سفرنامه لگازپی، فیلیپین
صبح روز موعود با بیم و امید آغاز شد. لگازپی یک ویژگی منحصر بفرد دارد که همانا یک آتشفشان بسیار بسیار زیبا و “زنده” است. وقتی به آن نگاه میکنیم، به راحتی به زنده بودنش پی میبریم. دیدن این صحنه عالی برای یک روز مهم، غنیمتی بزرگ بود!

.
ماموریت اصلی آغاز شد. راس ساعت 10 در هتل ارینتال (Oriental) لگازپی حاضر شدیم. میز بزرگی با ظرفیت حدودی 70 نفر چیده شده بود و دورتادور میز وزرای گردشگری کشورهای آسیایی و مدیران ارشد UNWTO حاضر بودند. این جلسه بیست و ششمین نشست مشترک UNWTO بین کشورهای شرق آسیا و اقیانوسیه و کشورهای جنوب آسیا بود و ما به نمایندگی از بانک گردشگری در این جلسه حاضر بودیم. درست بر سر میز اصلی، دو صندلی به ما اختصاص داده شده بود. این یعنی آنکه برای نمایندگان بانک گردشگری به عنوان یکی از اعضای وابسته، ارزشی برابر با وزرای گردشگری کشورهای آسیا و اقیانوسیه قایل شده بودند. از لحاظ موقعیت مکانی، جایگاه ما روبروی میز هیئت رئیسه قرار داشت.

.

.

.
نشست مشترک کشورهای آسیایی در 4 بخش زمانی برگزار شد. بخش اول از 10 تا 11، بخش دوم از 11:30 تا 13، بخش سوم از 14 تا 16 و بخش چهارم از 16:30 تا 18. ما با مکاتبات و ارتباطاتی که ظرف هفته ها و ماه های قبل با سازمان جهانی جهانگردی برقرار کرده بودیم، فرصتی را برای ارائه پرزنتیشن بانک گردشگری ایجاد کرده بودیم که این ارائه در بخش چهارم برنامه قرار گرفته بود. این مسئله باعث شد که ما مباحث را در سه بخش قبلی با دقت پیگیری کنیم و با آمادگی مناسبی از فرصت در اختیار قرار گرفته استفاده کنیم. خیلی زود نوبت به ارائه ما رسید.
این ارائه – ارائه ای در سطح بین المللی با حضور رییس سازمان جهانی جهانگردی و وزرای گردشگری ده ها کشور- به نظرم نقطه عطفی برای من، برای ما، برای بانک گردشگری و برای گردشگری ایران بود. من به نوبه خودم قدردان بانک گردشگری هستم که به نظرم در حال ایجاد پرستیژ جدیدی برای گردشگری ایران است…

.

.

.
پرزنتیشن به خوبی انجام شد. بعد از این ارائه، بسیاری از نمایندگان کشورها برای مذاکرات و برقراری ارتباط به سراغ ما آمدند و از ایده بانک گردشگری تقدیر کردند. استقبال بسیار خوبی از این ارائه صورت گرفت. احساس خوبی داشتم. کمی بعدتر جلسه تمام شد. ما پر انرژی از سالن بیرون آمدیم و این عکس یادگاری را با کوه پر انرژی لگازپی گرفتیم!

.
طیق برنامه ریزی صورت گرفته، همه میهمانان دعوت داشتند تا در مراسم ضیافت شام به میزبانی وزارت گردشگری فیلیپین در هتل ارینتال حاضر شوند. حس خوبی داشتم. شب تولد و یک ضیافت شام با میهمانان گردشگری! فقط فرصت کردیم تا برای عوض کردن لباس خیلی فوری به هتل برویم و برگردیم. وارد سالن که شدیم، برایم باور کردنی نبود! نمی توانستم تصور کنم که ما در سالن یک هتل در شهر بسیار کوچکی در فیلیپین هستیم! باور کنید اگر نمیدانستم که این سالن کجاست و چشم بسته وارد آن می شدم، کمترین جایی که حدس میزدم، سالنی در لندن بود! گاهی آنقدر بین آنچه که در ایران هستیم و داریم با آنچه که باید باشیم و داشته باشیم، فاصله می بینم که هیچ امیدی به بهبود اوضاع ندارم…
مراسم با هنرنمایی گروه اجرای موسیقی از فیلیپین آغاز شد. یک اجرای بسیار حرفه ای و زیبا که با همراهی یک گروه هنری همراه بود. بعد از آن نوبت به هنرنمایی یک گروه بیست و چند نفره بود که حرکاتی را با هماهنگی بسیار بالا و وصف ناشدنی اجرا کردند. درست زمانی که همه حاضرین از اجرای برنامه های هنری به وجد آمده بودند، مجری مراسم اعلام کرد که قرار است تفاهم نامه ای میان سازمان جهانی جهانگردی و فعالان بخش خصوصی گردشگری فیلیپین امضا شود. طالب ریفاعی برای چند لحظه پشت تریبون حاضر شد و با حاضرین صحبت کرد و بعد هم مراسم امضای تفاهم نامه اجرا شد. و باز بعد از آن گروه های موسیقی و اجرای برنامه های هنری، به استیج بازگشتند و حاضران را به تشویق وا داشتند.

