وقتی هوای برلین آفتابیه، واقعا یکی از دوست داشتنی ترین شهرهای آلمانه. کشور آلمان به خودی خود عزیز هست و دوست داشتنی و وقتی که یه جایی مثل برلین هوا آفتابی میشه، انگار داره دلبری میکنه!
قسمت بود آخرین ساعتهای ویزای شنگنم رو در آلمان سپری کنم. لحظه ای که مهر خروج از آلمان توی پاسم خورد، حدود 3 ساعت بعدش ویزام منقضی شد. اما لحظات حضورم در برلین غنیمت بود. در 3-4 بار قبلی که اومده بودم برلین، تقریبا همه جاهای معروفش رو زیر و رو کرده بودم. جاهایی رو هم که نرفته بودم جزو اولویتهای دیدنی درجه یک نبودن. اما این بار فرصت خوبی بود. تصمیم گرفتم برم یه جایی از شهر که اصلا نرفته بودم تا حالا. از لحاظ جغرافیایی میشه حوالی شرقی متمایل به جنوب. درست میشه جنوب غربی پارک بسیار بسیار بزرگ تی یِر. از میعادگاه همیشه سفرهام یعنی از میدان الکساندر رفتم با مترو به سمت ایستگاه Zoologischer Garten که فکر کنم به باغ وحش و این چیزا ربط داشته باشه.
دو المان معروف برلین، ساعت و برج تلویزیونی
.
کلیسای Kaiser Wilhelm Memorial Church
اول از همه کلیسایی رو دیدم که در اثز بمباران در سال 1943 خراب شده بود و آلمانیها بقایای اون رو برای یادبود اون جنگ حفظ کردن و برای همین بهش کلیسای یادبود (Gedächtniskirche) میگن. داخل ورودی این کلیسای سابق، فضایی است که ماکت قبل و بعد از تخریب کلیسا و نیز عکسهای اون به نمایش گذاشته شده. سقف و دیوارهای این سالن هم پر از نقاشی و تزئینات زیبای معماری است. در سالهای 1953 تا 1963 دو بنا با معماری مدرن به بقایای این بنا الحاق شد که هویتی جدیدی برای این کلیسا ایجاد کرده و نمای فعلی اون هیچ شباهتی به اون چیزی که قدیم داشته، نداره. البته نمای بقایای کلیسا هم در حال حاضر به جهت مرمت پوشیده شده و جز قسمت بالایی اون، بخش دیگه ای اش قابل مشاهده نیست.
نمای فعلی بیرونی کلیسا به همراه یکی از بناهای الحاقی (برج تیره رنگ)
.
سالن ورودی که زمانی بخشی از ورودی کلیسا بوده
.
ماکتی از وضعیت کلیسا و ساختمانهای اطراف قبل از تخریب
.
.
.
.
مرکز تجاری KaDeWe
بعد از یک مرکز تجاری لوکس بازدید کردم. همه چی عالی بود و قیمتها سرسام آور. به نظر میاد مرکز معروفی بود. چون حتا توی نقشه توریستی هم نمای سه بعدی ازش کشیده بودن. ساختمونش هم قدیمی بود.
.
.
دکوراسیون زیبای داخل مرکز تجاری
.
محله باغ وحش
خیابونای این منطقه پر بود از آدمایی که در حال هنرنمایی بودن. حس و حال خیلی خوبی حاکم بود و خورشید هم اونجا واقعا جولان میداد. باید آلمان بدون خورشید و سرد رو تجربه کرده باشید تا معنی آفتاب در برلین رو بدونید! در مسیر پیاده ای که در پیش گرفته بودم از جلوی باغ وحش برلین رد شدم. اولش مردد شدم که برم داخل، اما دیدم حیفه که تجربه دیدن آدمها رو از دست بدم برای دیدن حیوونا! برای همین به راه رفتن در خیابونای آفتابی برلین ادامه دادم و از دیدن و لمس کردن زندگی مردم لذت بردم.
.
مغازه سوغات فروشی! آرزو دارم روزی در ایران این شغل اینقدر رونق بگیره
.
این ماشین هنوز هم مسافر جابجا میکرد؛ البته مسافران خاص با قیمتهای خاص!
.
یکی از نمادهای معروف برلین که در همه جای شهر به چشم میخوره در رنگهای مختلف
.
.
.
.
هم ساز میزد و هم با پا عروسک گردانی میکرد
.
شاید ساز زدن بلد نبود، اما دسته را میچرخاند و موسیقی مینواخت!
.
