از حدود 2 سال قبل که فیلم UP in the Air رو دیدم، احساس همذات پنداری شدیدی با شخصیت اول این فیلم داشتم و همیشه فکر میکردم که انگار یه جورایی این فیلم داستان زندگی منو روایت می کنه. شاید خیلی از دوستای دور و نزدیک من، توصیه من به دیدن این فیلم رو شنیده باشن و اینکه من تاکید کردم که این فیلم، انگار زندگی منه. جالب هم اینه که هر کدوم از دوستام که بعد از توصیه من رفتن و این فیلم رو دیدن، اذعان کردن که درسته! همشون بِلا استثنا گفتن که شباهتهای زیادی بین من و رایان (نقش مرد اول این فیلم) وجود داره.
اما هفته پیش یک اتفاق جالب تر افتاد! داشتم با یکی از دوستام راجع به فیلمای مختلف حرف میزدم. یهو برگشت گفت: “راستی من عید فیلم «بالا در آسمان» رو دیدم” و بعد جمله اش رو اینطوری ادامه داد: “چقدر یاد تو افتادم؛ انگار این فیلم رو از روی زندگی تو ساختن”! این اولین بار بود که دوستی بدون توصیه من این فیلم رو دیده بود و در بین همه دوستایی که داشت، شخصیت رایان براش یادآور من بود. این باعث شد تا حس همذات پنداری ام با این شخصیت بیشتر بشه. بالطبع دوباره نشستم و این فیلم رو دیدم و البته چند تا نقدی که درباره این فیلم نوشته شده بود رو هم خوندم و این بار به نظرم میاد که بیشتر میدونم که چرا بین رایان و خودم شباهت میبینم…
“بالا در آسمان” که بنا به نظر برخی از سایتهای سینمایی “پا در هوا” ترجمه شده، داستان مردی رو روایت میکنه که سفر نقش پر رنگی رو در زندگی اش ایفا میکنه و تقریبا میشه گفت که زندگی اش در سفر خلاصه میشه. در طول داستان فیلم، تماشاگر با برهه ای از زندگی اون مواجه میشه که رایان دچار یک تردید عمیق شده. تردیدی برای یک تصمیم مهم در ادامه مسیر زندگی…؛ و این درست همون نقطه ای است که من در دو سه سال اخیر درگیرش هستم و الان در اوج این تردید قرار دارم.
من در طول دیدن چند باره این فیلم، همیشه با رایان همراه شدم و باهاش بالا و پایین رفتم و مثل اون نتیجه گیری کردم و در فکرم بر تردیدم غلبه کردم. اما در طول این چند بار، هرگز دچار ذهنیت منفی نسبت به تردیدش و تصمیمش نشدم. اما خوندن نقدهای نوشته شده بر این فیلم، این ذهنیت رو برای من ساخت که از دیدگاه عمومی جامعه، تردید رایان قابل قبول نیست؛ چرا که این تردید فقط در شرایطی پیش میاد که از قوانین جاری زندگی اجتماعی پیروی نکنی و خوب رایان هم از قوانین جاری زندگی تبعیت نمیکنه و اون مسیری رو طی میکنه که رضایت خودش رو در پی داره. این نکته باعث شد تا من هم به این فکر کنم که ممکنه اتفاق مشابهی از نگاه اطرافیانم درباره من در حال وقوع باشه. خوندن این نقدها برای من این زنگ خطر رو به صدا درآورد که نکنه از دیدگاه آدمهای اطرافم، رویکرد من هم به دلیل زیر پا گذاشتن برخی از قواعد روزمره زندگی و رفتن به دنبال اون چیزهایی که رضایت شخصی خودم رو در پی داره، رویکرد قابل قبولی نباشه! البته که اون چیزی که در مورد زیر پا گذاشتنش دارم صحبت میکنم، هیچ ربطی به “اصول” و “حریم” هایی که باید همیشه رعایت بشه نداره. بلکه در حوزه ای دارم صحبت میکنم که یک سری اصول شخصی رو در بر میگیره و رویکرد هر کس در قبال اونها متفاوت خواهد بود.
من یک جمله ای رو در مورد “خودم و سفر” دارم که نمیدونم هیچ یک از بزرگانی که سخن های موجزشون در ایمیلهای ما رد و بدل میشه راجع به این مقوله جمله مشابهی رو گفتن یا نه. اما این جمله عین “واقعیت” موجود منه و نه اغراقی در اون هست و نه از جایی گرته برداری شده: «سفر زندگی منه و زندگی من سفره…»! این اوج اعتیاد و وابستگی من به سفر هست و از این بابت شخصیت رایان و میزان سفرهای رایان نقطه ایده آل زندگی منه. گذروندن سیصد و بیست و چند روز از یک سال در سفر، یعنی همون زندگی ایده آل من و مطمئنم با برنامه ریزی که میکنم این زندگی ایده آل به زودی محقق خواهد شد. اما عجیب این که من هم درگیر همون تردیدهایی هستم که رایان درگیرش هست!
