ورود من به ميلان از طريق فرودگاه Al Serio Airport در نزدیکی Bergamo بود كه حدود يك ساعت تا ميلان فاصله داشت. با اتوبوس اين مسير رو طي كردم و در حالي وارد مركز شهر ميلان شدم كه برفي بسيار شديد در حال بارش بود و همه جا رو سفيد پوش كرده بود. بعد از كمي جستجو و موندن زير برف، هتلم رو پيدا كردم. حدود سه ساعت توي هتل موندم و بعد ترديد كردم كه برم بيرون يا نه! هم خيلي سرد بود و هم برف شديد بود. نقشه هم نداشتم و جايي رو بلد نبودم. اما حيف بود بيرون نميرفتم! راه افتادم. گفتم ميرم تا همون ميدون ايستگاه مركزي قطار و برميگردم. به هرحال فرصتي بود كه چندتا عكس برفي بگيرم. رفتم تا ميدان Central Station و توي مك دونالد يه برگر ماهي خوردم و درحاليكه از سرما ميلرزيدم، يه دسر بستني هم گرفتم!!! مسير برگشت رو واقعا سخت پشت سر گذاشتم. فكر كنم چند درجه اي زير صفر بود. ولي هم چند تا عكس خوب گرفتم و هم يه گشتي توي شهر زدم. ولي همين باعث شد كه پاچه هاي شلوارم تا نزديكياي زانو و كفشهاي اسپورتم به طور كامل خيس بشه و وقتي رسيدم هتل نفهميدم چطوري رفتم زير پتو!
.
.
.
Cafe Photos
صبح خيلي دير از هتل اومدم بيرون. اما لااقل يه كار مفيد كردم! يه page ساختم به نام كافه عكس كه ميخوام روی اون وقت بذارم و تبديلش كنم به يه صفحه فعال. خيلي خوشحال ميشم اگر هر كس بتونه از هر طريقي در اين راه كمكي بكنه.
.
گالری ویتوریو امانوئل دوم
تقريبا ظهر بود كه از هتل زدم بيرون. حسن اش اين بود كه برف بند اومد. آخه تا يك ساعت قبلش هم هنوز برف ميومد. اما هنوز هوا ابري بود. با آدرسي كه از اينترنت گرفته بودم راه افتادم به سمت کلیسا و میدان بزرگ دومو. برای ورود به این میدان (اگر از سمت شمال بخوای وارد شی) از یک مرکز تجاری قدیمی و معروف میگذری. یعنی راسته اصلی و بلندتر این گالری در حد فاصل میدان Della Scala و میدان دومو قرار گرفته. گالری Vittorio Emanuele II که یک بازار بزرگ سرپوشیده است توسط جوزفه منجونی در سال 1878 با الهام از گالری های پاریس و لندن ساخته شده است و در آن مغازه ها، فروشگاه ها، رستورانها و کافه ها قرار دارند. موقعیت مکانی مناسب و سقف شیشه ای بلند و کف سازی زیبای گالری از نکاتی است که بازدید از این بازار رو جذاب میکنه.
.
.
.
كليساي دومو
كليساي بزرگ و معروف Duomo یا کلیسای جامع یک ساختمان بزرگ با معماری گوتیک و نمایی از مرمر سفید است که گویا در سال 1386 میلادی بنا گذاشته شده و در سال 1965 تکمیل شده. این کلیسا یکی از بزرگترین کلیساهای دنیا است و داخلش آثار هنری زیادی وجود داره و گویا یکی از میخ های صلیب مسیح هم در این کلیسا نگهداری میشه. قبل از اينكه از داخلش بازديد كنم، يه سوژه عكاسي از كليسا به ذهنم رسيد كه باعث شد حدود دو ساعت وقت بذارم تا عكس دلخواهم رو بگيرم. هرچند كه آخرش هم اون چيزي كه بايد ميشد، نشد. بعد هم رفتم داخلش رو ديدم و چند دقيقه اي رو هم نشستم و دعا كردم. واقعا كليساي عظيمي است و آدم رو مسحور ميكنه. ابرها هم يواش يواش كنار رفتن و بعد از چند روز دوري از خورشيد، بالاخره چشممون به جمالش روشن شد.
