جمعه روز جهانی گردشگری بود. صبح ساعت 8:30 با نوید قرار گذاشته بودم که مجله تازه چاپ شده اش را ببینم و برای شیرینی قول داده بود که صبحانه را میهمان او باشم. از صبح حس خوبی داشتم، حسی که روزهای تولد فقط دارم. تولد گردشگری بود و من احساس میکردم که در درون من هم انگار اتفاقاتی دارد میافتد.
باغ فروس، کافه سینما
باغ فردوس محل قرارمون بود. چند هفته ای هست که کافه سینما را کشف کرده ام. همیشه باغ فردوس که می رفتیم، پاتوقمون کافه ویونا بود. اما با کشف کافه سینما، دیگه اونوری نمیریم. ورودی کافه سینما چهار فضا برای نشستن هست که من عاشق همین قسمتش هستم. برای من حس خیلی خوبی داره. نشستیم و شماره تازه چاپ شده مجله معماری “بام” رو ورق زدیم و گپ زدیم و صبحانه انگلیسی خوردیم!
.
باغ نگارستان
داشتم به قرار بعدی ام فکر میکردم. هر بار که آلمان رفتم، هر کاری که داشتم با کمک و راهنمایی بی دریغ Ladybahar حل شده. حالا اون اومده بود تهران و من قرار بود در روز تولد گردشگری میزبانش باشم. وقتی که رسیدم به محل قرار، پرسیدم که کجا بریم؟ جواب واضح بود: “شما توی گردشگری هستی، از من میپرسی کجا بریم؟” یاد محله های ندیده تهران افتادم. زنگ زدم اشکان بروج. گفتم که به نظرت کجا بریم؟ گفت برو محله عودلاجان! اسمش به دلم نشست. گفتم آدرس بده تا برم. گفت باید صبر کنی تا از علیرضا عالم نژاد اطلاعات دقیق بپرسم. خلاصه بعد از تماس اشکان با علیرضا، اشکان آدرس کافه تهرون رو به من داد که برم پیش علیرضا و از اون راهنمایی بگیرم. از پل چوبی که به سمت بهارستان راهی شدیم، قبل از ایستگاه مترو وارد خیابونی شدیم که سرش تابلو زده بود: باغ نگارستان. رفتیم یه دوری توی فضای پائیزی باغ زدیم و موزه کمال الملک رو دیدیم و رفتیم سراغ کافه تهرون علیرضا.
.
.
کافه تهرون
کافه تهرون رو باید دید. حس خیلی خوبی داره. حس نشستن توی بافت قدیم تهران و نوشیدن دم نوش ها و شربتهایی که مال نسلهای قدیم ماست. علیرضا اونجا بود. نشستیم با هم یه گپی زدیم و آدرس عودلاجان رو گرفتیم. پیشنهاد کرد که بریم عودلاجان میانی رو ببینیم. یک پیشنهاد ویژه هم داشت. اینکه ناهار رو در تیمچه اکبریان بخوریم که الان شده سفره خانه سنتی طهران قدیم. خلاصه رفتیم به سمت عودلاجان.
.
.
.
.