.

.

.

.

.
داستان جالبی اتفاق افتاد. پذیرایی شام به شکلی بسیار زیبا و فراموش نشدنی با اجرای برنامه ای دیدنی از سوی تیم پذیرایی کننده انجام شد. میزبانان سالن، برای آوردن بعضی از اقلام پذیرایی بر سر میزها، برنامه ای گروهی را اجرا کردند که هرگز حتی شبیه به آن را هم جایی ندیده بودم. شام که تمام شد، یک گروه موسیقی به اجرای موسیقی زنده پرداخت و اعضای یک گروه هنری فیلیپینی که لباس های بسیار زیبایی بر تن داشتند، برای اجرای برنامه به روی استیج آمدند. نحوه چیدمان سالن به شکلی بود که میزهای اطراف استیج، یه میهمانان رده بالا و ویژه اختصاص یافته بود و میزهای بعدی به میهمانان عادی. میز ما به اندازه یک میز با استیج فاصله داشت. بر سر میزی که در حد فاصل میز ما و استیج قرار داشت، چند میهمان ویژه از جمله هری وانگ معاون دپارتمان آسیا و اقیانوسیه سازمان جهانی جهانگردی نشسته بودند. برحسب اتفاق صندلی کنار هری خالی بود. با توجه به آنکه پذیرایی شام تمام شده بود و اجرای موسیقی نیز باعث شده بود که فضایی غیر رسمی حاکم شود، تصمیم گرفتم که کنار هری بنشینم تا هم اشراف بهتری به استیج داشته باشم و هم گپی با هری بزنم. به محضی که به کنار او رفتم، بسیار گرم استقبال کرد و شروع به گپ زدن کرد. درست یادم نیست که چه سئوال و جواب هایی بین من و او رد و بدل شد که کار به جایی رسید که من به او گفتم که امشب شب تولدم است! او ناگهان بلند شد و مرا در آغوش گرفت و تبریک گفت. حس بسیار خوبی را به من منتقل کرد.
چند آهنگ از سوی گروه موسیقی اجرا شد و بعد سکوت بین اجرای دو آهنگ بر فضا حاکم شد. مجری مراسم شروع به صحبت کرد و ناگهان بعد از گفتن چند جمله با صدای بلند اعلام کرد: Happy Birthday Majid!!! نمیدانستم چه باید بکنم! در سالنی که مدیران ارشد گردشگری آسیا و حتی جهان نشسته بودند، به طور ناگهانی غافلگیر شدم! باور کردنی نبود. چند لحظه بعد یکی از معاونین گردشگری فیلیپین پیش من آمد و تولدم را تبریک گفت. بعد من را به سمت طالب ریفاعی هدایت کرد و او هم مرا در آغوش گرفت و تبریک گفت. بعد هم نوبت به وزیر گردشگری فیلیپین رسید و بعد هم بسیاری دیگر! و این تبریک گویی ها و خوش و بش ها تا دقایقی (به صورت پراکنده تا پایان مراسم) ادامه داشت. یکی از مسئولین گردشگری فیلیپین مرا به کنار یکی از میزها برد و شمع روی میز را بالا گرفت تا من شمع تولدم را این بار در فاصله چند هزار کیلومتری ایران، در وسط یک سالن در شهری به نام لگازپی فوت کنم!

.

.
با کلی انرژی به هتل بازگشتم. حس خوبی داشتم. با یکی از همراهان صحبت کردم که اگر تمایل دارد، برای یک گشت کوتاه شبانه در شهر همراهی ام کند. او هم با گرمی پذیرفت. قبل از اینکه از هتل خارج شویم، متوجه صدای بلندی شدیم که از یکی از سالن های مجاور لابی هتل می آمد. کنجکاوی من، ما را به سالن رساند. با صحنه جالبی مواجه شدیم! شاید بهتر باشد قبل از توضیح مراسم این سالن، به گفتگویی بازگردم که قبل از سفر میان من و یکی از دوستانم شکل گرفت. او به شوخی گفت وقتی در فیلیپین هستم، به اطرافیان خوب دقت کنم تا شاید در میان آنها بتوانم MissWorld سال 2013 دنیا را که از کشور فیلیپین انتخاب شده است، ببینم. و اما آنچه که در سالن دیدیم، مراسم انتخاب برترین های شهر لگازپی از جمله دختر شایسته این شهر بود! دختران شایسته شهر، گروه های موسیقی برتر، سازندگان ویدیو کلیپ ها، طراحان لباس و… همه و همه دور هم جمع شده بودند تا برترین ها در هر بخش را بشناسند. تجربه این مراسم از نزدیک بسیار جالب بود. هر چند که ما تنها شاهد 15 دقیقه پایانی مراسم بودیم.

.

.

.