.
.
.
.
.
.
.
کلیسای San Maurizio Al Monastero Maggiore
و موزه باستانشناسی مدنی
با يه جستجويي كه توي سايت Trip Advisor كرده بودم، متوجه شدم كه يك مجموعه بسيار مهم هست كه از نظر بازديد كنندگان ميلان، مهمترين ديدني شهر محسوب ميشه. بانقشه هايي كه از اينترنت گرفته بودم، خودم رو رسوندم تا اين كليسا-موزه كه يك مجموعه مثال زدني براي هر كشوريه كه ميخواد از ميراثش درست استفاده كنه. وقتي به جلوي ساختمون كليسا ميرسي، خيلي به نظر نمياد كه جاذبه مهمي در انتظارت باشه! اما وقتي از درب كليسا وارد ميشي، با فضايي كوچك اما با ديوارهاي پر از نقاشي مواجه ميشي كه واقعا زيبا و مسحور كننده است كه يكي از نقاشهاي اين نقاشي ها، شاگرد رافائل و داوينچي بوده. تا اينجا هم تصور نميشه كه بازديد طولاني در انتظار باشه. اما از يك راهروي كوچيك در سمت چپ فضاي محدود كليسا، وارد يه فضاي ديگه ميشي كه كمي بزرگتر از فضاي اوليه است و به نظر مياد مرتبط با خود كليسا است ولي استفاده هاي خاص مثلا براي مراسم ميشده. ديوارهاي اينجا هم پر از نقاشيهاي منحصر بفرده ولي يك دكور بزرگ چوبي، جلوي سه طرف از چهار وجه ديوارها رو پوشونده و لازمه براي ديدن نقاشيها به پشت ديواري چوبي دكوري (كه فضا رو تقريبا شبيه يك كتابخانه كرده) مراجعه كني و از اين نقاشيها ديواري جالب لذت ببري. اما راهروي ديگه اي كه توي اين فضا هست، حكايت از ادامه بازديد داره. اول راهرو بازديد كننده رو از فضاي ساختمان كليسا به بيرون هدايت ميكنه و بعد بلافاصله وارد يك فضاي مدرن و لوكس ميشي. اين فضا با يك درب و داوار شيشه اي از يك حياط جدا شده كه ديوارهاي حياط و بقاياي ديوارهاي موجود در وسط حياط تو رو به يك فضاي جديد ميكشونه. بيرون كه ميري دو تا برج بلند و قديمي رو ميشه ديد و بقاياي ديوارهايي تاريخي و يك سري سنگ هاي نقشدار كه بي شباهت به سنگ هاي قبر نيست. يك پل معلق آهني بازديد كننده ها رو از توي حياط به يك ساختمان جديد راهنمايي ميكنه كه ٣ طبقه داره. طبقه اول رو كه وارد ميشي، تازه ميفهمي كه وارد يك موزه منحصر بفرد از اشیای تاريخی شدي و ناگهان مواجه ميشي با ٣ طبقه بزرگ اشياي تاريخي و كهن از تمدن ايتاليا، اتروسک، قندهار، مصر و یونان كه واقعا ديدنيه. من اصلا اهل موزه رفتن نيستم، اما واقعا اين موزه که به عنوان موزه باستانشناسی مدنی یا Civico Museo Archeologico شناخته میشه، ديدني بود. جالبه انتهاي هر طبقه با يك ديوار شيشه اي مواجه ميشدي كه يك نماي جالب از بقاياي ديوارها و برجها رو به تصوير ميكشيد. بازديد از ٣ طبقه كه تموم ميشه دوباره به سمت همون فضاي مدرن اوليه (قبل از ورود به حياط) هدايت ميشي و متوجه ميشي كه موزه هنوز ادامه داره. اينجا يك فضاي لابي مانند بزرگ هست كه وسطش يه ماكت بسيار بزرگ از شهر باستاني ميلان هست و بازديد كننده رو به يك درك صحيح از ميلان و تاريخش ميرسونه. بعد از اون هم ميشه ادامه موزه ديدني اش رو دنبال كرد و در نهايت از يك درب در كنار درب ورودي اوليه (مربوط به كليسا) از مجموعه خارج ميشي.
