در قطار نشسته ام. در حالي كه مناظر طبيعي گاها زيبا را از پنجره قطار مي بينم، ذهنم خاطرات روزهاي كي يف را تماشا مي كند و اهميت چنداني به پيام هايي كه از اعصاب چشم به سمت اش مي آيد، نمي دهد!
كتاب Lonely Planet را ورق ميزنم تا وقتي فردا صبح (جمعه) به “ورشو” مي رسم، با شهر غريبه نباشم. اما هنوز غرق كي يف هستم. به جرأت مي گويم كه در انبوه سفرهاي مداوم، مدت ها بود اين حس پيش نيامده بود كه تا اين حد با شهري ارتباط برقرار كنم. شايد بتوان دلايل مشخصي را (نظير تكراري بودن مقاصد، درگيري ها و مسئوليت ها محول شده در سفر، نوع و مكان فضاي اقامت، دغدغه هاي مالي، همسفر و…) براي شكل گرفتن اين حس بيان كرد اما فارغ از علتها، بيشتر معلول آن فكرم را به خود مشغول كرده است؛ معلولي هيجان انگيز، پر شور اما عميقا آرام!
مروري بر چند روز كي يف گردي
در طول روزهاي اقامت در كي يف، برنامه هر روز ما اغلب مشابه بود كه شامل يك كاپوچينوي صبحگاهي (صبح متمايل به ظهر!)، گشت زني در خيابان هاي مركزي شهر، بازديد از بناهاي تاريخي، خيس شدن زير باران هاي ناگهاني، خوردن يك وعده غذا در بعدازظهر يا شب و البته از همه پر رنگ تر عكاسي بود. تقريبا اكثر خيابان هاي قديمي تر شهر را قدم زديم و با تكيه بر حس مسيريابي حاصل از تجارب سفر، بسياري از تپه ها و پستي و بلندي هاي اين شهر را درنورديديم. براي ديدن بعضي از سايت هاي تاريخي و بناهاي قديمي هم وقت بيشتري گذاشتيم و بازديدي از داخل آنها هم داشتيم. چند پارك بزرگ شهر را گشت زديم و از فضا و مناظر آنها واقعا لذت برديم. گاهي در اين شهرگردي ها و كافه نشيني ها، با مردمان اوكرايني و غير اوكرايني هم كلام شديم و گاهي نيز اين هم كلامي ها طولاني مي شد و حتي مسيرهايي را نيز به اتفاق طي مي كرديم.
.
.
.
بر اساس توصيه دوست خوبمان “شهريار”، سري هم به ساختمان House with Chimaeras زديم و بنايي را ديديم كه اثري ديدني و زيبا بود. گويا معمار اين بنا Władysław Horodecki، ساختمان راه آهن تهران را نيز طراحي كرده است و البته گویا طي يك برنامه شكار ببر در آمل، در یک حادثه می میرد و در ايران دفن می شود.
.
يكي از اين روزها را نيز البته به اتفاق محمدرضا دوست آرش و دوستان ديگر ايراني مقيم كي يف، به اطراف شهر كي يف رفتيم و از بودن در طبيعت لذت برديم. منصفانه نيست اگر از دستپخت فراموش نشدني محمدرضا نگويم و اعتراف نكنم كه غذايي كه پخت، فوق العاده بود!
.
رقص در آب
يكي از اصلي ترين لذت هايي كه در كي يف تجربه كردم اين بود كه بالاخره طلسم طولاني نديدن “باله” برايم شكسته شد و براي نخستين بار در عمرم اجراي زنده يك نمايش باله را ديدم. اين نمايش در سالن اپراي شهر برگزار شد و روايت گر يك داستان عاشقانه سه ضلعي بود. در بخش اول اين اجرا داستان روابط ميان دو عاشق و يك معشوق روايت شد كه انتهاي اين بخش با تراژدي مرگ دختر همراه بود و در بخش دوم هم داستان تعلق روحي يكي از دو عاشق با معشوق در پس از مرگش به اجرا درآمد.
