پنجشنبه صبح حدود ساعت ١٠ به وقت لندن وارد اين شهر شدم. با خط Piccadilly مترو اومدم تا مركز شهر و با عوض كردن قطار و استفاده از خط Circle رسيدم ايستگاه مترو Paddington در شمال Hyde Park كه قديمي ترين ايستگاه مترو لندن هست. از اين ايستگاه تا هتل دو ستاره Ascot كه من توش اتاق گرفته بودم، كمتر از دو دقيقه راه بود و موقعيت بسيار خوبي داشت. حدود ١٥٥ پوند هزينه ٤ شب اقامت هتل بود. ساعت حدود ١٢ بود و اتاق هنوز آماده تحويل نبود. كوله پشتي ام رو گذاشتم توي هتل و راه افتادم براي گشتن در شهر.
من و لندن 2013
.
هايد پارك
لندن پارك هاي بزرگ، زيبا و منحصر بفردي داره. فكر كنم توي همه پاركهاي لندن، بشه گفت كه هايد پارك از همه مهتره. اين پارك درست در قلب لندن و در غرب هسته مركزي شهر واقع شده و باغ كنزينگتون (Kensington Garden) هم به نوعي مكمل اين پارك محسوب ميشه. يك رود از وسط پارك ميگذره و اونجا فضاي مورد علاقه خيلي از بازديدكنندگانه. ضمن اينكه از بعضي قسمتهاي اين پارك خيابونهايي ميگذره كه مثل هر خيابون ديگه اي براي عبور ماشينه. اين پارك نقطه شروع مكاشفه من در لندن در سومين سفرم به اين شهر بود. هرگز پيش نيومده بود كه وارد اين پارك بشم. اما اين بار چند ساعتي توي پارك گشت زدم و عكس گرفتم و يه كمي هم لرزيدم!

.
.

.
.

.

.
خيابان گردي
از پارك اومدم بيرون، محدوده ايستگاه مترو Hyde Park Corner كه در گوشه جنوب غربي پارك واقع شده، بودم. از همونجا پياده رفتم تا ميدون پيكادلي و خيابون پيكادلي رو قدم زدم. از ميدون پيكادلي هم رفتم يه دور توي محله سوهو كه مال چيني ها است زدم. از اونجا رفتم خيابان Bond كه يك خيابان بسيار معروفه و بسياري از برندهاي معروف رو ميشه اونجا زيارت كرد. خيابون گردي من ادامه پيدا كرد تا خيابان با شكوه آكسفورد كه از معروف ترين خيابانهاي لندن براي خريده. بعد هم رفتم خيابان معروف عربهاي لندن يعني Edgware Road. نشستم توي تنها رستوران ايراني اين خيابون و يه چاي نعناع مراكشي با يه قليون سفارش دادم. با نيلوفر (دوست دوران دانشكده هنر كرمان كه سال ٧٦ براي ٦ ماه، هم دانشكده اي بوديم) صحبت كردم و گفت كه داره مياد همديگه رو ببينيم. قليون كشيدن جزو بهترين روشهاي انتظاره!
.
.
.
فيلم Life of Pi
با نيلوفر توي سينما شعبه Marble Arch از مجموعه سينماهاي Odeon قرار گذاشتم. فيلم زندگي پاي رو قبلا ديده بودم. اما اونقدر تصاوير بكر و زيبا توي اين فيلم هست، كه ترديد نكردم بصورت سه بعدي ببينمش. بليطش براي هر نفر به همراه عينكش ١٥ پوند (بيش از ٨٠ هزار تومان) بود. اما واقعا ديدن فيلم لذت داشت… بعد از فيلم هم ديگه باتري خودم تموم شده بود و خواب بهترين گزينه بود.
.
بي برنامگي!
صبح جمعه طبق يه قرار قبلي بايد ميرفتم فرودگاه براي استقبال يك دوست عزيز. اما متاسفانه زماني كه توي ترمينال يك فرودگاه هيترو منتظر ورودش بودم، متوجه شدم كه نيومده لندن و سوار پرواز نشده! از اين بابت كه وقتم رو از دست داده بودم خيلي ناراحت شدم. براي جلوگيري از اتلاف وقت بيشتر، سريع تصميم گرفتم كه برم برج تازه ساخته شده Shard كه ميشه ازش رفت بالا و منظره ديد. متاسفانه اونجا هم كه رسيدم، ديدم اولين بليطي كه داره براي ساعت ٥ بعدازظهره. درنگ نكردم و بليط رو گرفتم. بعد پياده از روي London Bridge رفتم اون طرف رود Thamse و ادامه مسير دادم تا كنار مجموعه بزرگ و تاريخي Tower of London و ترجيح دادم كه بشينم توي Costa Coffee و يه نوشيدني بخورم.
.
برج لندن
توي هر دو سفر قبلي ام واقعا علاقه داشتم مجموعه بزرگ و قلعه مانند “برج لندن” يا همون Tower of London رو كه در مجاورت رود تيمز و پل معروف Tower Bridge (كه يكي از سمبل هاي لندنه و نماد المپيك رو به زير قسمت بالاييش نصب كرده بودن) قرار داره ببينم. اما قسمت نشده بود. بهر حال طلسم شكسته شد. اين مجموعه از دهها ساختمان مختلف تشكيل شده خيلي از اونها رو ميشه از داخلش بازديد كرد. دور تا دور اين مجموعه با ديوارهاي قلعه مانند، محصور شده و از بيرون حس قلعه رو تداعي ميكنه. بين ساختمونها حياط هاي كوچك و بزرگي هست و هر كدوم از ساختمانها براي يك دوره زماني هست و الان كاربري هاي هر كدوم يه چيزه. خيلي از ساختمونها در حال حاضر موزه است. بزرگترين ساختمان اين مجموعه درست در وسط قرار داره و از چندين طبقه تشكيل شده و در حال حاضر موزه ادوات قديمي جنگي است كه واقعا ديدنيه. ساختمان شمالي مجموعه هم در حال حاضر موزه جواهرات سلطنتي است كه خيلي جذاب و ديدني بود. از طريق يكي از ساختمونها ميشه به بالاي ديوارهاي دور مجموعه رسيد و حدود يك چهارم از مجموعه رو از بالا دور زد. در مجموع بازديد از اين سايت تاريخي حداقل ٣ ساعت زمان ميخواد.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.

