اين بار كه در پروازي به مقصد انگلستان نشسته بودم، خوشحال بودم كه بالاخره بعد از ٤ تجربه زمستاني و سرد، گرماي انگليس را نيز لمس خواهم كرد! تصوري كه تحققش برايم كمي عجيب و باور نكردني بود كه در خيابانهايي كه همواره از سرما لرزيده ام، از گرما عرق كنم!
بامداد يكشنبه اول سپتامبر از طريق فرودگاه استنستد وارد انگليس شدم و بيدرنگ به سمت ايستگاه ترن اكسپرس سريع السيري رفتم كه فاصله فرودگاه تا ايستگاه قطار و مترو خيابان ليورپول را (كه در محدوده مركزي شهر لندن وجود دارد) در حدود ٤٥ دقيقه طي ميكند.
هنگامي كه در تاريكي نيمه شب به نورهايي خيره شدم بودم كه از پنجره قطار سوسو ميزد، به اين موضوع فكر ميكردم كه با توجه به برنامه هاي كاري كه در پيش دارم، آيا فرصت ديدار از هيچ جاي جديد يا حتي تكراري را در لندن خواهم داشت يا نه!
.
پنج روز بعد
قطره هاي باران وقتي به شيشه هاي قطاري ميخورد كه از ايستگاه پَدينگتون به سمت فرودگاه هيترو با سرعتي مثال زدني در حركت بود، من در حال مرور روزهايي بودم كه به سرعت گذشت و زمان بازگشت فرا رسيده بود. جز چند ساعتي را كه در كافه هاي زنجيره هاي معروفي مثل Cafe Nero و يا Costa Coffee به عنوان وقت آزاد گذرانده بودم و يا جز چند ساعتي كه شبها در خيابانهاي معروفي مثل پيكادلي، آكسفورد، پارك لِين، بِيز واتر و اجوِه رُود قدم زده بودم و يا پياده روي مختصري كه روز آخر، جمعه ششم سپتامبر در باغ كنزينگتون و هايد پارك كرده بودم، مابقي وقتم را صرف جلسات كاري و انجام مقدماتي كرده بودم كه چند هفته بعد بايد مجددا به لندن سفر كنيم؛ همانطور که چند مطلب قبل گفته بودم.
.
سفري با طعم جهاني
به اين فكر ميكردم كه اين سفر، شايد سفرنامه مستقلي نداشته باشد؛ چون فرصتي پيش نيامده بود تا تجربه اي تازه اتفاق بيافتد و من بخواهم در مورد آن بنويسم. در همين افكار بودم كه ياد دسر لذيذي افتادم كه قبل از حركت به سمت فرودگاه در يك رستوران ايتاليايي خوردم. تلاش كردم به خاطر بياورم كه روزهاي قبل چه چيزهايي خورده بودم. ياد دعوت روز اول شركتي افتادم كه با آنها جلسه داشتيم. غذايي عربي با دسر مخصوص عربي. موضوع وقتي جالب تر شد كه ياد پيشنهاد عجيبي افتادم كه مدير ايراني شركت طرف قرارداد ما در روز دوم براي ناهار داده بود؛ غذاي افغاني! به اين فكر كردم كه چه جالب! من غذاي ٣ مليت مختلف را در اين سفر تجربه كرده ام. اما نتيجه كار باز هم جالب تر شد. چون ياد ناهاري افتادم كه خودم در روز سوم سفر در برند معروف رستوران آمريكايي يعني Hard Rock Cafe خورده بودم. يعني ٥ روز و ٤ غذا از ٤ مليت مختلف! اما يادآوري ناهار روز چهارم سفر، موضوع را عجيب تر و جذاب تر كرد! چرا كه ما ناهار را در حين برگزاري نشست كاري در يك رستوران اسپانيايي خورده بوديم!!! و اين تجربه اي بسيار جالب و البته ناخواسته بود كه من در ٥ روز اقامتم، بدون هرگونه فكر يا برنامه ريزي قبلي، ٥ غذا از ٥ مليت مختلف خورده بودم.
قطار كه به فرودگاه هيترو نزديك ميشد، برقي در چشمم درخشيد كه اين سفر براي من چه تجربه متفاوتي بوده است. سفري كه در آن غذا و طعمهاي بين المللي حرف اول را زده بود…
.