.
.
.
.
.
.
.
شام ايتاليايي آرژانتيني
عمدا ناهار نخوردم كه كاملا گرسنه بشم و بعد برم سراغ يك تجربه لذيذ ايتاليايي. تجربه دو بار خوردن گوشت آرژانتيني در مادريد و لندن، ترغيبم كرد كه يك رستوران معروف آرژانتيني رو انتخاب كنم. يه پيش غذاي پيراشكي مانند درست شده از مرغ، يك استيك به سبك ايتاليايي پوشيده شده با راكت سالاد و يك دسر لذيذ، انتخابهاي شام من بود. با توجه به سرد بودن هوا و بسته بودن سايتهاي توريستي، فرصت كافي براي لذت بردن از غذا داشتم و حدود دو ساعت و نيم اونجا نشستم. حدوداي ١١ شب برگشتم هتل.
.
.
روز پر بازديد ميلان
صبح سعي كردم زودتر بزنم بيرون. هوا مه بسيار شديدي داشت و حسابي سرد بود. از اون سرماهايي كه مدتهاست توي تهران نيومده. از شب قبل يك نقشه تهيه كردم و به ياد سفرهاي بك پكري قديم، نشستم و جاهايي كه بايد ببينم رو روي نقشه مشخص كردم.
.
دی بررا (Di Brera)
اولين جايي كه بايد ميديدم، يه نقاشي معروف بود به نام پیناکوتکا از يك بوسه كه حسابي توي ميلان شناخته شده است. Pinacoteca توي يكی از مراکز فرهنگی قرن 17 میلان نگهداری میشه که این مرکز شامل کتابخانه، گالری و هنرهای زیبا است. طبقه همكفش هم دانشكده بود و پر از هياهوي دانشجويي. حياط بسيار زيبايي هم داشت. كل بازديدم حدود نيم ساعت طول كشيد.
.
.
قبرستاني از بناهاي يادبود
دومين مكاني كه انتخاب كرده بودم، Monumental Cemetery بود كه در شمال شرقي محدوده تاريخي ميلان قرار داشت و حدود يك و نيم كيلومتر تا اونجا راه بود. مه هوا خيلي شديد بود و سرما خيلي اذيت ميكرد. بعد از گذر از مراحل مختلف و پر پيچ و پله قبرستان، بالاخره واردش شدم. شگفت انگيز بود! من تا حالا قرستان هاي پرلاشز پاريس، …. زاگرب و هاي گيت لندن رو از نزديك ديدم. اما اين قبرستان يه چيز ديگه بود. يك موزه فضاي باز واقعي از مجسمه ها و بناهاي يادبود و مقبره هاي شگفت انگيز. البته از بعضي از نظرها مثل وسعت يا قدمت و يا ارزش تاريخي، شايد نشه اين قبرستان رو در سطح قبرستانهاي فوق الذكر دونست، اما اونقدر ويژگيهاي جذاب ميشه اونجا پيدا كرد كه هر بازديد كننده اي را راضي به خونه اش برگردونه. حتما يه مطلب مجزا راجع به اين قبرستان خواهم نوشت.
.
.
.
.
.