موزه عکاسی و بنیاد Helmut Newton
قسمت باعث شد تا برسم به موزه عکاسی! خیلی وسوسه انگیز بود. بدجور دو دل شدم که برم داخل یا نه. این دیگه باغ وحش نبود؛ صحبت صحبت عکس و عکاسی بود. تصمیم مشخص بود! رفتم داخل و از نمایشگاه بازدید کردم. نمایشگاهی بود از آثار برجسته عکاس معروف هلموت نیوتن. همه چیز بود، از دستنوشته ها و لباسها و ماشینش و دوربیناش، تا بازسازی دفترش و عکسهای معروفش …. بعدش فهمیدم که اصلا این ساختمون بنیاد نیوتن هست و همه فعالیتهاش به همین عکاس مربوط هست. بعضی از عکسها فراتر از شاهکار بود. جدی میگم. خیلی خوشحالم که رفتم داخل این موزه. فقط حیف که غالب شاهکارهای این عکاس 15+ سال هست و اینجا جای مناسبی برای نمایش اون عکسها نیست. البته عکس گرفتن از تابلوها و فضای داخل موزه هم ممنوع بود و حتا اگه میشد اینجا چیزی رو نمایش داد، عکسهای مخفیانه ای که با موبایل گرفتم، کیفیت مناسبی برای نمایش ندارن!
.
.
.
.
وودی آلن عزیز هم در بین عکسهای پرتره بود
.
ماشین متفاوت نیوتن و چند تا از لباسهای اون
.
معرفی ایران!
داشتم از فروشگاه موزه بازدید میکردم. عکسهای زیادی برای فروش بود در قالب کارت پستال. وسط همه اون عکسها که کمتر عکس زن پوشیده ای رو میشد دید، چشمم به دو تا عکس زیر خورد. این بخشی از چیزی است که درباره ما در اروپا نمایش داده میشه!
.
توضیح پشت کارت: زنان محجبه در حال تمرین تیراندازی، تهران، ایران
.
.
توضیح پشت کارت: بازدید ملاهای ایرانی از خط نفت… آبادان، ایران
.
بازار آنتیک
رسیدم به یک بازار بسیار جالب! نمیدونم این بازار دائمی هست یا اینکه مثلا شنبه بازار بود؟ اما خیلی جالب بود. بازار آنتیک و لوازم دست دوم بود؛ یه چیزی مثل تجمع صدها سمسار. از شیر مرغ تا جون آدمیزاد. چیزایی اونجا پیدا میشد که واقعا حس نوستالژیکی داشت. کشف این بازار واقعا یکی دو روز وقت میخواد. انگیزه زیادی دارم که برای این بازار دوباره برم برلین! از لوازم آنتیک و مستعمل 18+ گرفته! تا لوازم و اسباب بازیهای کودکی من و حتی نسل قبل از من. از لوازم خونه گرفته تا لوازم کار. از تزئینات دکوری گرفته تا ابزار و آچار. از سی دی های 10 سال پیش تا صفحات گرامافون تاریخی! خلاصه خیلی جالب بود. فکر کنم چند ساعتی وقتم رو اونجا گذاشتم. اگر از برلین میخواستم برگزدم مستقیم ایران و اگه کمی پول ذخیره همراه میداشتم، مطمئنم چیزایی رو میتونستم بخرم و بیارم که خیلی تو ایران خواهان میداشت. حیف!
.
بساطهایی جذاب از کالاهایی جذابتر!
.
.
.
.
و من بعد از کلی جستجو این حروف رو پیدا کردم و خریدم!
.
واقعا دوست داشتم همه اینا رو میخریدم!
.
Tiergarten
نوبت بازدید از پارک تی یر بود. تی یر گارتن یا همون باغ تی یر وسعتی عجیب داره. فکر کنم از هاید پارک لندن بزرگتر باشه و ابعادی در حدود پارک انگلیسی های مونیخ داشته باشه. حتی شاید از اون هم بزرگتر باشه. خیلی وسیع هست و انصافا زیبا. مسیر یک ساعته ای که من در این پارک راه رفتم، شاید فقط یک دهم مساحت این پارک رو دربر داشت. دیدن کامل زیبایی های این پارک یک مجال یک روزه کامل میخواد.
.
ناگهان هوا بارانی شد و باران بارید
.
این هم برای خالی کردن جای دوربینم!
.
دورنمایی از ستون پیروزی که به همراه خیابان عریض 17 پارک را به دو نیم تقسیم کرده
.