غذاي افغاني
روز دوم سفر حسابي درگير بودم. ساعت ١٧ بود و ما هنوز ناهار نخورده بوديم. داشتيم از سمت غرب به مركز لندن نزديك ميشديم و از محله ايرانيهاي لندن در حال عبور بوديم. غذاي ايراني ميخوري؟ اين پيشنهادي بود كه از طرف محمد دوست ايراني ساكن انگليس شنيدم، گفتم نه! در ايران زياد غذاي ايراني ميخورم. گفت غذاي افغاني چطور؟ شوكه شدم! غذاي افغاني؟؟؟ از تغيير چهره من سريع پيشنهادش را عوض كرد و گفت بريم رستوران تايلندي. من هنوز داشتم به غذاي افغاني فكر ميكردم. شايد خيليها غذاي افغاني را تجربه كرده باشند يا لااقل در مورد آن شنيده باشند. اما اين اولين بار بود كه در طول عمر سي و پنج ساله ام، به خوردن غذاي افغاني فكر ميكردم. محمد ميگفت: پس بريم غذاي تايلندي. به خودم اومدم و گفتم نه! بريم غذاي افغاني! گفت خوردي؟ دوست داري؟ گفتم تا به حال حتا لحظه اي به اين فكر نكرده بودم كه روزي غذاي افغاني بخورم، اما الآن مصمم هستم؛ و واقعا مشتاق بودم. با خودم فكر كردم كه چرا هرگز به خوردن غذاي كشور همسايه ام توجه نكرده بودم. مثلا غذاهاي هندي، چيني، ژاپني، عربي، تايلندي، عراقي، آذري، تركي و حتا غذاهاي قاره هاي ديگر مثل بسياري از كشورهاي اروپايي يا آمريكايي را خورده بودم، اما هرگز به افغانها فكر نكرده بودم.
رستوران فضاي جالبي داشت. منوي آن شامل غذاهاي ايراني و افغاني بود. دكوراسيون رستوران در فضاي سنتي طراحي شده بود و آثار هنري و تزئيني ايراني زيادي به چشم ميخورد.
.
نمای ورودی و کانتر پذیرش رستوران
.
فضای سنتی رستوران با دکوری افغانی
.
.
ارگ بم یکی از تزئینات دیوارهای رستوران
.
نوبت سفارش غذا بود. از ميزبان رستوران خواستيم كه توصيه كند. ٢ غذا را بيشتر توصيه كرد، يكي Qabuli Palou بود و ديگري Mantoo. من فكر كردم كه اولي به كابُل شايد ربط داشته باشد. اما ميزبان با لهجه بامزه افغاني توضيح داد كه همه اين اشتباه را مي كنند، اما اين غذا در اصل قابل پلو است. دليل اش هم اين است كه در اين غذا ماهيچه و مخلفاتي مثل هويج و كشمش استفاده ميشود و چون غذاي خوب و قابلي هست، به قابل پلو معروف شده است. غذاي ديگر را هم توضيح داد كه مايه اي از گوشت چرخ كرده تف داده شده با مخلفات را در دل خمير قرار ميدهند و سر خمير را جمع ميكنند و آن را ميپزند و براي سس از كشك استفاده ميكنند. هر دو را سفارش داديم با ماست بوراني افغاني كه بواسطه سيري كه در آن استفاده شده بود، با بوراني ما تفاوت طعم جدي داشت.
.
.
انصافا كيفيت غذا و طعم آن بسيار بالا بود و من بيش از خيلي از تجربه هاي غذايي ديگر از خوردن اين غذاها لذت بردم.
نكته جالبي كه قابل توضيح است، سس هر دو غذا بود. در كنار سفارش غذاي ما، پياله اي از خورش قيمه با يك گوشت بزرگ به شكل كوفته آوردند. وقتي راجع به آن سئوال كردم، ميزبان توضيح داد كه از خورش قيمه در غذاهاي افغاني به عنوان سس استفاده مي شود.
.
ياد دوران زندگي در مشهد افتادم. خورش قيمه در مشهد و كلا در استانهاي خراسان نيز پر استفاده است. جدا از آنكه اغلب غذاهاي نذري ايام عاشورا برنج و خورش قيمه است كه به “قيمه امام حسيني” مشهور شده، از قيمه براي تزيين “شُله” غذاي لذيذ و سنتي مشهدي ها و نيز براي تزيين حليم استفاده مي شود. به اين فكر كردم كه ريشه استفاده از قيمه به عنوان سس كجا بوده؟ هرچند كه شايد ريشه آن مربوط به زماني بوده كه مرزي ميان خراسان امروزي با افغانستان امروز نبوده است.