پارک سمپیونه و قلعه اسفورزا
در حالیکه داشتم از مسیر انتخابی خودم در کنار پارک بسیار بزرگ Sempione که در شمال هسته تاریخی میلان قرار داره، میگذشتم که برم به سمت صومعه دومینیکن، با یک قلعه بزرگ تاریخی مواجه شدم. این قلعه که مربوط به قرن 15 میلادی است، اقامتگاه رنسانسی سلسله اسفورزا بوده و در حال حاضر تبدیل به مجموعه ای از موزه ها در موضوعات هنری، مجسمه سازی، تزئینات دکوراسیون، موزیک و… تبدیل شده است.
.
.
.
.
.
.
.
شام آخر
مقصد بعدي من شمال غربي بخش تاريخي ميلان بود. جايي كه ميشد يكي از شاهكارهاي داوينچي يعني شام آخر (Last Supper) رو ديد. اين نقاشي بر روي يكي از ديوارهاي سالن ناهارخوری یک صومعه از قرن شانزدهم به نام L’Ultima Cena ترسيم شده و من متاسفانه دقت نكرده بودم كه بليط بازديد از اين نقاشي رو بايد از قبل (براي بعضي از اوقات شلوغ حتی تا سه ماه قبل) تهيه كرد! ساعت هنوز ٣ نشده بود. مسئول فروش گفت براي ساعت ٦ بليط بازديد موجوده. جاي شكرش باقي بود. بي درنگ گرفتم و سريع رفتم به سمت مابقي نقطه هاي مشخص شده بر روي نقشه.
.
كليساها
بايد ميرفتم حوالي جنوب غربي و جنوب هسته تاريخي شهر. چند تا كليسا رو نشون كرده بودم كه ببينم. خورشيد از پشت ابرها بيرون اومده بود و مه تموم شده بود. Santa Maria Delle Grazie كه كنار ساختمان سنا بود، اولين كليسایی بود كه بازديد كردم. بعد نوبت كليساي Basilica Di S. Ambrogio بود كه ببينمش. كليساي بزرگ و زيبايي بود كه از يك حياط اول بايد عبور ميكرديم و بعد به خود كليسا ميرسيديم. يعني يه سبك كليسا كه نمونه مشابهش چندان به ذهنم نميرسه. شايد بشه گفت معماري حياط اش شايد حتي كمي شبيه به معماري حياط يك مسجد بود. دو تا برج آجري دو طرف ساختمان كليسا وجود داشت كه داخل يكي از اونها رو تونستم ببينم. مسير رو طبق نقشه ادامه دادم تا رسيدم به كليساي Santa Maria Presso Di San Satiro، اما فقط از بيرون ديدمش. چون بازي نور خورشيد با خيابوني كه داخلش بودم، بدجور وقتم رو گرفت و حواسم به عكاسي پرت شد. هرچند كه نتيجه اش يك عكس بسيار زيبا شد كه ارزش اين وقت رو داشت. كليساي San Sebastiano رو هم از بيرون ديدم و ديگه با توجه به وقت كمي كه تا زمان بازديد از نقاشي شام آخر مونده بود، راه افتادم به سمت ساختمان سنا.
.
.
.
.
دوباره شام آخر
درست به موقع رسيدم اونجا. سيستم امنيتي بسيار بالايي اونجا بود. از ٢ اتاق كه با درهاي شيشه اي از هم جدا بودند، گذشتيم تا به سالن نقاشي برسيم. ولي اين طوري بود كه براي چند ثانيه توي هر كدوم از اتاقها حبس ميشديم. يعني اول درب پشت سر بسته ميشد و بعد از گذشت مثلا يك دقيقه درب مقابل باز ميشد. به هر حال رسيديم به سالن نقاشي. طبق معمول عكاسي ممنوع بود. اما نقاشي اش شگفت انگيز بود. حدود ٢٠ دقيقه ايستاديم و به جزئيات نقاشي دقت كرديم. به نظر من كه ارزش ٤٠ هزار تومان بليط ورودي رو داشت؛ و البته ارزش وقتي كه صرفش شد.
