سفر همیشه هم خوب نیست! فارغ از بحث اجباری بودن یا اختیاری بودن، کاش می شد به بعضی از سفرها نمی رفت. کاش می شد بعضی ها را از رفتن به بعضی از سفرها منصرف کرد! کاش بعضی از سفرها…
.
بدرقه کردن مسافر عزیز همواره دشوار است. حتی وقتی که می دانی مسافر رهسپار شده عزیزت تا هفته ها یا ماه های بعد بازمی گردد و دیدار میسر می شود، بغضی سنگین را تا روزها و هفته ها با خود داری. اما امان از بدرقه مسافری که می دانی هرگز بازنمی گردد و وداعت جاودان است…
.
امروز اولین سالگرد سفر و کوچ همیشگی پدر به دیار باقی بود؛ سفری که سخت ترین وداع عمر من و عزیزانم بود و داغی همیشگی را بر دل ما برجای گذاشت.
کیک-حلوایی که خواهرم برای مراسم سالگرد درست کرده بود
.
پی نوشت:
1- سالگرد پدر را دیروز در مشهد برگزار کردیم. از همه عزیزان و بزرگوارانی که به هر طریقی تسلی بخش ما بودند و پیام تسلیت ابراز داشتند، صمیمانه و صمیمانه سپاسگذارم.
2- در نزدیکی میدان شهداء مشهد، یک مغازه قدیمی است که از معدود مغازه های باقیمانده از نسل های گذشته است و هنوز به همان سبک و سیاق 30 سال قبل، صبحانه “فرنی” می پزد و این فرصت را به علاقه مندان این صبحانه سنتی می دهد تا از خوردن یک فرنی اصیل لذت ببرند. یادم می آید که شاید حدود 30 سال پیش برای اولین بار با پدر در یک صبح سرد زمستانی لذت خوردن این فرنی را تجربه کردم. معمولا این فرنی با یک نان سنتی به نام “نان قندی” که در مشهد به آن “نون قاق” هم می گویند، سرو می شود. خدا این مرد را که از آخرین بازمانده های هم نسلان هنوز فعال خود است، حفظ کند.
.
وفرنی ای که حتما باید آن را تجربه کرد
.
3- امروز که کنار آرامگاه پدر ایستاده بودم، نکته جالبی به ذهنم رسید. روی سنگ قبرها را که نگاه می کردم، شاید پیشوند بیش از 90% اسامی حک شده بر روی سنگ قبرها، کلمه “حاج” یا “حاجیه” بود. یه این می اندیشیدم که این پیشوند (که برای همیشه یعنی تا زمان برقراری این سنگ قبرها، در کنار اسم افراد می ماند) محصول یک سفر است! این به این معناست که “حاصل یک سفر” برای همیشه در کنار نام افراد بر روی سنگ قبر می ماند! اگر از بُعد مذهبی و اعتقادی این ماجرا بگذریم، نکته جالبی را می توان نتیجه گیری کرد: نقش انکار ناپذیر “سفر” حتی پس از مرگ…
.
سلام
سپاس از شما که ما را در غمتان شریک دانستید
در کنار عکس پدرتان و شمعدانهای روشن سینی های رنگین نشان از خوراک سنتی اینگونه مجالس است (چی هست ؟!) و کیک های حلوای بسیار زیبا که مطمئنا مزه ی عشق میدهد .
همه نوع سفر همیشه معنی و خاطره ای خاص بوده و هست مهم این است که در فکر و دل حک شود .
خدا رحمتش کنه مجید جان
سلام. ممنونم
دوست گرامی (م.ق) سلام
ممنون از شما؛ اونها از خرما درست شده اند که خواهرم به روش خاصی اونها رو درست کرده بود؛ موافقم که با عشق درست شدن…
امان از حک شدن بعضی از سفرها در دل!
سلام داداشی.
خدارحمتش کنه
سلام. ممنونم
“همه چی از یاد آدم میره
مگه یادش
که همیشه یادشه!”
سلام.
روح پدر شاد…
سالم و برقرار باشی مرد بزرگ.
سلام رضا جان
ممنونتم عزیز… ممنون
روحشـــــون شاد…
عادت نداریم در بستر گاهنوشتههایت غم و دلتنگی ببینیم. فضای اینجا همیشه پر بودهست از رنگ و طعم و شیرینی! پر از شادی و لذت و سفر و گشت و گذار. نوشتههای اینچنینی اما، تلخی عمیقی در خود دارد. تلخی دردآوری که با قند هم شیرین نمیشود.