.
غذاي اسپانيايي
روز پنجشنبه ميخواستيم جايي بنشينيم كه هم غذا بخوريم و هم صحبتهاي كاري را انجام دهيم. در خيابان آكسفورد مدتي راه رفتيم. اول تصميم گرفتيم در مجموعه بزرگ تجاري معروف اين خيابان يعني Selfridges غذا بخوريم. اما بعد از كمي راه رفتن به خيابان James رسيديم كه بسيار ديدني است و پر است از كافه ها و رستورانهايي كه هر عابري را براي نشستن وسوسه ميكند.
.
در يكي از رستورانهاي اسپانيايي نشستيم. منوي غذا را كه آوردند، قيمتها بسيار ارزان بود. به ميزهاي كناري كه توجه كرديم، متوجه شديم كه اندازه پُرس ها كوچك تعريف شده است تا مشتري بتواند انتخابهاي بيشتري داشته باشد، چرا كه تنوع غذايي بسيار زيادي داشتند. همه سفارشهاي ما از ميان غذاهاي اسپانيايي بود كه بعضي از آنها را قبلا تجربه كرده بودم. تاپاس را قطعا در سفارشمان فراموش نكرديم!
.
این غذا شبیه به املت بود، با تکه هایی از سیب زمینی پخته
.
.
.
.
نسخه اسپانیایی دسر مورد علاقه من؛ کیک سیب با بستنی وانیلی
.
غذاي عربي
بيشتر ما معمولا اين نوع غذا را تجربه كرده ايم. رستورانهاي لبناني كه در ايران هستند، غالبا انواع غذاهاي عربي را ارائه ميكنند. ما غذاي عربي را در يكي از شعبه هاي زنجيره “نورا” خورديم كه مهمترين و با كيفيت ترين رستوران غذاهاي عربي در لندن است.
متاسفانه از غذاي روز اول عكس نگرفتم، با اينكه من عادت دارم كه حتا در ايران هم از غذاهاي خوبي كه ميخورم عكس ميگيرم.
.
غذاي آمريكايي
هارد راك كافه يكي از برندهاي بين المللي با اصالت امريكايي است كه از نظر من نسخه تكامل يافته زنجيره هايي مثل برگر كينگ يا مك دونالد است. منتها با قيمتي بسيار بالاتر و البته كيفيتي بالاتر. اين رستوران در شهرهاي مختلف اروپا (ساير نقاط را نميدانم) شعبه دارد و من تجربه شعبه برلين آن را نيز داشتم. اين بار اما قسمت بود كه در شعبه خيابان پيكادلي مقابل گرين پارك آن را تجربه كنم. يكي از مشكلات برگرهاي Hard Rock Cafe اين است كه واقعا نميداني چگونه آن را گاز بزني!
.
غذاي ايتاليايي
روز آخر كه هتل را تحويل دادم، بايد از ايستگاه مترو و قطار پَدينگتون به فرودگاه هيترو ميرفتم. هتل را كه تحويل دادم، يك ساعت وقت داشتم تا زمان حركت قطار. در نزديكي ايستگاه پدينگتون رستورانهاي ايتاليايي زيادي وجود دارد. گرسنگي باعث شد كه در يكي از همينها بنشينم و غذا بخورم. منتها سفارش من غذاهاي هميشگي ايتالياييها يعني پاستا يا پيتزا نبود. غذايي ايتاليايي بود كه توصيه ميزبان رستوران بود كه طعم نسبتا خوبي داشت. اما تجربه خوب اين رستوران مربوط به دسر آن بود كه يك كيك داغ شكلاتي با سس كارامل بود كه انصافا رتبه اش بين همه دسرهايي كه تا به انروز خوردم، قطعا بين ٦ يا ٧ تاي اول هست. معركه بود! جاي همگي خالي…
.
.
.
تصاویری از روزها و شبهای سفر
نه تنها برای همه معابر، بلکه حتا برای تاکسی ها هم برای معلولین راهکار داشتند
.
فضای بی نظیر یکی از شعب Pret a Manger
.
نمای بیرونی همان شعبه و سفارش من
.
“ریکشا” وسیله ای که در لندن هم پر طرفدار بود
.
.
پیاده روی در هوای آفتابی خیابان آکسفورد
.
هوای روز برگشتن اما بارانی بود
.
.
.
انعکاس در شیشه غبار گرفته مغازه ای متروک
.