محله عودلاجان
محله عودلاجان در محدودهٔ خیابانهای پامنار (از غرب)، سیروس (از شرق)، چراغ برق یا امیر کبیر (از شمال) و بوذرجمهری (از جنوب) بوده. و الان به سه تکه شرقی، میانی و غربی تقسیم شده. یه وقتی این محله با محله های ارگ، دولت، سنگلج، بازار و چاله میدان، تهران عصر ناصری را شکل می دادند، اما الان…
توی کوچه های این محله که قدم میزدیم، خیلی چیزا از ذهنم میگذشت. وقتی از جلوی گاراژ اتوبوسهایی رد میشدم که سردرش تابلوی رنگ و رو رفته “ایران پیما” بود، یا از جلوی نانوایی هایی که ظاهر 50 سال پیشش رو هنوز حفظ کرده بود، یا وقتی از توی کوچه هایی رد میشدیم که خیلی با کوچه های امروز فرق میکنه، انگار به کودکی ام برگشته بودم. توی پیچ یکی از کوچه ها، سه تا پسر کوچیک روبروی درب نیمه باز خونه ای ایستاده بودن. یکیشون لباس (بالاتنه) تنش نبود و فقط یک شلوار کثیف پاش بود. ما رو که دیدن ایستادن و به رد شدن ما توجه کردن. ناخودآگاه دستی به سر اون پسر کشیدم. مردی (احتمالا پدرشون) که چند قدم اون ورتر بیرون درب خونه ایستاده بود، به نشانه تشکر از محبت من لبخند زد. یک زن هم درون خونه در حالی که با چادر مشکی رو گرفته بود، از لای در این صحنه رو نظاره گر بود و انگار خجالت کشید که لبخند بزنه! مثل دخترای خجالتی که توی فیلمفارسی های قدیم دیده بودم، خودش رو پشت در پنهون کرد! می تونستم تصور کنم که این صحنه رو توی فیلمهای دهه 40 یا 50 ببینم. اما باورم نمیشد که توی واقعیت ببینم. مگه میشه! تهرانی که من میشناسم چقدر فرق میکنه با این طهران!
.
.
.
.
عجب کوچه ای بود اینجا، جای دوربین خالی
.
تیمچه اکبریان
پرسون پرسون از توی پامنار رسیدیم به کوچه حاجیها و بعد از بازار عودلاجان گذشتیم تا رسیدیم به سفره خانه سنتی طهرون قدیم. خسته بودیم و خوردن یک دیزی در قلب طهران قدیم حس وسوسه انگیزی بود! جای همگی خالی! عجب جشن تولدی شده بود برای گردشگری…!
.
.
(توضیح: تیمچه اکبریان یکی از تیمچههای قدیمی تهران است که در بازارچه عودلاجان روبهروی کوچه حکیم قرار دارد. این بنا، با قدمت 260 سال، نخستین بانك و صرافي ايران بوده كه به صورت بانك رهني كار مي كرده است. قدمت آن را به دوره قاجاریه و متعلق به عصر فتحعلیشاه قاجار نسبت میدهند که گویا تا اوایل انقلاب هم با کاربری بانک استفاده میشده است. درب ورودی چوبی و بزرگ با کنده کاریهای هنرمندانهای به حیاطی می رسد که در قسمت میانی آن حوضی شمالی – جنوبی قرار دارد که به فضای صحن جهت و زیبایی خاصی داده است. فضای صحن اصلی هشت ضلعی است و از زیر زمین، آب انبار، طبقه همکف و اول تشکیل شده است. طبقه اول و همکف با حجرههایی احاطه شده است که به عنوان بانک از آن استفاده میشده است. ساختمان تیمچه قرینه است، در قسمت جنوبی و شمالی دو سالن بزرگ و در طرفین اتاقهای کوچکی قرار دارد. اتاقهای کوچک نیز با درهای چوبی و شیشههای رنگی، فضایی دلنشین را برای بیننده ایجاد کرده است.)
.
کافه موسیقی
تقریبا وقتی محله های قدیم تهران رو به سمت محله های امروزی ترک میکردیم، خورشید پایین اومده بود. یهو تصمیم گرفتیم به یاد کافه نشینی های آلمان بریم یه کافه و یه نوشیدنی بخوریم و خستگی طهرون گردی رو کنار بذاریم. رفتیم کافه موسیقی که در کنار موزه موسیقی در انتهای خیابان مقصودبیک تجریش قرار داره. اینم از روز تولد گردشگری…
پی نوشت:
– چقدر تیترهای خوب میتونست داشته باشه این مطلب: از باغ فردوس تا باغ نگارستان، از کافه سینما تا کافه طهرون، کافه سینما، کافه طهرون، کافه موسیقی، از شمرون تا عودلاجان، از تهران تا طهرون و…
– این شصت و ششمین نوشته من در وب سایت شخصی منه. عدد 6 و هرچیزی که بهش ربط داره رو دوست دارم.