محله Hackescher Market
دنبال یک کافه خوب میگشتم که بشینم و یک کاپوچینو بخورم. یهو یاد منطقه Hackescher Market افتادم که پر از کافه است. درنگ نکردم و اومدم ایستگاه مترویی به همین نام که در فاصله یک ایستگاه تا میدان الکساندر قرار داره و لذت یک قهوه آلمانی رو در این فضا تجربه کردم. بازار محلی که کنار این فضا ایجاد شده بود هم دیدنی بود. مخصوصا قسمت میوه فروشی اش!
.
تا حالا هندوانه و آناناس رو اینجوری سرو کردین؟
.
باز هم میدان الکساندر
نوبتی هم اگه بود، نوبت میدان الکساندر بود. جایی که من ازش سیر نمیشم. خیلی انرژی داره و من ساعتهای زیادی در سفرهای قبلی ام در این میدون بودم. همسفرها و دوستهای مختلفی رو در این میدون دیدم و خاطرات زیادی دارم. البته علاقه ام به این میدون ربطی به خاطراتم نداره، ولی میخوام بگم که این علاقه باعث شده که خاطره سازی هم بشه.
ایستگاه چند طبقه مترو و قطار میدان الکساندر
.
از فاضلاب ماهی میگرفت، بی ساز آواز میخواند و مردم در سطلش پول می انداختند!
.
این طرفتر قدرت به رخ میکشیدند!
.
پی نوشت:
دیروز صبح اتفاق عجیبی افتاد. در طول شب تا صبح خواب پدرم رو دیدم. مثل خیلی از شهرهای دیگه دنیا که پدرم به خوابم اومده بود، اینجا در لندن هم اومد به خوابم. خلاصه ماجرا این بود که صبح که در حال بیدار شدن بودم یا بعبارتی در حال برگشتن از عالم خواب به دنیای واقعی بودم و هنوز کاملا هوشم برنگشته بود، احساس کردم که صبح زوده و پدرم کنار تخت من ایستاده و داره نماز صبحش رو میخونه. چون صدای نماز خوندنش رو شنیدم که داشت سلام های نماز رو میداد. شوکه شدم! نمیدونستم خوابم یا بیدار! ضربان قلبم دو برابر شد… حس میکردم که احتمالا تحت تاثیر خوابی که از پدر دیدم هستم، اما صدا صدای پدرم بود دقیقا! داشت میگفت: السلام علیکم و رحمت…؛ قشنگ بیدار شده بودم با ضربان قلبی تند! صدا توی عالم واقعیت هم ادامه داشت… در لحظه و ناگهانی نشستم روی تخت و کنجکاوانه دنبال منشا صدایی گشتم که درست تنالیته صدای پدر رو داشت. و مواجه شدم با تلویزیون روشنی که اخبار عربی میگفت و مجری اخبار داشت خداحافظی میکرد: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته! عجیب بود. شک نداشتم که پدر کنارم بود و داشت نماز میخوند؛ حتا وقتی مطمئن شدم که صدایی که شنیدم صدای مجری تلویزیون بود…
سلام رفیق
دیدم جواب هیچ گونه و از هیچ نوع پیغامی و نمیدی گفتم بیام اینجا مطمئناً پیدا میشی ایشالا که هر جا هستی خوش و سلامت باشی
داستان خواب و که خوندم تو محله کارم بلند زدم زیر خنده ( فکر بد نکنی ) از خواب شما نخندیدم یادم به مادر بزرگم (مادر پدرم) که بنده ی خدا از الزایمره شدید خیلی رنج میبره افتادم هفته ی پیش خونشون بودم با داداشم داشتیم اخبار کانال عرب نگاه میکردیم اون طفلکم تلوزیون و نمیدید بلند بلند صلوات میفرستاد داداشم ترسید گفت چرا داره صلوات میفرسته نکنه خدایی نکرده داره طوریش میشه ؟ ازش پرسید مامان فاطمه چرا صلوات میفرستی؟ گفت ببم ( به لهجه ی شیرازی یعنی عزیزم) تلوزیون داره قرآن میخونه
سلام. ممنونم از لطفت؛ فکر کنم اینجا همیشه بشه پیدام کرد…
خدا مادربزرگت رو برات حفظ کنه که وجود بزرگترها نعمتیه که فقط بعد از اینکه از دستشون میدیم میفهمیم ارزششون رو. لطفا وقتی اون بنده خدا پای تلویزیونه نزنین کانال عربی!