حسي كه من از ديدن رقص باله داشتم، بي نهايت حسي عميق و دوست داشتني بود. حركاتي كه بالرين هاي اين نمايش اجرا مي كردند، براي من تداعي گر رقص در آب بود. شايد نتوانم با كلام، اين حس را درست منتقل كنم، اما نرمي و زيبايي حركات بدن بازيگران در قاب صحنه، مثل اين بود كه آنها گويي در يك آكواريوم بزرگ در حال حركت اند و رقصي زيبا را اجرا مي كنند. بي شك من بعد از اين، يك مشتري پر و پا قرص نمايش هاي “باله” خواهم بود.
.
موزه مردم شناسي
چهارشنبه برنامه اي غير از برنامه هاي هر روزه را در پيش گرفتيم. بنا به توصيه محمد و تاكيد آرش به موزه مردم شناسي به نام Pirogovo Open-Air Museum در فاصله حدودا ٣٠ كيلومتري كي يف رفتيم. وسعتي بسيار بزرگ كه در آن وضعيت زندگي مردم را به صورت شبيه سازي در ابعاد واقعي در قرون مختلف به تصوير كشيده اند و به بازديد كننده فرصت آشنايي با روند تاريخي اوكراين را داده اند.
شباهت اين مجموعه با موزه روستايي گيلان بسيار زياد بود، اما از لحاظ وسعت، اينجا بزرگ تر بود. ضمن اينكه در مجموع، به نظرم توجه به جزئيات هم در اين موزه بيشتر و كامل تر بود. جذاب ترين بخش اين بازديد چند ساعته، فرصت عكاسي بود كه با وجود ساختمان هاي زيبا، مناظر و چشم اندازهاي چشم نواز، طبيعت روح انگيز و آب و هواي ارديبهشتي، اين لذت براي من دو چندان شده بود.
.
ناگفته هاي كي يف
و اما آنچه كه مي خواهم بگويم بخشي از استنباط من از شهر كي يف است كه بعضي از آنها حاصل همفكري و تبادل نظر با آرش، بعضي از آنها حاصل درك شخصي و بعضي ديگر بر اساس شنيده ها است.
– ارتباط: برقراري ارتباط و هم كلامي با آدم ها در اين شهر بسيار ساده اتفاق مي افتد. در هر نقطه از شهر مي توان خيلي سريع با افراد هم كلام شد و گپ و گفتي انجام داد. به نظرم شايد مهمترين علت اين موضوع، عادت مشابه آنها با ما براي تبادل نگاه و چشم در چشم شدن باشد.
– ارزاني: كي يف شهر ارزاني است. اگر از بنزين و كرايه هاي ماشين بگذريم، مابقي چيزها يا هم قيمت با تهران و يا ارزان تر از تهران است. قيمت برخي از كالاها نيز باور نكردني است!
– فقر: اينجا يك جنس خاص از فقر وجود دارد. شايد نتوان در لايه اوليه اين فقر را يك فقر مالي دانست، چرا كه اتفاقا اكثر مردمان كي يف ظاهري مناسب و آراسته دارند. اما شايد بتوان ريشه اين فقر را در گذشته ها دانست. چيزي شبيه به عدم اعتماد به نفس، حقارت، ترس و مواردي از اين دست كه آثار آن امروز، منجر به وضعيت فعلي مردم شده است. البته در ظاهر واقعا همه چيز بسيار چشم نواز است، اما انگار يك چيزي كم است. انگار كي يف و مردمانش مثل دختري زيبا است كه رفتار نامناسب و تحقيرآميز يك نامادري، او را به موجودي منزوي و بي اعتماد به نفس تبديل كرده باشد. حال آنكه او غافل از اين است كه شايسته ترين دختر شهر است… (چقدر شبيه سيندرلا شد!). گاهي بي نهايت دلم براي كي يف و مردمانش مي سوزد!