.
صبح روز تولد را با آتشفشان شروع کردم. با توجه به آنکه در فرصت کوتاهی که در لگازپی بودیم هرگز فرصتی نشد که از شهر و جاذبه های آن بازدید کنم، از فردی که در طول مدت اقامت از سوی وزارت گردشگری فیلیپین همواره همراهمان بود، تقاضا کردم که صبح کمی زودتر بیابد تا بتوانیم قبل از عزیمت به فرودگاه برای پرواز به مانیل، چرخی در شهر بزنیم. او هم با گرمی پذیرفت و صبح زود به سراغ ما آمد. بی درنگ ما را برای تماشای آتشفشان Mayon و بازدید از بقایای کلیسای کاگساوا (Cagsawa) به منطقه ای به نام پارک خرابه های کاگساوا برد. اینجا کلیسایی وجود داشته است که گویا در یکی از فوران های آتشفشان، به شدت تخریب می شود و تنها یکی از برج های کلیسا استوار می ماند و مابقی آن تخریب می شود. فضای بسیار عجیبی بود. حس خیلی خوبی داشت. من برای اولین بار در عمرم در حال مشاهده یک آتشفشان از فاصله ای بسار نزدیک بودم. درست در روز 36 سالگی!

.

.

.

.

.

.
همراه ما، داستان جالبی را از آتشفشان برایم تعریف کرد. گفت مردم لگازپی بر این باورند که آتشفشان مایون یک “بانو” است که در اکثر زمان ها توسط ابرها که در باور آنها “مرد” است، از تابش مستقیم خورشید محافظت می شود! شاید عجیب باشد، اما همان طور که پیشتر هم گفتم، آتشفشان مایون زنده بود. نفس می کشید. ارتباط برقرار می کرد. حس اش را منتقل می کرد. حسی که هرگز فراموش نخواهم کرد…

.
بعد از بازدید جذاب آتشفشان، به شلوغ ترین نقطه شهر لگازپی مراجعه کردیم. شاید نتوانم با کلمات درک درستی از شهر را توصیف کنم. چون آنقدر فرصت نداشتم که در این شهر عمیق شوم و درک صحیحی از آن داشته باشم. شما را به دیدن تصاویری از این شهر دعوت می کنم.

.

.

.

.

.

.

.
زمان ترک لگازپی فرا رسیده بود. علیرغم حضور کمتر از 48 ساعته در این شهر، حس بسیار بسیار خوبی را به این شهر پیدا کردم و بسیار خوشحالم که در شب تولدم در این شهر بودم. تجربه هایی که هرگز آن را فراموش نمی کنم و یکی از بهترین خاطرات سفر را برایم رقم زد.

.

.

.

.

.
.
سلام .خیلی سپاس از لحظه لحظه شور و هیجان و خاطره که با خواندن سفر بانو منتقل میکند . سپاس و تبریک برای خیلی خوب نگارش با قلم جادویی و پاداشی که بانو برای زحماتتان همراهتان کرد .
سلام. خوشحالم که کمی از حس خوبم را توانستم منتقل کنم. ممنون
سلام.
زنده باد مجید.
تولدت هم مبارک.
سلام.
پاینده باشی رفیق
ممنون از تو
دوست عزيز تنها و تنها برايت آردوى موفقيتهاي چشمگيرتر و بيشمار دارم واقعا تولدت امسال خيلي مبارك و شگفت انگيز بوده ولي اميدوارم سال ديگه تولدت برات ملالت آور نباشه
سپاس! همیشه اتفاقاتی هست که می تونه آدم ها رو شگفت زده کنه. خیلی نگران آینده نیستم!
خیلی خوشحالم برات…
گفتم که خاص میشه! 🙂
مرسی…
آره، شد!
سلام اقای عرفانیان خیلی سفرنامه قشنگی بود عالی بود.موفق باشید .بازم تولدتون مبارک
سلام بر ئه وین گردشگری!
خیلی از لطفت سپاسگذارم…
چه حس خوبی داشت این نوشته ها. دقیقا خودم رو وسط مراسم احساس کردم. منم که عاشق سورپرایززززززز
ممنونم دوست من. خوشحالم که توانستم حس رو منتقل کنم. دقیقا…
واي مجيد تو رفتي تو ديدي و تو بودي من از هيجان ذوق مرگ شدم خوشحالم كه انقدر خوشحالي دوستم
پاينده ، استوار و ثابت قدم و پيروز باشي
سپاس از این همه لطف…
بینظیر بود مجید. بینظیــــــــــــــــــر
انگار که اونجا بودم. کنار تو و کنار همهی اتفاقای خوبی که زادروزت رو فرخندهتر کرد.
چقدر این حس خوبت رو خوب منتقل کردی. امیدوارم همیشه حالت خوب باشه برادر.
باز هم تولد مبارک مرد بارانی…
مخلصم نوید جان
خوشحالم که حس خوبم منتقل شده؛ تلاشم انتقال همین حس بود
ممنونم بابت تبریکت عزیز. سپاس فراوان
سلام
امیدورام شاد بودنی رو که امسال در روز تولدتون داشتید برای هر سال تجربه کنید .
ممنون از یادداشت ها و عکسهای زیباتون دوست عزیز .
سلام. خیلی از آرزوی زیبای شما ممنونم. لطف دارید