رایان در پایان فیلم بر تردیدش غلبه میکنه و دست به انتخابی میزنه که شاید از دیدگاه عمومی جامعه انتخاب درستیه؛ اما زندگی برای اون تصمیم دیگه ای گرفته و رایان ناچار به انتخاب راهی میشه که درست بر خلاف انتخابش هست. ناچار به ورود به راهی میشه که از نظر من راه درست تر هست و با شخصیت من و رایان بیشتر منطبق هست.
شدت شباهت رفتارهای من و رایان در فرودگاه ها و هتل ها، میزان علاقه هر دو ما به کارتهای Mileage، نوع رفتار مشابه ما در برخورد با آدمها و… اونقدر از نظر من زیاده که واقعا در بی خبر بودن نویسنده فیلمنامه از زندگی من تردید دارم!!!
.
پی نوشت:
تلاش کردم طوری از فیلم تعریف کنم که اگر کسی این فیلم رو ندیده و علاقه مند به دیدنش هست، از داستان فیلم مطلع نشه و انگیزه لازم برای دیدن اون رو داشته باشه.
مجید عزیز
از اینکه همزادت رو پیدا کردی و با همزادت اخت شدی خیلی خوشحالم
امیدوارم هیچ وقت تن به پایان های روتین و تکراری ندی و خودت بمونی
حتی اگه همه بهت تشر بزنن که چرا اینجوری هستی و ….تو هم باید مثه آدم زندگی کنی و…..خلاصه از این حرفهایی که برای مردمان عادی است.
همیشه خاص باشی و منحصر به فرد
به ویژه در سفرهات
ممنونم اشکان جان
فارغ از اینکه بخوام به این موضوع فکر کنم که آیا روش زندگی من خاص هست یا نه، همواره تلاش کردم اون طوری باشم که دوست دارم و این متد شاید به مذاق خیلیا خوش نیاد…
اما من هم مثل تو فکر میکنم؛ بهتره که خودم باشم!
ممنونم برای آرزوهای دلنشینت، به ویژه در سفرهام!!!
hatman in film ro mibinam va hatman ba tardidhat kenar meyam chon khoob medooni ke ….
سلام. فکر کنم این فیلم برای همه تماشاگرا ارزش یک بار دیدن رو داشته باشه. ولی به نظرم هر کس باید نتیجه خودش رو بگیره از این تردیدها؛ نتیجه ای که ربطش کاملا به خود آدم و درونیاتش هست…
اونچه كه تو ازش بعنوان ترديد نام ميبري شايد حواشي تصميمي باشد براي آينده نه ترديد…..
نه! فکر کنم بتونم مطمئن باشم که تردید هست یا نه…
دوست عزیز ممنون از مهربونیتون باور کنید که من وقتی میام اینجا انگار قدم به خونه مجید گذاشتم و اون میزبانی است از نوع فرد اعلا هر آنچه هست در طبق دوستی بهت تعارف میکنه و چقدر با این نوع انسان دوست بودن ارزشمنده نه؟
سلام. این فیلم رو ندیدم و از همین حالا مشتاق دیدنشم.
فکر می کنم وقتی تو زندگی یه شخص، روال زندگی عادی مردم طی نمیشه همیشه خدا حرفهایی پیش میاد که هرچقدر هم بخواهیم بهشون بی توجه باشیم گاهی دچار تردیدمون می کنن و این اجتناب ناپذیره.
همینه که شنا بر خلاف جهت آب رو سخت ولی هیجان انگیز می کنه. این قضیه برای کسانی که سفر رو نه به عنوان تنوع یا صرفا حرفه که به منظور مسیر زندگی و یادگیری انتخاب می کنن بیشتر از بقیه پیش میاد و گاهی چالش رو به افراد نزدیک خانواده هم میکشه…
تردیدهات هر چقدر که باشن امیدوارم درنهایت به راهی ختم بشن که شادی مدامت رو به همراه بیارن.
همیشه شاد و موفق باشی…
سلام. فکر کنم خیلی لازمه که این فیلم رو ببینی.
چالشی که گفتی طبیعتا برای من پیش اومده و درگیری های مختلفی از این بابت تا حالا داشتم و دارم. اما جنس تردیدی که ازش صحبت میکنم، ورای این چالش هاست.
من اگر بتونم بر این تردید غلبه کنم، سعی میکنم در عین رعایت احترام به عقاید نزدیکانم، راهی رو طی کنم که به نظر خودم درست میاد و تلاش میکنم اسیر قواعد حاصل از نظریات دوستان و آشنایان نشم.
ممنون از آرزوی صمیمی ات…
سلام. امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشین. گر چه این فیلم رو ندیدم و این روزا هم به خاطر یه اتفاق ناخوشایند درگیر مسایل مربوط به اون هستم ، ولی بعدا” فیلم رو حتما” میبینم. یادمه قبلا” هم در مورد تردیدی که براتون پیش اومده حرف زدین. البته دوستان گرامی تون آقا اشکان و فرشته خانم که (خدمتشون سلام عرض می کنم) بیشتر شما رو می شناسند و نظراشون رو با توجه به این که مثل شما در سفرند بیان کردن که میتونه شما رو در تردیدی که دارین راهنمایی کنه. راستی چرا سایت آقا اشکان باز نمیشه؟
سلام. امیدوارم مشکلی که ازش صحبت کردید، مشکل جدی نباشه و هر چه سریعتر رفع بشه. قطعا وجود دوستان عزیزی که نام بردید پشت گرمی هر آدمی در مسیر تردیدهاست، اما بعضی از تردیدها رو آدم خودش باید باهاشون مواجه بشه…
اشکان یه مدتی است که سایتش رو با تصمیم خودش بسته؛ ما هم امیدواریم که دوباره سفرکده اش رو راه بندازه…
این فصل انباشته از تردید
پا در هوا، حدیث نفس عرفانیان است. این را همهی کسانی که او را میشناسند تایید میکنند!