سلام وخسته نباشی .خیلی زیبا بود پس فعلا شما تو سفر هستی .تمام که تعریف کردی خواندم اون غذای افغانی همان کشمش پلو ما ایرانی هاست فقط یک هویج خلال تفت داده شده روش میریزن تو غذاهای عربی بیشتر پلو وپیراشکی هستش به ضاعقه ما ایرانی ما میاد ما که سفر به لبنان داشتیم غذاهاشون خوردیم .تو سفر به اسپانیا شهر مادرید رفته بودی به اینجا ها سر زده بودی پارک آبی آکوا پولیس مادرید,کلیسا مادریدوقصر رئال در مادرید جای زیبا بود.بارسلونا چی اونجا جاهای زیبایی داره. غذاها ی ایتالیا بیشتر اسپاگتی باسس های مختلف وخوراک هستش هست.اسپانیا غذاهاشون بعضی هاشون خوب بودبه خصوص دسرهاشون شما هم که میل کردی. همین سوئد که ما بودیم غذاهاشون خوب استیک مرغ با پوره وماهی خوشمزه درست میکردن با سس مخصوص.الان لندن هستی.میشه الان بگید کدام کشور وشهر هستی .راستی میشه آدرس ایمیل تون بدین میخوام یکسری عکس براتون ایمیل کنم جاهای که مارفتیم عکس گرفتم میخوام بهتون نشان بدم وبگید نظر تون ..جوابم ندادی گفتم خواهر دارین وحتما سوغاتی برا ش بیاری .
خوب فعلا خدا حافظ
سلام. ممنونم از اینکه با جدیت همراهی میکنید. من کشمش پلو خوردم، اما با قابل پلو یا قابلی پلو فرق داره، دلیلش هم ماهیچه ای است که زیر برنجهای قابل پلو پنهان هست!
درخصوص نقاطی که در مادرید گفتید، من رویال پالاس یا قصر سلطنتی رو دیدم. بارلونا رو خیلی با حوصله و دقیق دیدم و فکر کنم کمتر جایی باشه که در بارسلونا از دست داده باشم.
ماهی ها و غذاهای سوئدی رو هم تست کردم، واقعا لذیذ هستند.
سفر من به لندن تموم شده و بعد از توقف جند روزه در استانبول به تهران برگشته ام. بابت لطف شما برای ارسال تصاویر ممنونم. شما میتونید عکسها رو به آدرس erfanian@ymail.com ارسال کنید. بابت توصیه سوغاتی ممنون.
سلام مجید جان.
خیلی ممنون از این گزارش گردشگری خوراک مفصلی که نوشتی.
تعریف قابلی پلو رو از یک دختر هلندی ترک تبار که در حال حاضر اینجاست شنیدم. هفته ی پیش تو مشهد به بازار افغانیها رفته بود برای خوردن قابلی پلو…
از اونجایی که من خیلی تو زمینه غذا خیلی ماجراجو نیستم بحث دسر برام جذاب تر بود.
به امید دیدار.
سلام فرشته عزیز
چه جالب! با اینکه مشهدی هستم، هرگز از وجود غذاهای افغانی در مشهد مطلع نبودم!
من عاشق هر دو بحث هستم! هم غذا و هم (بویژه) دسر…
سلام دوستی عزیزم
عجب سفر خوشمزه ای بود این سفر البته به جز (دسراش)
ولی خیلی خوب شد غذای افغانی خوردی و رو لهجت تاثیری نذاشته 🙂
از همه ی غذا ها غذا ایتالیایی و بیشتر دوست داشتم و بعدش همبرگر به سبک هاردراک کافه
سلام
من فکر کنم سفرنامه من خوشمزه تر از سفر من بود. چون اینجا فقط خوبیها و خوشمزگی هاش بیان شده، اما خود سفر روزها و لحظه های غیر خوشمزه و سخت هم داره!
چقدر حیف که از خوردن و حتی دیدن این دسرهای بی نظیر محروم میکنی خودتو…
سلام.
عکسها رودیدین .
سلام. بله، بسیار عالی بودن. خیلی خوبه که در این سن این همه تجربه سفر دارید. امیدوارم که همیشه از این تجارب ارزشمند داشته باشید…
سلام
خیلی ممنون، بله همین طور هم هست. چرا گفتین در این سن ،برام جای سوال داره ؟؟؟
من از این دخترها وخانمها نیستم سنم نگم، من 23 سالمه.الانم فوق لیسانس صنایع میخوانم.