.
.
شام قبل از آخر
بعد از شام آخر، نوبت اين بود كه شام بخورم، سومين شام (شام قبل از آخر) من در ميلان. از قبل بهترين رستوران ايتاليايي ميلان رو پيدا كرده بودم. راس ساعت ١٩:٣٠ كه رستوران باز ميشد، جلوي درش بودم، چون باز هم ناهار نخورده بودم. اما غافل از اينكه شب ولنتاين هستش و رستوران از قبل به طور كامل رزرو شده. خيلي بد شد. اما چاره اي نبود. از مسئولش خواستم كه براي فردا يه جايي رو برام بوك كنه. دستم رو گرفت و برد داخل و دفتر رزرو رو نشونم داد كه فردا هم كامل پره. يهو يه فكري به ذهنم رسيد. توي ليست رزروهاي همون شب ديدم يكي از ميزها براي ساعت ٩ رزرو شده. بهش گفتم الان ١٩:٣٠ هست، من فوري سفارش ميدم و تا ٢٠:٣٠ ميرم. شما هم ميز رو براي ٢١:٠٠ آماده كنيد دوباره. اول نپذيرفت. اما كمي اصرار كه كردم، رفت به مديرش تلفن كرد و از اونجا كه براي مديرش پول اولويت اوله، قبول كرد! نتيجه اين شد كه شب ولنتاين رو (هرچند تنها) در بهترين رستوران ايتاليايي ميلان (از نظر كاربران Trip Advisor) گذروندم. يه نكته خيلي جالب در سبك غذا خوردن میلاني ها فهميدم و اون اينه كه اونها یک پیش غذا و دو غذا رو به عنوان غذاي اصلي ميخورن. يعني منوی رستوران از بخش پیش غذا، غذاي اول اصلي و غذاي دوم اصلي تشكيل شده بود. برام عجيب بود. از ميزبان وقتي سئوال كردم كه ايتاليايي ها واقعا دو تا غذا سفارش ميدن، خنديد و گفت معمولا در روزهاي پايان هفته يا تعطيلات، ايتاليايي ها كه به رستوران ميان، هم پيش غذا سفارش ميدن، هم سالاد، هم دو نوع غذاي اصلي و هم دسر! منم كه ديدم هم گرسنه ام و هم شب ولنتاين هست، يه پيش غذا سفارش دادم، با دو غذاي اصلي و يك دسر كه خداي نكرده به رسم ايتاليايي ها بي احترامي نكرده باشم! پيش غذاش تكه هاي پخته شده (سرخ شده) از خمير و لايه هايي از بيكن بود. غذاي اول پاستا بود با پنير و مخلفاتي از جنس گوشت و پياز و غذاي دوم هم “كتلت ميلان” بود كه نوعي ماهي بود. اسم دسرش رو هم متاسفانه يادم نيست. اما يك دسر كاملا ايتاليايي بود. تجربه بسيار دلپذيري بود كه خوشبختانه با كمك قرص هاي رانيتيدين كه از لندن گرفته بودم، دلپذير باقي موند!
.
.