– فیلم “دربند” رو دیدم. واقعا فیلم خوبیه. اصلا سرگرم کننده و فان نیست؛ اما یک فیلم تکان دهنده و خوش ساخته. شنیدم که این فیلم و “گذشته” اصغر فرهادی گزینه های اصلی نمایندگی ایران در اسکار هستند.
– مکالمه تلفنی روسای جمهوری ایران و آمریکا بعد از 35 سال بی ارتباطی، در روز جهانی گردشگری انجام شد!
الهی که همیشه جاهای خوب خوب برید و بهتون خوش بگذره بیاین برای ما تعریف کنید و مارو هم سهیم کنید. مررررسی
سلام. ممنونم از آرزوي خوبتون. من هم براي شما آرزوهاي مشابه دارم
سلام.
اول یک گله دارم داداشی نمیخواستی منو به تولد دعوت کنی .شوخی کردم .
خوب جاهای قشنگی بود که عکسها روگذاشتی وتعریف کردی .یک حس خاصی داره .ما به اتفاق خانواده فقط کافه تهرون رفته بودیم .این جاهای قدیمی که عکساشون گذاشتی من خوشم آمد.خیلی خوبه به خودتون خیلی رسیدی.منم فیلم دربند و گذشته دیدم به خصوص دربند فیلنامه اش به نظرم خوب بود.امیدواریم برنده بشه .
موفق باشی
سلام. اتفاقا همه دعوت بودن. ولی خوب، خیلیا از جمله شما نیومدید!
برای اینکه درگیر موضوع عکاسی نشم، با خودم دوربین نبرده بودم. این عکسها رو همینجوری کاملا گذری با موبایل گرفتم و به نظرم اصلا بیانگر زیبایی هایی که اونجا دیدیم نیستن. اگر واقعا از زیبایی هایی که اونجا بود عکس میگرفتم، مطمئنم برای رفتن به اونجا تردید نمی کردید.
منم برای موفقیت هر چیزی که به ایران ربط داره، آرزوهای بی پایانی دارم…
خیلی عالی بودو بسیار لذت بردم. جوری که مینویسی آدم دوست داره شال و کلاه کنه راه بیافته بره 🙂
***************** روز گردشگری مبارک ******************
سلام. ممنونم از این تعریف! خوب پس بسم الله بگید و راه بیافتید! راهنما هم خواستید بگید، خرجش یه دیزیه دیگه!!
دارم میام یا آخر مهر یا اول آبان تهرانم البته میام تهران ولی میخوام برم طهران قدیم و ببینم به راهنما هم احتیاج دارم
خرجشم مهم نیست صبحانه و ناهار و شام به قول بچه هایی که تور کار میکنن (فول برد) البته با مخلفات کامل… :-))))
سلام. چقدر عالی! در خدمتیم همه جوره با تمام مخلفات… منتظرم، خبر بده
سلام خوشحالم که برای قرار بعدیمون این همه جا سراغ داریم
سلام. بنده هم خوشحالم که شما پسندیدید اینجاها رو قربان؛ اولویت بندی کنید که اول کجا رو بریم؟
اینطور که پیداست شما از باغ موزه ها هم خوشتان می آید پس به باغ موزه دکتر مقدم – موزه زمان (کافه گالری )- موزه دکتر حسابی (کافه شمرون ) هم یه سر بزنید .یه فوت کورت هم آخر پارک آب و آتش است به نام مجموعه راه چوبی اون هم خوبه و حسه فرنگی داره !
سلام. دقیقا، یکی از دوست داشتنی ترین لذتهای مورد علاقه من کافه نشینی است. کافه گالری و کافه شمرون رو کامل میشناسم و هر دوتاشون جزو پاتوقای من هستن. موزه زمان البته الان دیگه خوب نیست؛ تا پارسال خوب بود که فضاش دور حوض مرکزی حیاط بود. راه چوبی هم که واقعا بی نظیره و حتما هفته ای یک بار بهش سر میزنم!
اما باغ موزه مقدم رو نمیدونم کجاست. اتفاقا دیروز داشتم به این فکر میکردم که توی یک مطلب همه کافه های متفاوت تهران رو معرفی کنم!
🙂
سلام
سلام .