راستی ما الان مشهد هستیم به اتفاق خانواده ام، بابا امسال خیلی دوست داشت روز ولادت امام رضا مشهد باشه به خاطر همین منم دختر بابا ی سریع بلیط هواپیما تهیه کردم سریع خودمون مشهد رسوندیم.الان 2روزه تو مشهد هستیم تا 5شنبه مشهدیم. صبح رفتیم طرقبه، ساعت 4 آمدیم هتل استراحت بکنیم تا نیم ساعت دیگر بریم حرم جای شما رو خالی میکنم ودعا میکنیم. به خاطر همین گفتم تا نرفتیم یک سر به اینترنت بزنم ایمیلها رو چک کنم و از سایت شما دیدن کنیم و ببینم جوابم دادین یا خیر. منتظر آپ جدید هستیم.
سلام. خوش به سعادتتون. برای همه اونهایی که آرزو دارن که اونجا باشن و نتونستن بیان، دعا کنید.
ممنون که پیگیری میکنید؛ مطلب جدید هم به چشم…
سلام .
من که گفتم دعا میکنم بازم چشم .جواب یه تیکه بهم نگفتین چرا گفتین در این سن ؟؟؟
سپاس. کمتر پیش میاد افراد زیر 30 سال این همه تجربه سفر داشته باشن
سلام.
زنده باد. لذت بردم
سلام. سلامت باشید، ممنون
سلام .زیبا بود
سلام. سپاس
سلام
با سایتتان در فیس بوک آشنا شدم و با اجازه لینک کردم تا دوستان و علاقه مندان به سفر هم بهرهمند شوند .سپاس
سلام
باعث افتخار منه. خیلی ممنونم
سلام جناب . انشاءالله که خوب و سلامت هستین. همه عکسا جالبند و بخصوص عکس غذاها و دسرها که آدم بی اشتهایی مثل منو به اشتها میاره! در تمام سفر هاتون به غذا و دسر و همچنین به ظاهرشون خیلی توجه داشتین و بیشترشون هم غذای سلامت. مثلا” اون غذای ایتالیایی که بیشر وقتا غذای منه راحت و مقوی! از قدیم گفتند فکر سالم در بدن سالمه. پس فکر و ایده های خوبتون برای تغذیه و اهمیتی که بهش میدین هستش! تن تون همیشه سلامت و خستگی های سفر بدر آمین.
سلام. سپاسگذارم
به هرحال همونطور که مقوله رستوران و رستوران داری بخشی از صنعت گردشگری است، غذا هم بخش مهمی از سفر هست!
بابت اعتماد به نفسی که دادید ممنون. برای شما هم آرزوی سلامتی و پر اشتهایی دارم!
سلام بسیار ممنون از ذوق و سلیقه شما، دووست عزیز من در مشهد در حال راه اندازی یک رستوران افغانی لوکس هستم، اگر پیشنهاد خاصی دارید در این زمینه ممنون میشم
سلام آقا مهدی
در زمینه رستورانی که نوشتید علاقه مند به همکاری حتی در حد دادن ایده هستم. امید موفق باشید. و دوست دارم بدونم کدوم منطقه رو در نظر گرفتید برای این کار.
از طریق ایمیل جوابم رو دریافت کنم ممنون میشم
سلام جناب مهدی
ممنون از لطف شما
خوشحالم که چنین ایده ای دارید. راه اندازی یک رستوران افغانی خوب در مشهد یقینا اتفاق خوبی است. من هر از گاهی به مشهد سفر می کنم. اگر از طریق ایمیل اطلاعات ارتباطی خودتون رو بفرستید، شاید بتونیم حضوری دیداری داشته باشیم و را جع به رستوران شما صحبت کنیم.
در هر صورت موفق باشید.
براي کمک به بيماران کشور افغانستان
و جلوگيري از مرگ نخبگان و خبرگان افغان
لطف کنيد لينک زير را به وبلاگتان بيافزايد
https://myvegetarianism.mihanblog.com/extrapage/darmanefori
به يک مترجم براي آنکه کتاب “خام خواري آوانسيان” را به زبان پشتو براي افغانستان و به زبان عربي براي کشورهاي عراق و عربستان و يمن و سوريه ترجمه کند نيازمند هستيم
به علاوه، از شما ميخواهيم اگر نسخه ترجمه شده کتاب خام خواري به زبانهاي ديگر کشورهاي قارهها را ميشناسيد، نشاني آن را براي ما بفرستيد