کاش این دردها و زخمها را پایانی باشد. زخم خالی بودن جای عزیز، کهنه میشود اما هیچوقت، هیچوقت التیام نمییابد. کاش هیچوقت، هیچوقت دیگر، چنین زخمهایی را تجربه نکنی! کاش هیچوقت دیگر، مجبور نباشی برای واگویهی دردهایت به دنبال واژه بگردی! کاش دردی نباشد!
کاش همیشه واژههایت (همچون همیشه) بوی زندگی بدهد و سرشار از شادی و شور باشد.
گرچه؛
همین دلنوشتهی تلخات هم، بوی سفر میداد! طعم شیرینی!
اما چه سفری؟ چه طعم شیرینی؟!!!
به هر حال ممنونم که ما را همراه خود میدانی و گاهنوشتههایت را با ما تسهیم میکنی. سپاسگزارم از تو که قابلمان میدانی و دردهایت را بلندبلند برایمان فریاد میکنی…
با آرزوی برقراریات و صبوریات.
مهر افزون و شاد زی برادر…
سلام نوید عزیز
شاید اینجا کمتر از تلخی می نویسم، اما نمیشه اصلا ننوشت… گاهی باید نوشت واقعیت هایی که هر روز همراهمون هستند. اول همین متن هم نوشتم که: همیشه هم سفر خوب نیست.
اما خوب، شاید بهتر باشه که به قول تو واژه ها و تصاویری که اینجا میان، پر از رنگ و انرژی باشن!
من هم با هر کدوم از کاش های تو، یک نفس عمیق کشیدم و یک آه حسرت…
مثل همیشه ممنونم نوید جان
آهای کبوترها از کدامین کشتزار دور می آیید … بالتان را خسته می بینم … فرود آیید… روی خاک پدرم قدری بیاسایید… من شما را دانه خواهم داد … من شما را قصه خواهم گفت… قصه مردی که همنشین با خو بیها بود … و نگاهی داشت که مهربان بود با همه و . سلام جناب عرفانیان. سلامتی و شادی رو برای شما و خانواده محترمتون آرزو دارم. در شب تاسوعا هم بیاد پدرتان بودم. روحشون با پاکان محشور باد. آمین. و مرسی از عکسی که از مزار پدرتون گرفتین. و دست خواهر هنرمندتون هم درد نکنه با این کیک حلوایی قشنگ و سفره یادبود. نام نیک و یادشون تا همیشه ماندگار.
سلام. ممنونم بابت شعر زیبایی که نوشتید.
از لطف شما صمیمانه ممنونم. سپاس بابت لطف همیشگیتون
LadyBahar عزیز
سپاس از همدردی صمیمانه ات. خدا به همه اونهایی که عزیزانشون رو از دست دادن، صبر و آرامش بده…
سلام
وقتی زمان میگذره برگشت بهش یه وقتایی زیاد جالب نیست؛ هرچند! روح رفتگان و دل بازماندگان شاد…
ببخشید شاید اینم جالب نباشه؛ ولی وقتی این صفحه رو ورق زدم، کیک-حلوایی خیلی چشمک میزنه! یعنی کیک رو پخته اند بجای خامه با حلوا تزئین شده؟ ایده ی جالبی! ماشاء الله به خواهر هنرمندتون…
سلام
ما چه یخواهیم و چه نخواهیم ناگزیر از اینیم که گاهی به پشت سرمون نگاه کنیم.
سپاس از شما، بله فکر کنم همین کار رو کرده. ممنونم اما خواهرم واقعا در آشپزی و شیرینی پزی مهارت داره
بله، گاهی باید به پشت سر نگاه کرد و …به نوعی همه ی ما محکوم ایم به نیستی و …(منفی نیست؛ گاهی این موضوع واقعیت اجتناب ناپذیر!!!
خوش به حال شون و خوش به حال تون! خواهرها بی شک بهترین موجودات خونه و زندگی اند…
درک میکنم هنرمندی شون رو ! چون آشپزی یه جور عشق از نظر من! طعم ها، رنگ ها و در نهایت لذت خوردن…
خلاصه که کیک-حلوایی ایده ی خلاقانه ای بود و جالب تر اینکه از زاویه ی دید شما، خلال بادام مثه شعله ی شمع شده توی شعاع نوری که افتاده روی تصویر! هنر در هنر!
آقای مجید عرفانیان سلام علیکم امیدوارم که حال شما خوب باشد. من سید محمود معلم همسایه مغازه پدرتان در خیابان جنت هستم. امروز یعنی 95/8/5 به طور اتفاقی اسم شما را در گوگل سرچ کردم و با این صفحه روبرو شدم. آخ که چقدر غم به دلم نشست و ناراحت شدم از اینکه بعد از 4 سال از فوت پدر عزیزتان خبردار شدم. خیلی متأثر شدم. خداوند ایشان را رحمت کند.
امیدوارم که بنده را به خاطر آورده باشید.