من از کجا میدونستم خواهرت که دعوت نکردین .باشه اشکال نداره اینم از برادر…
سلام. مرسی از این گزارش طهرون گردی. انتخاب متن هم بجا بود چون گزارشهاتون همه از سفرهای خارج از ایران بوده که نوشتین و با تاخیر روز جهانی گردشگری رو به شما تبریک میگم . سلام ما رو به لیدی بهار برسونید. یاد اون روزا بخیر! منظورم دهه پنجاه و خیابون بوذرجمهریه که یه آشنای نازنینی که دیگه سالهای زیادیست ساکن ابن بابویه هستش در اون خیابون ساکن بود و محله های طهرون قدیم جولانگاه جوانی و کنجکاویهای ما! دوباره فریاد چینی بند زن ، آب حوضی و نعلبکی چینی دستی پنجزار و … در گوشم طنین انداز شد. در باره پی نوشت: خوشحالم که عدد 6 رو دوست دارین چون منهم دارم به دهه شصت زندگی نزدیک میشم !! متشکرم از جوونای خوبی مثل شما که منو پذیرا شدین و به من پاسخ میدین.
باسلام مجدد. عذرخواهی می کنم چون اشتباهی نوشتم. انتخاب تیتر درسته .
سلام. من هم روز جهانی گردشگری رو تبریک میگم.
نمیدونم اینکه شما رو یاد روزهای خاطره انگیز انداختم اتفاق خوبیه یا نه! اما خیلی خوبه که خاطره های خوبی دارید از اون دوره و اون محله ها. شاید از یک بابت غبطه میخورم که شما اون دوره رو تجربه کردید. دوره آب جاروی عصرها و فرش کردن ایوان ها و آب پاشی باغچه ها و چای استکانی کمر باریک و…
انشاءالله که عدد دهه های زندگیتون دو رقمی بشه و عدد سنتون سه رقمی! حضور شما در اینجا باعث افتخار منه. سلامت و موفق باشید.
کافهنشینی رو دوست دارم. نه برای منوهای خوشمزه و تنوع رنگین خوردنیهاش! همیشه توی انتخاب کردن خوردنی و نوشیدنی تو کافهها مشکل دارم. این موضوع رو همهی دوستان همسایهام خوب میدونند. کافهنشینی رو دوست دارم برای با هم بودنها. برای حس قشنگ توامان بودنها! کافهنشینی رو واسه خلوت و دوست و گپاش دوست دارم. ممنونم ازت مجید. ممنونم که هر چی رو تجربه میکنی مینویسی و همه رو ترغیب به دیدن و حتی نوشتن میکنی. وقتی نوشتههات رو میخونم، مجبور میشم تا در پاسخات بنویسم و خوب میدونم چیزی که اینجا مینویسم با باقی نوشتههام فرق داره. پاسخی که برای نوشتههات مینویسم، سفارشی نیست. مال خودمه. حس خودمه. حسی که از درون نوشتههات میگیرم و من رو مجبور به نوشتن میکنه!
ممنونم که مینویسی و ممنونم که اینقدر واسه مخاطبت ارزش قائلی و بهش احترام میذاری برادر. ممنونم…
سلام. کافه نشینی یک جزء لاینفک مهم داره که اگه جور نباشه، لذتی وجود نداره! و اون پای کافه نشینیه. خیلی مهمه که با کی میری کافه نشینی. اگه اونی که باهاش میشینی “پای” این موضوع باشه، اونوقت خروجی اش میشه کافه نشینی! وگرنه یه وقت گذرونی دوستانه است. به نظر من خیلی مهم نیست که توی کافه نشینی چی سفارش میدی؛ مهم یه چیز دیگه است…
ممنونم بابت تعریفت و اظهار لطفت. باعث خوشحالی منه که اینجا خودتی و نوشته های خودت رو میشه اینجا دید. منم اگه اینجا چیزی می نویسم حاصل کار دله…
مخلصیم عزیز!
[…] تولد گردشگری در طهرون | وب سایت شخصی مجید عرفانیان […]
خسته نباشید مرسی به خاطر این مطالب فوق العاده
سپاس از محبت شما