نمايشگاه گردشگري BIT
پنجشنبه روز شروع نمايشگاهي بود كه دليل اصلي سفرم به ميلان بود. بجز اين نمايشگاه، خوشبختانه نمايشگاه هاي معتبر گردشگري رو در شهرهاي لندن، برلين، مادريد، سنگاپور و دبي ديده بودم و بازديد از اين نمايشگاه، نگاه من رو نسبت به نمايشگاه هاي گردشگري دنيا تكميل ميكرد. با استفاده از خط قطاري كه از داخل شهر ميگذشت از ايستگاه Republic كه محل هتلم بود، رفتم ايستگاه RHO Fiera كه محل دائمي نمايشگاه هاي ميلان یعنی Fiera Milano بود. اين نمايشگاه در سالن هاي ١ تا ٤ برگزار ميشد كه فقط حدود يك ششم فضاي نمايشگاهي ميلان رو به خودش اختصاص داده بود. سالنهاي ١ و ٣ به معرفي استانهاي ايتاليا ميپرداخت و سالنهاي ٢و ٤ هم مربوط به حضور وزارت توريسم كشورها در نمايشگاه بود كه البته يك بخشي از سالن ٢ هم به فضاي تجاري نمايشگاه يا همون Business Village اختصاص داشت. يه سري به غرفه ايران و غرفه منطقه آزاد قشم زدم و بعد هم يك دور توي سالنهاي نمايشگاه زدم و با چند جا مذاكراتي داشتم. از نمايشگاه كه بيرون اومدم، حدود ساعت ٣ بود و توي اين فكر بودم كه براي استفاده از فرصت حضورم در روز ولنتاين در ميلان، چه بايد بكنم؟!
.
دوباره Dummo
توي نمايشگاه که بودم، به غرفه میلان مراجعه کردم و لیست برنامه هایی که در روز ولنتاین در شهر برگزار میشه رو گرفتم. همون طور که میشد حدس زد مهمترین برنامه ها که همانا تجمع و جشن مردمی است، در میدان اصلی شهر یعنی Plazza Duomo در مقابل کلیسای دومو برگزار میشد. برای همین بعد از نمایشگاه با مترو رفتم تا میدان دومو. اونجا با یک فضای کاملا متفاوت از دو روز قبل مواجه شدم. میدون پر بود از مردم با لباس های رنگ و وارنگ و شادی و شادمانی که توی چهره ها موج می زد. بازار سیاه پوستایی که یه مشت دون توی دست رهگذرا میریختن و طلب پول میکردن داغ بود. میدون پر از کبوتر بود و تا یک رهگذر این دون ها رو توی دستش میگرفت، چند تا کبوتر هجوم میاوردن برای خوردن و فرصت بسیار خوبی پیش میومد برای عکس گرفتن. گل فروشهای زیادی هم اونجا دوره گردی میکردن. چیزی که خیلی زیاد بود، حضور زوج هایی بود که توی گوشه های مختلف میدون حضور داشتن و عکس میگرفتن و به هر طریقی ابراز عشق میکردن. خیلی جالب بود که این موضوع فقط مخصوص جوونها نبود. زوجهای پیر و میانسال هم اونجا حضور داشتن و این روز رو گرامی می داشتن. فکر کنم دو ساعتی اونجا موندم و عکس گرفتم. اتفاق جالی که چند بار تکرار شد، این بود که از لحظات حضور آدمها توی اون فضا عکسهای خوبی رو میگرفتم و هر از گاهی عکسها رو که به خودشون نشون میدادم، حسابی مشتاق داشتن اون عکسها میشدن و درخواست میکردن که عکسشون رو براشون ایمیل کنم.
.
.
.
.
.
.
محله ناویگلی
میلان، از محدود شهرهای بدون رود اروپا است که من از اون بازدید کردم. اغلب شهرهایی که من دیدم، حداقل یک رود در مرکز شهر قرار داشته که گاه تعداد کانالهای آب توی بعضی از شهرها مثل ونیز و آمستردام و بروژ به حدی میرسه که دیگه غیر قابل شمارشه. اما در بخش جنوب غربی هسته تاریخی شهر، فضایی وجود داره که در اون کانالهای مصنوعی آب ایجاد کردن و این محله که به Navigli شناخته میشه، از قدیمیترین کانالهای مصنوعی شهری اروپا محسوب میشه و واقعا حضور در هنگام غروب در این محله، فرصت بسیار خوبیه برای لذت بردن از مناظر منحصر بفرد. مخصوصا که غروب نارنجی رنگ در امتداد یکی از کانالها قابل مشاهده بود و روی هر کدوم از پلهای کوچیک روی کانالها هم میشد عشاقی رو دید که داشتن غروب ولنتاین رو خاطره انگیز میکردن. شب رو همونجا موندم تا ساعت 8 که رستورانها باز شدن و من هم طبق عادت شبهای قبل، ناهار و شام رو یه جا خوردم. این بار هم یه رستوران درجه یک ایتالیایی رو انتخاب کردم و یک تجربه خوب دیگه رو از باب غذاهای ایتالیایی بدست آوردم.