.
.
.
ناهار انگليسي
ساعت حدود ٤ عصر بود و خوشبختانه كنار همونجا يك رستوران Fish & Chips بود كه فقط مخصوص غذاهاي بيرون بر (Takeaway) بود. فرصت خوبي بود. چون هم سنتي بود و هم ارزون بود!
.
برج شارد
پارسال كه لندن بودم، اين برج هرمي شكل بلند شيشه اي، هنوز نيمه كاره بود. اما اين بار، درست از ٨ روز قبل از مراجعه من به اين برج، امكان بازديد از اين برج فراهم شده بود و من احساس خوبي داشتم كه جزو اولين گروه هاي بازديد كننده از اين برج هستم. فرآيند انتظار و بازوسي و بالا رفتن و… حدود نيم ساعت طول كشيد و حدود ساعت ٥:٣٠ بالاي طبقه ٦٨ اين برج زيبا بودم. خيلي حيف كه نميشد عكسهاي خوبي گرفت. چون هم شيشه ها نو رو منعكس ميكردن و هم چون بارون شيشه ها رو كثيف كرده بود. اما واقعا تجربه خوبي بود؛ هرچند كه حسابي هم گرون (٣٠ پوند، يعني حدود ١٧٠ هزار تومان) بود. شب توي يك بار نشستم و يه پيش غذاي كوچيك (از گوشت اردك) خوردم و بعد هم رفتم هتل. هوا واقعا سرد بود و نميشد بيرون موند و از شب شنبه لندن لذت برد!
.
.
.
.
.
.
قبرستان “هاي گيت”
واقعا براي ديدن High Gate Cemetery لحظه شماري ميكردم. با توجه به كتابي كه دارم مينويسم (گورستانهاي جذاب) واقعا لازم بود تا اين قبرستان رو ببينم. بيش از يك ساعت طول كشيد تا در هواي باروني صبح شنبه، به شمال لندن محله Archway مراجعه كنم و به انتظارم پايان بدم. قبرستان از دو بخش كاملا مجزاي شرقي و غربي تشكيل شده كه ورود به بخش شرقي اش با يك بليط ساده سه پوندي ممكنه. اما بخش غربي كه قديمي تر و جذاب تر به نظر مياد، ٧ پوند هزينه ورود داشت و از اون مهمتر اينكه فقط در قالب تور ميشد ازش بازديد كرد و اجازه ورود خارج از گروه رو نميدادن. بناچار تا ساعت ١٢ صبر كردم و با تور دوم اون روز، ظرف مدت يك ساعت از بخش غربي قبرستان بازديد كردم. ليدري كه همراه گروه بود، داستانهايي رو درباره بعضي از مدفونين قبرستان ميگفت كه با توجه به اينكه صحبتهاش بيشتر راجع به موضوعات مرگ و روح و اين چيزا بود، نياز به تسلط به زبان انگليسي داشت و من حدود ٣٠ تا ٤٠ درصد حرفاش رو بيشتر نميشنيدم. توضيحات اين قبرستان رو در قالب يك مطلب مجزا با عكسهاي فراوون، خواهم نوشت!
.
.