– شباهت با ايران: غريبه نوازي، فساد مالي در برخي از نظام هاي سازماني، تلاقي نگاه بين آدمها، مشكلات اقتصادي، بحران هاي منطقه اي، فضاهاي شهري و گاها معماري (معماري پهلوي)، رفتارهاي اقشار متوسط جامعه نظير راننده تاكسي ها و بسياري موارد ديگر، اين حس را بسيار تقويت مي كند كه خيلي چيزها بين ايران و اوكراين (و البته كشورهاي بين آنها شامل تركيه و يونان) شبيه است.
– داستان ميدان اصلي شهر: از بعد از انقلاب كي يف، گروهي از فرصت طلبان بي خانمان در قلب شهر كي يف اتراق كرده اند و نه تنها اجازه نداده اند كه آثار شورش هاي خياباني از اين ميدان برچيده شود، بلكه براي خود امكاناتي را فراهم كرده اند و حسابي در اين نقطه از شهر جا خوش كرده اند. ما در بازديدي كه در دو روز اول از اين ميدان كرديم، بيشتر لايه سطحي اين ماجرا را ديديم. اما وقتي در شب سوم با آرش در لابلاي اين تسخيركنندگان قلب كي يف قدم مي زديم، به درك متفاوتي از اين ماجرا رسيديم. اين افراد ميدان مركزي شهر را با اندكي پيشروي به سوي ٤ طرف اصلي (شبيه به علامت “مثبت” در رياضي) در اختيار دارند. دور تا دور اين منطقه با لاستيك و بلوك و فنس و غيره مسدود شده و تردد مردم و گردشگران از هر سوي ميدان به سوي ديگر از طريق عبور از فضاهايي است كه شبيه به ورودي يك شهرك، در ٤ طرف اين علامت مثبت ايجاد شده است. هر ورودي براي خود يك يا دو نگهبان دارد. تردد ساكنين اين منطقه خودمختار توسط نگهبانان ثبت مي شود. آنها در همين فضايي كه در اختيار دارند، با تجهيزاتي بسيار اوليه، براي خود امكاناتي را فراهم كرده اند كه واقعا جالب، مضحك و البته تفكربرانگيز است. آنها جدا از چادرهايي كه براي اقامت خود در اين مثلا شهرك برپا كرده اند، فضاهايي براي تجمع، عبادت، ورزش، آموزش هاي نظامي، پخت و پز، نگهباني و… ايجاد كرده اند!!! البته همه چيز با امكانات اوليه ايجاد شده است، اما همين توجه به نيازها حكايت از اين دارد كه اين گروه قصد ندارد واقعا بدون دريافت باج از دولت، دست از اين تصرف بردارد. بايد ديد تدبير رييس جمهور شكلات ساز اين كشور در برخورد با اين گروه چيست؟ شايد او در انتظار سرمايي زودرس باشد!
ديدن اين وضعيت و فرصت طلبي اين گروه از مردم، بسيار من را ياد اوضاع بم بعد از زلزله انداخت. جايي كه بسياري از فرصت طلبان آواره خود را در ميان مالباختگان و داغ ديدگان زلزله جا زده بودند و فضايي مسموم را به وجود آورده بودند.
– روزه هاي طولاني: اذان صبح در كي يف اندكي بعد از ساعت ٢ بامداد بود و اذان مغرب حوالي ساعت ١٠ شب! يعني چيزي نزديك به ٢٠ ساعت روزه…؛ خدا به ساكنين مسلمانش رحم كند!
– پل پاتون: يك پل مهم و تاريخي بر روي رود بسيار عريض كي يف قرار دارد كه در زمان ساخت در جهان منحصر بفرد بوده است. در این پل از هيچ پيچ و مهره اي استفاده نشده و در قسمت بالايي آن نيز هيچ كابل نگهدارنده اي نيست. اتصالات اين پل تماما توسط جوش انجام شده است. ساخت این پل به سال های 1941 تا 1953 باز می گردد و نام آن از نام سازنده همین پل گرفته شده است.
– رود: گويا رود دنیپر عريض ترين رود اروپا است. در قسمت شمالي شهر كي يف عرض اين رود به ١٤ كيلومتر مي رسد!
– مادر وطن: مجسمه معروفي در كي يف به نام Rodina Mat (Motherland) وجود دارد که اهالی کی یف به آن Big Mama می گویند. این مجسمه بسيار بزرگ است و ظاهري جذاب دارد و از هر دو سوی رود قابل مشاهده است. انگار اوكرايني ها به اين مجسمه علاقه زيادي دارند. فرصت نشد تا از نزديك از اين مجسمه بازديد كنيم.
– قدمت و بزرگي: كي يف شهر بزرگي است. اين شهر هفتمين شهر بزرگ اروپا (پس از شهرهای استانبول، مسکو، لندن، سن پترزبورگ، برلین و مادرید) است. از لحاظ قدمت نيز اين شهر تاريخ طولاني و قابل توجهي دارد. در افسانه ها اين شهر توسط سه برادر در حوالی قرن هفتم میلادی بنا شده است كه نام شهر نيز از نام يكي از آنان به اسم “كي” گرفته شده است.
– مترو: مدل ايستگاه هاي متروي كي يف خيلي جالب است. از درب ايستگاه كه وارد مي شوي، بدون هيچ پيچ و خم اضافي به كنترل بليط و بعد از آن به پله برقي مي رسي. پله برقي هاي بسيار بسيار طولاني و ممتد را كه طي مي كني، به سالني مي رسي كه متروها در دو طرف آن در دو مسير رفت و برگشت تردد مي كنند. بعني ساده ترين نقشه ممكن بدون هيچ گونه پيچ و خم اضافه! اين گونه نيست كه براي رفتن از سطح زمين به عمق آن از تركيب چند پله برقي كوتاه استفاده شده باشد، بلكه تعداد پله برقي ها كاهش يافته و به جاي آن طول پله برقي ها خيلي افزايش يافته است.
نكته جالب ديگر هم استفاده از اعداد در كنار نام عادي براي خطوط مترو و نام ايستگاه ها است. مثلا عدد خط قرمز ١ است و عدد ايستگاه خرشاتيك در اين خط ١٢٠ است. همين طور ايستگاه هايي با نشان عددي ٣١٧ يا ٢٢٠ در خط هاي ديگر وجود دارد.
مشكل بزرگي كه در متروي اين شهر وجود دارد، اين است كه وقتي در مترو هستي و به ايستگاه مي رسي، به سختي مي توان فهميد كه در كدام ايستگاه هستي، چون تنها در يك يا دو نقطه نام ايستگاه بر روي ديوار نوشته شده كه با توجه به تجمع مردم، چندان قابل مشاهده نيست.
– آرش: تقريبا تمامي افراد اوكرايني كه با آنها هم كلام شديم آرش را مي شناختند؛ البته نه نوع نورآقايي، بلكه خواننده ايراني! او چهره اي شناخته شده است و جزو خواننده هاي محبوب كي يفي ها محسوب مي شود.
– پليس: هم در زمان ورود و هم در زمان خروج، پليس اوكراين خيلي نسبت به مليت ايراني حساس بود و چند بار مدارك و مستندات را با دقت بررسي كرد. گويا هم مرزي اوكراين با محدوده شنگن و تلاش ايرانيان براي ورود به اين محدوده، حساسيت پليس اوكراين را بالا برده است.
.
وداع در ايستگاه قطار
پايان سفر كي يف براي من در ايستگاه قطار بود. من در بعدازظهر پنجشنبه كي يف را با قطاري “شب رو” به سوي ورشو پايتخت لهستان ترك كردم. اين خداحافظي با همراهي آرش و دوستان قديمي او (و جديد من) محمدرضا و حامد تا كنار قطار انجام شد.
.
من به ورشو رسیده ام. اما خاطرات کی یف هنوز در ذهنم پر رنگ است. كسي چه مي داند، شايد وسوسه كي يف خيلي زود من را دوباره به اين شهر بازگرداند!
.
* کی یف
سلام،
به به ، چه خوبه کسانی هستند که مینویسند ، آنقدر خوب که احساس میکنی روحت همه چیز را حس کرده است.
همیشه همسفر خوب دلیل بر لذت از سفر است.
ممنون برای قسمت کردن خاطرات سفر
سلام. ممنون از تو عزیز
نوشتن علاقه و دغدغه من هست، فعلا هم قصدم ادامه این کاره…
البته که همسفر بخش مهمی از سفره؛ موفق باشی
سلام مجید جان.
امیدوارم از ادامه سفرت هم لذت ببری.
این گزارشت برای من فوق العاده بود. اگه بخوام از تک تک عکسهای خوبی که گرفتی چشمپوشی کنم تازه میرسیم به درکت از کی یف که به نظرم خیلی خوب میشه به تمام اکراین تعمیمش داد.
موقع خوندن این گزارشت مجبور شدم تمام دانسته هایی این همه سال رو از تو ذهنم بازیابی و با دیده های تو مقایسه کنم. به نظرم میرسه زمان تو اکراین خیلی آروم گذر میکنه.
خیلی باهات حرف دارم و اینجا نمیتونم بنویسم.
از گل آفتابگردون، آرش محبوب اکراینیها، از عرض رودخونه ای که من 15 سالگی شنیدمش تو این هفته دیدیش و …
اما تنها چیزی که میتونم با اطمینان بگم اینه که حساسیت پلیس اکراین فقط به خاطر حضور در مرزهای اروپا نیست. بیش از 20 ساله که ایرانیها برای درس خوندن به اکراین میرن و تو تمام این سالها خیلی وقتها خوب رفتار نکردن و باعث شدن نام ایران براشون پررنگ بشه البته نه چندان خوب متاسفانه…
سلام فرشته جان
ممنون از تو، خوشحالم که از گزارش خوشت اومد. جالبه که اینقدر به این مقصد علاقه مند هستی و اینقدر راجع بهش مطالعه کردی. حتما راجع بهش با هم گپ خواهیم زد
راجع به پلیس واقعا نظر و شناختی ندارم. ولی احتمالا همینه که میگی
سلام مجید جان.
بسی چسبید. بخصوص بخش موزه برای من جالب بود. داشتم فکر میکردم یه پرتال جمعی بزنیم و تجربیات خودمون از موزه های دنیا رو توش بنویسیم تا از تجربیات مثبتش بشه در ایران استفاده کرد و از تکرار منفیها کاست.
یه سئوال، یعنی متروی اونها از متروی پراگ هم عمیقتر بود؟ یادمه پله برقیهای متروی پراگ خیلی طولانی و حتی ترسناک بودن.
و اون رقصه به نظر من تانگو میاد.
بعد درست زیر عکس فنجون Mc Cafe نوشتی برندهای بین المللی شعبه ندارند. مک کافه که مال مک دونالده؟
حس که در مورد سرخورده بودن کی یف گفتی، من تو صحبتهای دوست لهستانیم از مردم کشورش شنیده بودم. اون هم در مورد لهستان میگفت لهستانی ها باور دارند که مردم بازندهای هستن و دیگه این رو به صورت جک استفاده میکنند.
منتظر تجربیات خوبت از ورشو هستم. طرف برلین هم میای؟
سلام فرشته جان
توش چسب ریخته بودم! حتا فکر کنم همین نوشته های موجود هم کفایت کنه و نیاز به دوباره نویسی هیچ کس نباشه. ایرادش فقط اینه که نمیشه براش متولی دلسوز و کاربلد با وقت آزاد و بدون دریافت پول پیدا کرد!
از پراگ که قطعا عمیق تر هست. در حال حاضر رکورد عمیق ترین متروی دنیا به ایستگاه مترو Aresenalna در کی یف اختصاص داره.
راجع به رقص ممنون، برای آموزشش چی؟ راهکار نداری…!!!؟ 😉
منظورم برندهای معروف Coffee مثل Cafe Nero، Starbocks، Costacoffe و امثالهم بود. وگرنه مک دونالد که بود و کارش هم حسابی رونق داشت
باید بگم که حس یک روزه من از ورشو اصلا مشابه اون چیزی که دوستت گفته نیست. حتما به دوستت بگو یه سر به اوکراین بزنه، مطمئنم که غرور از دست رفته رو باز می یابه!
نه، توی این سفر اون وری نمی یام متاسفانه… ممنون از تو
سلام
گزارش فوق العاده ای بود.
واقعا دست مریزاد.
زنده باد.
سلام
قربان تو، جات در لهستان خالیه! مخلصیم.
سلام آقاي عرفانيان
بايد بگم كه فوق العاده بود. خيلي قلم شيريني دارين آدم ناخودآگاه و مشتاق همراه ميشه و حس ميكنه و باد ميگيره و دلش ميخواد زودتر بقيه ش رو بخونه…
ممنون كه اينهمه با حوصله و با احساس ما رو تو جزييات سفر شريك كردين.
هميشه از دوستان شنيده بودم در باره اكراين ولي با خوندن پستهايي كه از اين سفر نوشيتين بسيار مشتاق شدن به ديدن كي يف. اميدوارم بطلبه و بتونم برم 😉
ميگن ورشو تو جنگ جهاني دوم حدود 90% ويران شده و براساس مستندات و عكسها مرمت و بازسازي شده!! دارم فكر ميكنم چه سفرنامه ي مفصل و جذابي در انتظارمه از ورشو ي زيبا 😉
خوب و خوش باشين
سلام
ممنون از شما. خوشحالم که همراه هستید. همون طور که گفتم نوشتن علاقه شخصی منه!
بله، کی یف جای خاصی هست. خیلی با اروپا تفاوت داره و ویژگی هایی داره که فقط مربوط به خودش هست. امیدوارم که به زودی قسمت بشه که به این کشور سفر کنید.
نوشتن حس می خواد. اگر ورشو اثر حسی بذاره روی من، اون وقت حتما گزارشش مفصل خواهد بود!
سلام آقا مجید ممنون ازگژارش کامل وتمام وکمالتون
اون تصویرمربوط به رقص Argentina Tangoیا تانگو آرژانتینیه که ازاوایل قرن19در بوینس آیرس روی کار اومده.وخصوصیات خیلی جالبی داره مثلا کلیه حرکتهادر رقص خلاف عقربه های ساعته است. دو رقصنده در کل زمان رقص در تماس بسیار نزدیک باهم بوده و شانه وسینه در رقص بایستی به هم چسبیده یادرفاصله کمی باشد.یعنی قسمتهای فوقانی بدن رقصنده هابایدبسیاربه هم نزدیک باشد.این رقص بسیار شبیه ballroom tangاست باتفاوت در حالت کمی دربدن واحساس رقصنده ها.
پاینده باشید
سلام. ارادتمندم
چقدر خوب که این اطلاعات رو در اختیار من گذاشتید. با توضیحات شما اشتیاق منم به این نوع رقص بیشتر شد! حالا دیگه میدونم چی میخوام، فقط باید استادش رو پیدا کنم!
ممنون از شما
سلام دوباره.
خب بهترین جا برای یاد گرفتن تانگو بوئنوس آیرسه 🙂 لابوکا (از مناطق توریستی شهر) خاستگاه این رقصه و اونجا سر هر کنج میتونی زوجهای رقصنده رو ببینی 🙂 البته داستان هم داره. لابوکا یا دهانه، در واقع اسکلهي شهر بوئنوس آیرس بود و کشتیها از همه جا به اون وارد میشدند و اتراق میکردند. دیوارهای لابوکا همه رنگی رنگی و جالب هستن که از ته موندهی رنگ همین کشتیها رنگ شدن. اما خب همین حضور ملوانها و کارگرهای غریبه باعث شده بود که منطقه به یه جور شهر نو تبدیل بشه و رقص تانگو از دل همین اوضاع دراومد. (به اندازهی کافی وسوسه شدی بری آرژانتین؟) آرژانتین البته رقصهای دیگهای هم داره که به اندازه تانگو معروف نشد، مثلا چاکاررا و کوئکا.
در مورد لهستان، دوست من اهل پوزنانه و اصلا از اهالی ورشو بدش میاد 🙂 شاید یکی از دلایلش این باشه که مردم پایتخت نشین فرق داشته باشن؟
سلام
ممنون از تو فرشته جان
آرژانتین بدون تانگو یکی از مقاصد مورد توجه من بود که حالا توجهم بهش بیشتر شد. خیلی ازت ممنونم که این اطلاعات رو به اشتراک گذاشتی. حتما باید اطلاعات بیشتری هم ازت بگیرم.
راجع به مردم باید بگم که درکی که من از شهر کراکوف داشتم هم شبیه به ورشو بود. اما راجع به شهرهای کوچک تر چون تجربه نکردم نمیدونم واقعا!
دوستم مثل همیشه عالی بود و میدونی که همسفر زیاد داری و یکی از این همسفرات هم من هستم پس خوش گذشت بسیار.
اکتشاف کردم که قبل از پیدا کردن استاد برای رقص ARGENTINA TANGO باید به فکر همراه رقصت باشی 🙂
حالا دیگه من برم به بقیه اکتشافاتم برسم……… 🙂 🙂 🙂
سلام. ممنون از همراهی همیشگی
مهم اینه که هنر رو بلد باشی، “همراهش” در زمان و مکان مناسب همیشه وجود داره!
سلام و درود
از اینکه توصیه را پذیرفتید ، خوشحالم .
در سفر با شما همراه شدم.
Władysław Horodecki
ایشان در این آرامستان دفن شده اند.
https://www.safarnevis.com/?p=3286
اگر فرصتی باشد، گزارشی از مدفونان مشهور این آرامستان خواهم نوشت
راستی داخل ساختمان نرفتید!!
سلام شهریار جان
ممنون از پیشنهادت، ما در شرایطی به بازدید این ساختمان رفتیم که از لحاظ وقت در مضیقه بودیم و متاسفانه فرصت نداشتیم داخلش را بازدید کنیم. اما محوطه اش را به دقت دیدیم.
نوشته خوبت را راجع به قبرستان ممنوعه خواندم. عالی بود. منتظر نوشته های تکمیلی ات هستیم.
این یکی از بینقصترین و کاملترین و بالغترین و تواناترین گزارشهایی بود که توی این چند ساله ازت خوندم. همیشه به جزئیات توجه میکنی اما ندیده بودم که تا این حد باحوصله و با وسواسی خیرهکننده، حجم عظیمی از جزئیات رو موبهمو و نکتهبهنکته بنویسی! (با کسر توضیح تصاویر، قریب به 2200 کلمه)!!!
این شاید نشاتگرفته از ارتباط خیلی خوبیه که با شهر و مردمانش برقرار کردی. به هر حال هر چی که بوده و هر مسیری که طی شده تا به این شناخت از مقصد برسی، مهم اینه که تونستی اون رو به طرز باورنکردنی و اعجابآوری بنویسی…
عکسها هم که اینقدر فوقالعاده بودن، نمیشه از بینشون یکی رو انتخاب کرد. اما دو تصویر زن و مرد (چهرههایی که محبت در آنها موج میزند) یکی از دلنشینترین عکسات بود. البته این نظر شخصی منه!
دستمریزاد برادر. دستمریزاد…
واقعن انقدر لذتبخش بود که به تیترش بیاد!
حدود ساعت 16 سوار قطار شدم و اینترنتی هم در کار نبود. تا 10 شب نشستم و نوشتم! اینه که کامله؛ چون خیلی برای نوشتنش وقت گذاشتم.
البته ارتباط برقرار شده با شهر و مردمش هم مزید بر علت بود. باضافه این که من تا حالا جایی رو اینقدر با حوصله و بی دغدغه نگشته بودم. اون هم با یک همسفر پایه کار!