.
.
.
شوک در موزه
آخرین جایی که رفتم، بازدید از موزه دیزاین میلان (Triennale Design Museum) در غرب پارک سمپیونه بر اساس توصیه ای بود که در نمایشگاه BIT توسط مسئول غرفه میلان به مناسبت روز ولنتاین به من شد. این موزه که میزبان نمایشگاهی با عنوان KAMA بود، شامل اشیای تزئینی و دکوراسیون بود که طراحی و ساخت اونها الهام گرفته از بخشهایی از بدن زن و مرد بود که بازدید از نمایشگاه رو فقط ویژه افراد بالای 18 سال کرده بود. عکاسی از این نمایشگاه ممنوع بود، هرچند که حتی اگر ممنوع نبود هم چندان قابل نمایش نبود! بخشهایی از این موزه ترکیب جالبی از اثر و تکنولوژی بود. یعنی مثلا در یکی از اتاقهای موزه، یه فضای خاص، دکور شده بود که وقتی بهش نگاه میکردی یه گوشه ساده از یک اتاق بود؛ اما وقتی با iPod هایی که اونجا قرار داشت به اون دکور نگاه میکردی، شاهد حضور زن و مردی میشدی که از اشیای اونجا برای ارتباطشون استفاده میکردن. هم کل موزه و بازدید بسیار ساده آدمها از وسایلی که شاید در حالت عادی، اصلا وسایلی قابل نمایش نیست، برام جالب بود و هم ایده های نوینی که در این نمایشگاه بود و یکی اش رو شرح دادم.
.
وداع با میلان
صبح روز جمعه باید برای پرواز از کلن به تهران، شهر میلان رو به مقصد کلن آلمان ترک میکردم. پروازم از فرودگاه Malpensa میلان بود که در فاصله نیم ساعتی میلان (با قطار اکسپرس) بود. صبح زود با مترو رفتم تا ایستگاه قطار Cadorna که از اونجا قطار اکسپرس به مقصد مالپنسا هر نیم ساعت یک بار حرکت میکرد. جالبه که اونجا امکان تحویل بار هم وجود داشت که البته من باری برای تحویل نداشتم. متاسفانه متوجه شدم که پرواز من به کلن کنسل شده بود. اما با توجه به پرواز بعدی که از کلن به تهران داشتم و صحبت با دفتر هواپیمایی Germanwings توی فرودگاه کردم، بلیط پرواز لوفتانزا از میلان به دوسلدورف رو به من دادن که فاصله دوسلدورف تا کلن با قطار حدود 40 دقیقه بود. پرواز به دوسلدورف انجام شد و من با یک قطار هوایی از فرودگاه دوسلدورف رفتم تا ایستگاه قطار دوسلدورف و از اونجا هم با یک بلیط دو تکه که باید در ایستگاه نمایشگاه کلن، قطار عوض می کردم، رفتم تا فرودگاه کلن-بن. اما انگار بدشانسی های پرواز من در این روز تمومی نداشت! فرودگاه اعتصاب بود و پرواز انجام نمیشد! البته گویا مسئولین ایران ایر ترفندی رو میخواستن اجرا کنن که بر اساس اون مسافران رو همونجا چک-این کنن و بعد همه رو به فرودگاه دوسلدورف منتقل کنن و از اونجا پرواز رو انجام بدن! که همین اتفاق هم افتاد و من دوباره و این بار با اتوبوس برگشتم به فرودگاه دوسلدورف! به هر حال بعد از سه و نیم ساعت تاخیر، بالاخره پرواز من به تهران به معنای پایان این سفر انجام گرفت.