.
كمدن تاون
از پارسال لذت غذايي كه در Camden Town خورده بودم، هنوز زير زبونم بود. كوتاهي فاصله از هاي گيت تا كمدن تاون باعث شد تا برم اونجا. اين محله هميشه شلوغ كه محل تجمع آدمهاي عجيب و غريب و تيپ هاي عجيب و غريب هم هست، مجموعه اي از غرفه هاي رستوراني رو در كنار يك درياچه با منظره اي زيبا داره كه هر غرفه غذاي يك مليت رو ميده. غذاهاي چيني، ژاپني، هندي، مكزيكي، ايتاليايي، تركي، برگر، فيله و… همه اونجا جمع اند و ميشه يك وعده غذايي جذاب رو اونجا تجربه كرد.
.
.

.
ملاقات با يك دوست
بعد از ناهار (متمايل به شام!) رفتم دفتر يكي از دوستاي پارسال و چند ساعتي رو با هم گذرونديم. اون هم تنها بود اون شب و لذا با هم رفتيم و تا آخر شب با هم بوديم و يه چيزي خورديم و بعد هم با آخرين ترن قبل از تعطيلي شبانه برگشتم هتل.
.
جشن سال نوي چيني
همونطور كه در مطلب قبلي “جشن سال مار از نوع چيني” كامل توضيح دادم، از صبح تا عصري با نيلوفر توي محله چيني ها بوديم و سال نوي چيني رو جشن گرفتيم!
.
دوباره بيگ بن
نزديكياي غروب بود و بارون زياد شده بود و وزش باد بسيار شديدي شروع شده بود. تصميم گرفتيم يه جاي گرم بشينيم و يه كافي بخوريم. به ذهنم رسيد بريم كنار ساعت معروف
لندن و از منظره هم استفاده كنيم. نتيجه اين شد كه حدود نيم ساعت در هوايي وحشتناك سرد، راه رفتيم و لرزيديم و خيس شديم تا رسيديم كنار بيگ بن! من راضي بودم، چون چند تا عكس خوب از بيگ بن گرفتم، اما گمون نكنم نيلوفر راضي بوده باشه! رفتيم توي يه كافه كنار چرخ و فلك بزرگ لندن و درست مقابل بيگ بن نشستيم و يه نوشيدني خورديم. اما سرما رفته بود توي وجودمون. ديديم مك دونالد كناري خيلي گرمه! رفتيم حدود دو ساعت اونجا نشستيم تا بالاخره گرم شديم. بعد هم به سختي اون فضاي گرم رو ترك كرديم و هر كدوممون رفتيم سراغ كار خودمون.
.
.
فرودگاه استنستد
صبح دوشنبه ساعت ٧:٢٠ از لندن پرواز داشتم به دوسلدورف آلمان. يه تاكسي از شب قبل رزرو كردم به مقصد Stansted Airport و ساعت ٤:٥٠ صبح منتظرش بودم. هنوز ١٥ دقيقه بيشتر از حركامون نگذشته بود كه ماشينش پنچر شد. اصلا به من نيومده كه زود برسم فرودگاه! ٢٠ دقيقه طول كشيد تا ماشين جايگزين اومد. اما بعدش فهميدم كه اين يكي هم اصلا راههاي داخل فرودگاه رو بلد نبود و بيش از يك ربع داخل فرودگاه دور خودمون ميچرخيديم! خلاصه ساعت ٦:٣٥ يعني فقط ٤٥ دقيقه به پرواز رسيدم داخل سالن. همه مسيرها رو دويدم تا بالاخره بصورت خيس عرق، خودم رو به پرواز رسوندم!
.
فرودگاه دوسلدورف
پرواز من با هواپيمايي ارزان قيمت رايان اير به مقصد فرودگاه غير اصلي دوسلدورف يعني Weeze بود. ساعت ١٠ صبح به وقت محلي اونجا بودم و پرواز بعدي ام از همون فرودگاه به مقصد ميلان ايتاليا براي ساعت ١٥:٤٠ بود. ترجيح دادم كه توي فرودگاه بمونم و اينترنت بگيرم و وبگردي كنم. ضمن اينكه از فرصت آلمان بودن استفاده كردم و حال دوست خوبم بهار رو پرسيدم. مكالمه اي كه احتمالا منجر به يه سفر خواهد شد! بعد از ظهر هم با يه پرواز ارزان قيمت ديگه آلمان رو به مقصد ايتاليا ترك كردم.
.
راهنماي سفر به لندن
تصور ميكنم بعد از بارها سفر به اين شهر، ميتونم يه چيزايي براي راهنمايي به مسافراي لندن بنويسم. فقط يه مقدار وقت ميخواد كه اميدوارم وقتي برگشتم تهران بتونم خيلي زود اين مطلب رو بنويسم.
پینوشت