قربان تو، آره برای تیترش خیلی فکر کردم…
سلام آقا مجید چه زیبا بود همه چیز ، 15 مهر به همراه خانواده و دختر کوچولوم عازم کیف هستم ، میدونید آب و هوا اونجا چطوره تو اون موقع سرده خیلی یا نه ؟ و اگه میشه چند تا مرکز خرید خوب و خیابون باکلاسش رو معرفی کنید لطفا؟ و هر پیشنهادی که می تونه ما رو اونجا سورپرایز کنه و بهمون خوش بگذره با توجه به تجربه شما عزیز
خیلییی خیلی ممنون
سلام
امیدوارم که سفر خوبی را به این شهر تجربه کنید. بهتر هست که دو سه روز مانده به سفر آب و هوا را از طریق سایت های هواشناسی چک کنید. خیابان خرشاتیک پر از فروشگاه ها و برندهای معروف است. ضمنا دیدن باله را در سالن اپرای شهر فراموش نکنید.
[…] وسوسه کیف*! | وب سایت شخصی مجید عرفانیان […]
[…] وسوسه کیف*! | وب سایت شخصی مجید عرفانیان […]
سلام،
با تشکر از مطالب بسیار جالب و همین طور عکسهای دیدنی . می خواستم خواهش کنم نظر شما در باره ازدواج با دختر اوکرینی و احیانا زندگی کردن در انجا چیست؟
با سپاس فراوان
سلام
ممنون از شما
من بیشتر نگاه و رویکردم در دیدن مقاصد، تمرکز بر گردشگری است و اگر به رفتارها و ویژگی های مردم یک شهر یا کشور هم توجهی بکنم، از منظر رفتارشناسی اجتماعی برای نتیجه گیری در وضعیت گردشگری آنجاست. لذا نظر قابل اتکایی درباره ازدواج با دختران اوکراین یا هر مقصد دیگری ندارم. این موضوع شامل زندگی کردن در شهرها و کشورها نیز می شود.
ارادتمند
سلام
مدت کوتاهی میشه با این وبلاگ آشنام ولی بخشی از مطالعات متفرقه رو برام تداعی کرده! مثه اینکه خودت بری بگردی وببینی نیست؛ اما دست کمی نداره، ممنونم بخاطر این ریزبینی و ظرافت کارها..
رقص باله واقعا عالی… حتما شما فیلم قوی سیاه و دیدید! اگه نه، خیلی عالیه، ببینید اگه وقت ش رو دارید…
سلام
ممنون از لطفی که دارید و خوشحالم اگر مورد پسند شما واقع شده
ریزبینی بخشی از شخصی من هست که در سفر هم همراهم هست
بله این فیلم رو دیدم. بسیار زیباست
سپاس فراوان
سلام
خواهش میکنم…. تازه بعضی عکسها رو دیدم و چقد جالب! عکس خونه های روستایی مثه سقف در گیلان با کاه و کولوش(ساقه ی برنج) درست میشه به همین شکل و پرچین خونه، یه نمونه عکس هست که از چوبهای دور و بر چیده شده و در گویش گیلکی واژه ی خاصی داره….
و به راستی آفتابگردان مثه پدرها متواضع و عاشق هستند… خورشید خانم معمولا باعث آزار میشه؛ البته بگذریم از گرما بخشی ش توی زمستان؛ ولی این گل زیبا هرطرف آفتاب باشه همون طرف رو میکنه…واقعا درسته که هنوز نقشش پررنگ باشه…. این عکسهای آخری و بدون شرح با شرح… خیلی به شمال ایران نزدیک و زیباست…
سلام . چقدر خوب نوشتید . لذت بردم .
سوال : ویزای اکراین رو چطور گرفتید ؟
سلام بر تو مجيد عزيز
همين الان كه در كيف هستم بسيار هم نظر هستم باتو در ارتباط گرفتن با شهر بسيار شهر دوست داشتني هست و همين طور از نظراتت استفاده بسيار كردم براي درك بهتر شهر .
ممنونم از مطالب م نوشته هات
سلام
خوشحالم که مطالب به کارتون اومده
سفر خوبی داشته باشید
سلام
اکراین از نظر امنیت به چه صورت هست ؟
من از امنیت کیف خوب نشنیدم
سلام
هیچ مشکل امنیتی من حس نکردم