.
.
.
.
.
.
.
سلام.
چقدر خوشحالم که این بار با انبوهی از سفرنامه ها و تصاویر تازه ی وبلاگ احاطه شدم!
نمیدونم هنوز در سفرید یا نه اما امیدوارم حسابی خوش بگذره…
سلام. بعد از مدتها بالاخره یه سفر غیر کاری خیلی خوب پیش اومد و منم سعی کردم کامل درباره اش بنویسم. ممنونم از لطف شما
درود
تو یه لیدر واقعی هستی مجید جان
این تور اینقدر کامل و جامع بود که آدم احساس میکنه همراهت بوده…
نوشتههات بینظیرن و عکسات محشر!
سفر خوبی بود. ممنونم ازت
فقط بعداً سر فرصت، از نمایشگاه گردشگری میلان و مقایسهی اون با نمایشگاههای دیگهای که توی کشورهای مختلف دیدی بیشتر برامون بگو…
سلام. ممنونم دوست من. خوشحالم که همچین همسفرهای خوبی دارم…
سلام جناب. چقدر زیبا و قشنگ بود میلان. تشکر فراون از عکسها و مطالب ارزشمندتون. چه زیبا و شیوا نوشتین برف، مه……. همه رو تجربه کردین. عکسا هم همش خوب بودند، ولی من عکس بخش مرکزی کلیسا، نمایی از رستوران و ولنتاین در مترو رو بیشتر دوست دارم. دعا میکنم سلامت باشین تا باز هم با شما همسفر بشیم.
سلام. ممنونم از این که همیشه همراهی میکنید و ممنونم بابت لطفتون. توی این شصت و چند عکسی که توی این سفرنامه استفاده کردم، عکسهای: (خیلی وقت بود که…)، (بدون شرح)، (سقف شیشه ای…)، (کلیسای دومو – تصویر اول)، (بخش مرکزی …)، (نمایی از ذاخل آمبروجیو) و (میدان دومو در روز ولنتاین – مرد گلفروش) رو بیشتر دوست داشتم. هرجند که دو عکس (بخش مرکزی…) و (داخل آمبروجیو) بیشتر ویژگیهای یک عکس خوب رو داره. البته باید اعتراف کنم که من عکسهای درجه یک ام رو هرگز توی وب سایت نمیذارم. به این خاطر که توی نمایشگاه های عکسی که میذارم، همه عکسها تازه باشه…
درود
می تونم بگم اونقدر کامل و فراگیر بود که حس کردم من هم در این سفر همراهت هستم.. هرچیزی که دغدغه یک گردشگر می تونه باشه رو بیان کردی.. از آداب و آیین ها تا خوراک و نوع معماری و هنر و … دست به قلمت هم مثل همیشه خوب…
با آرزوی سفرهایی بیشتر و سفرنامه هایی پربارتر..
سلام. ممنون که همراهی کردی. خوشحالم که تونستم این حس رو تداعی کنم که فکر کنی اونجایی! ممنونم از لطفت و بسیار ممنونم از آرزوی خوبت که برنامه و خواست همیشگی منه…
فرضيه تئوري موبايل خاموش اثبات ITB BERLIN پرواز زودتر 7 – 11 مارچ TOP SECRET انتظار سفرنامه روزهاي پايان سال و ….
فرضیه ها گاهی اثبات میشن!
عکسات و حال و هوای ولنتاین میلان و که دیدیم خوشم اومد که یه چند روزی به یه نفر و دوست داشتن و عاشق شدن فکر کنم میدونی که تا الان اصلا اجازه تجربه دوست داشتن کسی و به خودم ندادم و…
مرسی از لطفت، هرچی فکر کردم نفهمیدم که چه جوابی باید بدم…!