه ورودی اماکن دیدنی گرونه؛ هزینه لاندری و شستشو در خشکشویی نسبتا بالاست. حتا آب معدنی کوچیک رو بعضی جاها باید 3 یورو پول بدی و خلاصه اگه ندونی چه کار باید بکنی، کلاهت پس معرکه است. من اما دو سه کار انجام دادم که خیلی به کاهش هزینه هام کمک کرد:

– برای اقامت (همون طور که توضیح دادم) هتل نگرفتم؛ یه هاستل خوب گرفتم توی یه خیابون خوب و دیگه پول هتل های گرون پاریس رو ندادم

– برای خورد و خوراک، علیرغم تمایل زیاد برای تست غذاهای فرانسوی و صرفا بخاطر کمبود منابع مالی، از فروشگاه های زنجیره ای بزرگ غذاهای آماده می گرفتم و همین طور باکس ها آبمعدنی بزرگ میگرفتم که پول یه باکس آب معدنی بزرگ 6 تایی از پول یه دونه آب معدنی کوچیک توی وسط شهر ارزونتر میشد!

– برای شست و شوی لباس، از لاندری هایی استفاده میکردم که همه چیزش اتومات و پولی بود، این طوری شاید لازم بود وقت بیشتری صرف کنم، اما هزینه اش خیلی کمتر میشد.

– یه کارت عضویت در ایکوموس از دوستم گرفته بودم که با اون خیلی از موزه ها رو رایگان وارد میشدم.

–  روز دوم هم یه دوچرخه کرایه کردم برای تردد بین جاذبه های گردشگری. با توجه به تعدد ترددهای من بین جاذبه ها، لازم بود که از وسیله ای استفاده بکنم که هم کم هزینه باشه، هم در دسترس باشه و هم از لحاظ زمان بتونم وقت کمتری رو توی مسیرها سپری کنم.

دوچرخه هایی برای پاریس گردی

.

فروشگاهی که تمام خریدهام رو از اینجا انجام می دادم

.

پاریس گردی

کاری که روز دوم و بعد از بازدید از قبرستان پرلاشز و منطقه موماخ انجام دادم، دوچرخه سواری در پاریس بود. نشستم و یه سری از بناها و جاذبه های گردشگری و خیابونهای مهم پاریس رو روی نقشه مشخص کردم و اون وقت راه افتادم برای دیدن اونها. فکر کنم حدودا 3-4 ساعت پدال زدم و کلی جاهای زیبا رو دیدم. ساختمان اپرا، کاخ ها و موزه ها، ساختمان های تاتر و باله، ایستگاه های قطار و… خلاصه کلی از دیدنی های پاریس. هر از گاهی هم مینشستم توی یکی از کافه های فراموش نشدنی پاریس و خودم رو به یه قهوه مهمون می کردم!

کافه رستوران های فراموش نشدنی پاریس

.

برج ایفل (Tour Eiffel)

آخرین جایی که تونستم توی روز دوم حضور در پاریس ببینم، برج ایفل بود. برنامه ام این بود که یه جوری برسم اینجا که قبل از غروب بالای برج باشم و عکس بگیرم و بعدش هم برم منطقه برج های پاریس در غرب این شهر. اما صف بسیار طولانی بالا رفتن از برج، حدود دو ساعت از وقتم رو گرفت و وقتی رسیدم بالای برج، حدود ساعت 11 شب بود. نه تونستم از شهر عکس های خوبی بگیرم و نه تونستم به غرب پاریس برم. لذا تنها کاری که کردم این بود که از توی برج ایفل بودن لذت ببرم. انصافا تجربه بالا رفتن از ایفل تجربه متفاوتیه.

ورودی شرقی به محدوده برج ایفل

.

عکاسی از برج در حین انتظار در صف

.

بازدید از لوور

روز سوم حضورم در پاریس رو کلا گذاشتم برای بازدید از موزه لوور. این موزه اونقدر بزرگه که واقعا نمیشه ظرف چند روز هم به طور کامل ازش بازدید کرد. تعدد بخش ها و تمدن ها و سبک ها و… تقسیم بندی های اینچنینی، شما رو مواجه میکنه با تردید هایی بزرگ که حالا توی فرصت کوتاه موجود، مثلا تمدن مصر رو انتخاب کنید برای دیدن؟ یا نقاشی های معروف نقاشان ایتالیایی رو؟ یا آثار تاریخی منحصر بفرد باقیمانده از تمدن کشورمون رو؟ یا آثار روم باستان و یونان و آفریقا و…؟

یادمه به سالن ایران که رسیدم، وقتی چشمم به سر ستونی از تخت جمشید افتاد که اونجا بود، بدون اینکه دلیل قانع کننده ای پیدا کنم، اشکهام سرازیر شد. خیلی حس خاصی بود. تقریبا هر دو سه دقیقه یه بار یه خانواده یا چند بازدید کننده ایرانی رو میشد تو این سالن پیدا کرد.

بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرات