ساندویچ مرغ و بطری آبی که از فرودگاه فرانکفورت در کوله پشتیام مانده را در یخچال خانه میگذارم. پرتقال کوچکی را هم که از مایورکا تا بارسلونا و بعد تا مادرید و بعد دوباره تا بارسلونا و بعد تا فرانکفورت و بالاخره تا تهران با خودم حمل کرده ام بر روی میز میگذارم تا شاید بالاخره وقت خوردنش فرا رسیده باشد. بسته بیسکویت کوچکی که از مادرید گرفته بودم را نیز در کابینت میگذارم. وسیله ها را که از کوله پشتی خارج میکنم، تازه چشمم به کیکی میافتد که در بارسلونا خریده بودم و در کوله گذاشته بودم. خوشحال آن را از داخل جیب کوله پشتی بیرون میآورم. همه اینها من را به فکر فرو میبرد. سعی میکنم روزهای سفرم را دوباره مرور کنم. سعی میکنم مرور کنم که بجز این خوردنیها که هر کدام از یک شهر تا اینجا همراه من آمدهاند، چه چیزهای دیگری از شهرهای مختلف در این سفر با من همراه بوده است؟ نتیجه این بررسی بسیار جالب و تفکر برانگیز است…
.
نقاشیهای یک نقاش آرژانتینی در اسپانیا
.نقاشیهای یک نقاش آرژانتینی در اسپانیا
.نقاشیهای یک نقاش آرژانتینی در اسپانیا
.نقاشیهای یک نقاش آرژانتینی در اسپانیا
.نقاشیهای یک نقاش آرژانتینی در اسپانیا
.
مرور اتفاقات مهم سفر اسپانیا
– با یک پرواز اوكرايني از تهران به کییف و از آنجا به فرانکفورت در آلمان رفتم و بعد با یک پرواز آلماني به اسپانيا رفتم.
– با یک ايراني به رستوراني تايلندي در مايوركاي اسپانيا رفتيم.
– با چند ايراني به ماگالوف، شهر انگليسي هاي مايوركا رفتيم.
– با چند ايراني به آرنال، شهر آلماني هاي مايوركا رفتيم.
– در كلاس درس استاد برزيلي ساكن اسپانيا شركت كرديم.
– در كلاس درس استاد كانادايي ساكن آلمان (و مسافر اسپانيا) شركت كرديم.
– با مسئول انگليسي تبار روابط بين الملل مدرسه هتلداري مايوركا، از بخشهايي از دانشگاه UIB اسپانيا بازديد كرديم.
– از مركز خلاقيت مايكروسافت آمريكا در مايوركاي اسپانيا بازديد كرديم.
– با ميزبان بلژيكي یک رستوران اسپانيايي آشنا شدم.
– با یک نقاش خوش ذوق آرژانتيني ساكن اسپانيا آشنا شدم.
– با دو ايراني و یک مراكشي به مسجد اعراب در مادريد رفتيم و شام را در رستوران هندي هاي اسپانيا خورديم.
– با يک ايراني و يک مراكشي به رستوراني تركي در مادريد پايتخت اسپانيا رفتيم.
– با راننده اي مراكشي ساكن مادريد دوست شديم.
– با یک ایرانی به طور کاملا تصادفی در یک رستوران در بارسلونا دوست شدیم.
– با كمك یک ايراني در آمريكا، یک آلماني در آمريكا، یک ايراني در تهران، یک ايراني در آلمان و یک آلماني در آلمان، مشكلي بزرگ را حل كرديم؛ آن هم در حالي كه من خودم در اسپانيا بودم. (داستان میلاد و مارتین و فرشتهها)
– به لطف یک ايراني مقيم لبنان، مشكل بيمه درماني من در اسپانيا حل شد.
– در يك ضيافت شب عربي در اسپانیا، با افرادي از اردن، سوريه، اسپانيا، اتريش و انگليس دوست شدم.
– در طول همه روزهاي اين سه هفته در اسپانيا، از طريق ايميل يا شبكه هاي اجتماعي با افرادي از ايران، جمهوری چك، امارات، هلند، اتريش، آلمان، انگليس، چين، مالزي و… به طور مستمر و جدي در ارتباط بودم.
.
سلام؛رسیدن بخیر؛خواهش میکنم عکسهای بیشتری برامون ازاسپانیا بذارید؛درضمن بفرمایید بطور میانگین هزینه هرروزاقامت دربارسلونادریک هتل ارزان؛باکرایه تاکسی ویک ناهارمعمولی چقدره؛تشکر
سلام
ممنونم، حتما در پستهای روزهای آتی گزارشهای تصویری از اسپانیا خواهم گذاشت.
اگر اقامت را در یک تخت در یک اتاق 8 تخته در یک هاستل تمیز و مدرن در یک منطقه خوب از بارسلونا لحاظ کنیم، حدودا با شبی 20 یورو میتوان در این فصل در بارسلونا اقامت کرد. پیشنهادم این است که به سایت zoraq.com که یک سایت ایرانی و فارسی زبان رزرو هتل هست و یا سایت booking.com که یک سایت بین المللی و انگلیسی زیان هست برای دیدن قیمت اتاقها بر اساس تاریخ مورد نظرتان سر بزنید.
یک وعده غذا در یک شعبه Burger King در بارسلونا حدود 8 تا 11 یورو هزینه دارد. رستورانهای خیابان لارامبلا نیز غذاهای سنتی اسپانیایی مثل پائیا (Paella) را با قیمت حدودا 10 یورو ارائه میکنند که البته این قیمت در رستورانهای بهتر به 20 یورو نیز میرسد.
برای حمل و نقل نیاز به استفاده از تاکسی نیست. اتوبوس و مترو بهترین وسیلهها هستند. هزینه هر سفر شهری با اتوبوس 2/15 یورو است که اگر از بلیطهای چند سفره استفاده کنید، بسیار به صرفهتر خواهد بود. برای مسیر فرودگاه به مرکز شهر نیز می توان از اتوبوس های فرودگاه استفاده کرد که هزینه رفت و برگشت آن از هر یک از ترمینالهای 1 و 2 فرودگاه تا میدان کاتالونیا حدود 10 یورو است.
به به رسیدن بخیر مجیدخان
چقدر جالب والبته خوب است که شماعاشق خوراکی هاهستیدو هرگوشه ای از وسایلتان راکه کنکاش می کنید رد پایی ازشهرهایی که رفته اید خارج می شود.
به نظرم چقدر خوب میشودکه سفرهایی فقط باهدف کشف خوراکی ها بروید ومارا با ناگفته هاونادیده های دنیای خوردنی های متفاوت آشناکنید.وای چه جذابتییییی یه عالمه عکس خوراکییی.والبته کوله ای پراز خوردنی….
سلام
ممنونم از لطفت. به نظرم میشه از چیزهای کوچکی که هر روز در زندگی تکرار میشه هم لذت برد. شاید اینکه نوع غذا چی هست و حجمش چقدر هست اولویت دوم باشه. اولویت اول اینه که اون چیزی که هست رو با لذت خورد و از خوردنش لذت برد. این ایدئولوژی من برای موضوع خوراکیهاست.
برای این سفر نیاز به اسپانسر هست، سراغ ندارید؟!
ضمنا هدف اصلی من از نوشتن این پُست، تاکید بر موضوع بینالمللی بودن دنیای ارتباطات امروز و کم نقش شدن ملیتها و مرزها است، نه خوراکیها…! فکر کنم علاقه شما به خوراکیها بیشتر از من باشه 🙂
به مناسبت چهارصدمین سال آغاز روابط رسمی ایران و اسپانیا برگزار می شود:
همایش یکروزه “پادشاهی اسپانیا و ایران صفوی در عصر مدرن: چهارصدمین سال
سفارت دون گارسیا داسیلوای فیگوئروا به ایران (1614 م.)”
مکان: دانشگاه آلیکانته، اسپانیا
زمان: 17 اکتبر 2014
The Spanish Monarchy and the Safavid Persia in the Modern Period: IVth
Century of Don Garcia da Silva Y Figueroa’s Embassy to Iran (1614)
Alicante, Spain, October 17th 2014
سلام شهرام عزیز
ممنون از اینکه اطلاعات خوبی که داری را به اشتراک میگذاری. ای کاش سفر تا اون روز ادامه میداشت و در این برنامه شرکت میکردم
ممنون از تو
سلام
خیلی هم خوب
ایشالا همیشه به سفر
(اونم اوریجینال و ام پی 3)
سلامت و موفق و شاد باشید
سلام
ممنونم. لطفا همیشه دعا کنید 😉
ارادتمندیم
الان خوبی دوستم ؟!!!!!! رسیدن بخیر 🙂
MR.AXFER (مارکوپولوی سابق)یه کم دیگه میموندی به ملیتهای بیشتری وصل میشدی خیلی زود برگشتی!
سلام
خوبِ خوب! ممنونم
نشد که بشه، ادامهاش در سفرهای بعدی… 😀
سلام
رسیدن بخیر
سه هفته با شما در سفر بودم با شما قدم زدم و لذت بردم ممنون لذت خاطرات سفرتان با ما تقسیم کردید
با سپاس بیکران خوش باشی
سلام
ممنونم. خوشحالم از اینکه همراه هستید
امیدوارم به زودی خاطرات سفر شما را بخوانیم
موفق باشید
– و همه ى اينها را با اين همه ايرانى به اشتراك گذاشتى…
سپاس برادر
با دیدن مورچه ها یاد این اس ام اس افتادم که تازه برام اومده بود :
حضرت سلیمان (ع) از مورچه ای پرسید : در مدت یکسال چقدر دانه می خوری ؟
مورچه گفت : سه دانه
پس او را گرفت و در جعبه ای کرد و همراه او سه دانه قرار داد .
بعد از گذشت یکسال …..
حضرت سلیمان جعبه را باز کرده و دید فقط یک و نیم دانه را مورچه خورده است !
با تعجب از مورچه پرسید : چرا؟
مورچه گفت : چون وقتیکه آزاد بودم اطمینان داشتم خداوند روزی مرا خواهد دادو مرا فراموش نمی کند !
ولی وقتی تو مرا در جعبه ای نهادی بیم از این داشتم که شما مرا فراموش کنی پس در خوردنم احتیاط کردم تا بتوانم یکسال دیگر از آن تغذیه کنم .
خداوند می فرماید : هیچ موجود زنده ای بر روی زمین نیست مگر اینکه روزی آن با من است .
محتاجیم به دعا !;)