– برای دنبال کردن مطالب جدید، می توانید به کانال تلگرام من https://telegram.me/mrtripic و برای دنبال کردن عکس های من در سفر می توانید به حساب کاربری من در اینستاگرام https://www.instagram.com/mrtripic بپیوندید.
.
engar khabe man dorost bood… lol
yani safarnamat kooche paskooche mano keshoond donbalesh. merci
سلام. ممنون که همسفری
سلام . انشاءالله سلامت باشید، خیلی ممنون از این که رایگان مارو با خودتون همسفر کردین، عکسها هم قشنگ و خوب بودند در هوای بارونی و مه گرفته لندن! جالبتر عکس من و لندن 2013 بود که باعث میشه راحتتر با شما حرف زد. دعا میکنم برای تندرستی تون و همچنین برای ارزونتر شدن ارز،اونوقت شاید ماها هم بتونیم سفر کنیم. نمیگم خسته نباشین! میگم مراقب خودتون باشید در هوای خیلی سرد اروپا! و تشکر که وقت میذارین و با دقت مراحل سفر رو شرح میدین. عکس بدون شرح هاید پارک هم غیر از تداعی نظم یه کم غمناکه! در ذهن من درختان درحریم!
سلام. از همه آرزوهای خوب شما ممنونم. امیدوارم همیشه فرصت نوشتن در سفرهام رو داشته باشم. سفرنامه آنلاین نوشتن گاهی هزینه های سنگینی برای من بوجود میاره. اما خودم این حس رو دوست دارم و تا بتونم انجامش خواهم داد… سپاس
سلام
ممنون از سفرنامه های خیلی خوبتان
یک سوال دارم برای گرفتن ویزای انگلستان حتمادعوتنامه لازمه یا اگر کسی مدارک کامل مالی خوبی داشته باشه و به سفارت لندن در کشورهای اطراف مراجعه کنه ، امکان ویزاگرفتن وجود داره؟ ممنون میشوم پاسخ بدهید
سلام. داشتن دعوتنامه، اون هم از یه شخص یا شرکت معتبر خیلی به گرفتن ویزا کمک میکنه، اما این طور نیست که بدون دعوتنامه ویزا ندن. اما نکته کلیدی برای گرفتن ویزا اینه که هم دلیل سفر به طور کامل احراز بشه (که دعوتنامه خیلی به این موضوع کمک میکنه) و هم خیلی مهمه که توی مدارک مشخص بشه که شما حتما برمیگردین. اگه کوچک ترین تردیدی در برگشتن شما داشته باشن، هرچقدر هم مدارک مالی خوب ارائه کنید، باز هم ویزا نمیدن…
سلام. مرسی که وقت ، پول و مهربونی تون رو با ما قسمت می کنید. سلامت وشاد باشید.
لطف دارید. من عکاسی و نوشتن رو با علاقه و با تموم وجودم و برای دلم انجام میدم. البته که لذت این کار وقتی با همسفر شدن دوستانی مثل شما همراه میشه، دوچندان میشه.
موضوعي كه توجه من رو تو اين سفرنامه به خودش جلب كرده موضوع ” گورستان هاي جذاب” هست. خيلي جالبه كه گورستان إز ديد يك انسان مي تونه جذاب باشه با كلي انگيزه براي نوشتن يك كتاب در موردش
برام جالبه كه اين كتاب رو بخونم تا بتونم بفهمم شما إز چه زاويه اي به مساله ي مرگ، آيين تدفين، گورستان و تأثير همه ي اونها بر انسان نگاه مي كنيد و حتما نقدي بر كتابتون خواهم نوشت ؛)
عنوان “گورستانهاي جذاب” مورد نقد خيلي از دوستان من بوده. دليلش هم اينه كه وقتي درباره كتاب براشون توضيح دادم، عنوان كردن كه اين معنا كمتر از اين تركيب به ذهنشون رسيده! واقعيت اينه كه من توي اين كتاب به معرفي گورستانهاي معروف از سرتاسر جهان ميپردازم كه تبديل به يك جاذبه گردشگري شده اند (از اين بابت جذاب لقب گرفتن) و بيشتر اين كتاب حكم يك دايركتوري از گورستانهايي رو داره كه يك گردشگر لازمه از اونها به عنوان جاذبه گردشگري بازديد كنه. اميدوارم همچنان در فكر نوشتن نقد باشيد!
آقا خیلی جالب و مفید نوشتید. ممنون.
سلام. ممنونم
سلام …من عاشق این شهرم…..آرزومه که یه سفری به این شهر داشته باشم….
سلام
امیدوارم خیلی زود و مکرر آرزوتون برآورده بشه