اما به زعم من زوایای درونی، شخصی و روانشناسانهی زندگی رایان بیشتر باید مورد توجه قرار بگیرند تا موضوعی که در رویهی این فیلم قرار گرفته است.
بدون شک زندگی هر کس حفرههایی دارد که گاه فراخ و گاهی قابل ترمیماند.
آیا تردیدی که میهمان فکرت شده از جنس تردیدهای رایان است؟
نمیخواهم تردیدت را قضاوت کنم برادر اما درازای مسیر تردید تا تصمیم، هر چه درازتر شود، روحات را خراشیدهتر میکنند.
شکسپیر میگه: «ترديدها به ما خيانت ميكنند، ما را از تلاش به دور و از پيروزيهايي كه به احتمال زياد نصيب ما خواهد شد محروم ميسازند».
وقتی دچار تردید میشوی، ناگهان خیابانها، کوچهها، آدمها، لحظهها و تمام چیزهایی در مسیر زندگیات هستند مانند پازلی درهم ریخته و ناهمگون، ساز ناسازگاری کوک میکنند. اشکان درست میگوید که عرفانیان خاص است. که منحصربهفرد است! پس تا تردید انباشته بر این فصل لعنتی، آشفتهترت نکردهست، تصمیم بگیر مرد بارانی! تصمیم بگیر برادر…
آرزو میکنم «پا در هوا» آنطور که دوست میداری و آنطور که بایسته و شایستهات است در زندگیات ترجمه شود!…
آخه من چی بگم به تو مرد!
به همه جمله هات عمیقا فکر کردم و باز هم فکر خواهم کرد؛ ممنونم که اینقدر توجه و لطف داری… به زوایای زندگی رایان هم فکر کردم؛ اگر بخوام عمیق شم جنس تردید من هم درست مثل تردید رایان هست.
یاد یک دیالوگ فیلم «گذشته» اصغر فرهادی افتادم که میگفت (نقل به مضمون): نمیشه آدم یه پاش اینور جوب باشه و یه پاش اونور جوب؛ بالاخره یه جا این جوب عریض میشه!!!
ممنونم برای دلگرمی ات…
اجازه هست من به دوست شما آقاي نويد بخاطر تمام نوشته هاشون بخصوص بحث AXFER 🙂 و UP IN THE AIR كه با شما داشته آفرين بگم و افتخار كنم كه چنين ياران و همراهاني داري
حتما، ممنون از شما، نوید و همه دوستان خوب دیگه
من هم از شما سپاسگزارم دوست عزیز که هستید. هستید و هستیم که عکاسِ مسافرمان دلگرم به همین هستهاست!
سپاسگزارم از مجید نازنین دوستداشتنی که تجربیات و داشتههایش را با عشق برایمان قلمی میکند و نابترین لحظههایش را با ما تسهیم میکند…
اینجا از معدود مکانهاییست که هر کس به آن قدم میگذارد، به سادگی ترکاش نمیکند…
اینجا به گرمی خانهی همهی ماست!
برقرار باشیــــــــــــــد…
سلام
با تشکر
مدت ها به دنبال صحبتی یا سخنی از این فیلم بودم ، شخصا با اینکه بسیار به سفر علاقه مندم اما متاسفانه به دلائل مختلف سالی یک یا دو سفر نصیبم نمیشه ( بازم جای شکرش باقیه ! ) .
راستش بعد از دیدن این فیلم ذهن من هم شدیدا دچار خوددرگیری شد ، بین تمام قوانین روتین اجتماع داخلی با ذهنیت علایق شخصی یک جوان به اهداف نرسیده نسل سوم … 90 % جامعه ، شهر و اطرافیان دیدگاه دیگری رو داره به من القاه میکنه اما درونیات ذهنی من یه چیز دیگست ! ما که هنوز در بهار 32 سالگی سردرگمیم !؟!
سلام
بدون تردید هر کسی که سفر رو به طور حرفه ای (و نه برای تفریح) دنبال میکنه، دیدن این فیلم تاثیر عجیبی روش میذاره. تردیدی که این فیلم میذاره، به این سادگیا از ذهن تشنگان سفر دست بردار نیست…
امیدوارم سفرهای مکرر رو تجربه کنی و بر این سردرگمی غلبه کنی…!
سلام .مرسی که فیلم را لو نداده و تشویق میکنید بریم ببینیم حتما !;)
سلام. خواهش می کنم!
[…] پا در هوا (Up in the Air) […]