سلام. مرسی از شما بخاطر عکسای زیبایی که گرفتین . انشاءالله آسمون زندگی تون همیشه آفتابی باشه. خیلی از شهرها رو دوست دارم ببینم ولی برلین از اون شهرهایی بود که ندیدنش برام مهم نبود ، اما شما چهارمین بار که دارین می بینید و باز مشتاق دوباره دیدنید! حالا با دیدن عکسا و توصیف های شما، دوست دارم از نزدیک اونجا رو ببینم! در باره پی نوشت: به نظر من افرادی چون پدر شما ( روحش شاد و با صالحان محشور باد) که با قرآن مانوس بوده اند و عمل صالح داشته اند (البته آدم صالح در هر مرام ومسلک)می توانند به راحتی با عزیزانشون ارتباط برقرار کنند و حتی گاهی از خطرات احتمالی اونها رو آگاه می کنند. از افراد دیگری هم شنیدم و خودم هم این رو باور دارم. سلامتی و شادی رو برای شما و خانواده محترمتون آرزو دارم.
سلام. من فکر میکنم که اگر شهرهای مختلفی رو در اروپا دیدین، حتما برلین ارزش دیدن خواهد داشت، بویژه در آفتاب…! یک کافه بار در برلین هست که طبقه بالای اون یک مدرسه رقص هست و کل بنا، یک اثر تاریخی بسیار دیدنیه. من فکر میکنم همون یک بنا اونقدر دیدنی هست که بادید کننده رو از تحمل زحمت سفر به برلین راضی برگردونه!
بابت نکاتی که در مورد پدر گفتید ممنون، کاملا حق با شماست…
سلام .من تازه با سایت شما آشنا شدم تا اونجای که تونستم خواندم ولذت بردم چون باید به کارودرس دانشگاه برسم ادامه شو بعدم میام میخوانم .
سلام. از حضور شما در این وبلاگ و وقتی که صرف کردید ممنونم، امیدوارم یادداشتهای من به کارتون بیاد…
سلام .بله همین طور هست خیلی برام جالب بود .من سایت شما وآقای آرش نور آقایی رو به پدر م نشان دادم .وتوضیح بهشون دادمپدرم خوششش آمد. خوب به هر حال کار شما قشنگی خاص خودش داره .ولی حیف که ا زخانواده یکم دو رمیشین خوب چاره ای نیست کارتون تو همین حیطه هستش مطمئن هستم دوستش داری .ما تازه یه 5روز ی میشه از سوئد آمدیم ماسفرهای خارج از کشور با خانواده خودم وخاله ام اینا میریم ماسالی 2یا 3باربک سفر خارج از کشور میریم دوست داریم کشورها ی د یگر بریم ولذت ببریم .شما خیلی به کشورهای مختلف سر زدین.ما فقط کشورهای اروپایی از جمله یونان وفرانسه وسوئیس وهلند وترکیه ودبی ولبنان ولندن والان سوئد وشهرهای مختلفش دیدن کردیم .تا اینجا من فقط سوئیس وهلند وسوئد بیشتر دوست دارم زیبای ودیدنی های خاصی داره نمیگم دیگر کشورهای دیگر زیبای نداره ولی اینا یک چیزی دیگراست.برای عید قرار شد به اتفاق نظر بقیه که رای دادیم بریم استرالیا .شما سفر به استرالیا رفتی میشه یکم توضیح بدی .
سلام. دوری از خانواده یکی از ویژگیهای سفر است. اما همیشه این قانون هست که برای به دست آوردن بعضی چیزا باید از بعضی چیزای دیگه گذشت. البته میشه با یه برنامه ریزی خوب تلاش کرد که از خانواده هم غافل نشد.
اینکه سالی 2-3 بار سفر میرید، خیلی خوبه. جاهایی هم که تا حالا دیدید، همشون از کشورهای بسیار دیدنی اروپا بوده اند. امیدوارم که این سفرها همیشه ادامه داشته باشه و از این تجارب همواره بتونید استفاده کنید.
من به استرالیا سفر نکردم، اما بارها سایت شون رو مرور کردم و از اطلاعاتش استفاده کردم. این سایت جزو سایتهای مورد علاقه منه و فکر کنم با سر زدن به اون بتونید اطلاعات خوبی به دست بیارید: https://www.australia.com/
سلام .ممنون به خاطر آدرس سایت .
محل زندگی تون تهران هستش .الان شما کجا هستی منظورم در حین سفر هستی یا نه .آخه چیزی آپ نکردی وتعریف نکردی وعکس نگذاشتی.نمیدونم خواهر دارین یا نه
میرین سفر حتما برای خواهرتون سوغاتی بیاری
سلام. ممنون از توصیه شما. با توجه به تعداد زیاد سفرها، نمیشه همیشه سوغاتی آورد. اما هر از گاهی از بعضی از سفرها که فرصت بیشتری داشته باشم، حتما برای عزیزان و نزدیکانم سوغاتی میارم.