دیشب تهران را برای یک سفر چند روزه به چند کشور اروپایی ترک کردم و امروز صبح وارد شهر کی یف در اوکراین شدم. روزهای اول این سفر اکتشافی را با “آرش نورآقایی” در کی یف خواهیم بود و بعد از آن برای کشف چند شهر دیگر، این سفر را به تنهایی ادامه خواهم داد.
اما ظرف همین حدودا 24 ساعت، اتفاقات بسیار جالبی برایم رقم خورده که مرور آنها جذاب تر از هر یادداشت دیگری است. این شرحی از اهم اتفاقاتی است که در این 24 ساعت بر من گذشته است.
.
1- همکلاسی
درست در مسیر فرودگاه با همکلاسی دانشگاهم صحبت کردم. “طاهره” همشهری و همکلاسی من در کارشناسی مرمت بناهای تاریخی بود و به طور وصف ناپذیری با تماسش در آستانه سفر به من انرژی داد. ما با هم در ارتباط بودیم، اما پیش نیامده بود که برایش از این وبلاگ چیزی گفته باشم. زمانی که او در حال جستجوی اطلاعات برای سفرش بوده، به طور اتفاقی با وبلاگ من آشنا شده و حس خوبی برایش بوجود آمده بود. حسی که کاملا در بیانش جاری بود و انرژی خوبش را کاملا به من منتقل کرد.
.
2- آسمان
برای اولین بار با هواپیمایی آسمان یک پرواز بین المللی را تجربه کردم. این پرواز از تهران به استانبول بود. بعد از این پرواز بند بند وجودم برای ایرلاین های دولتی ملی تاسف می خورد. آنچه که در این پرواز دیدم، اتفاقاتی تاسف بار بود که نمیدانم چگونه در یک ایرلاین می تواند رخ بدهد؟! به برخی از آنها توجه کنید:
– فردی که به عنوان میهماندار بود، 2 بار مسیر راهروی هواپیما را با ترولی محتوی باکس های آب معدنی طی کرد و هر دو بار یک مسافر از او تقاضای آب کرد. در جواب، میهماندار محترم فقط سر تکان داد و تکرار کرد: میارم میارم! و این آب آوردن بیش از 10 دقیقه زمان برد!
– نحوه پذیرایی به این صورت بود: همان میهماندار محترم، یک بسته محتوی سالاد و نان را که یک “کش” به دور آن بسته شده بود، به همراه یک آب معدنی به “دست” مسافران می داد! من عمدا میز خودم را باز گذاشتم و برای امتحان خواستم ببینم آیا زحمت این را می کشد که بسته را – در یک رفتار بسیار ساده که در همه ایرلاین های دیگر اتفاق می افتد – بر روی میز من قرار دهد؟ اما با کمال تعجب آنها را با عجله زیاد به صورت معلق در هوا به طرف من گرفت!
– ایشان زحمت قفل کردن ترولی را به خودش نمیداد. برای اینکه بتواند با سرعت بیشتری کارش را انجام دهد، بسیار تند بسته را به سمت مسافرین می گرفت و ترولی هم با تکان های هواپیما حرکت می کرد و هر از گاهی به مسافرین نشسته – از جمله خود من – برخورد می کرد!
– ترولی بعدی محتوی غذا بود. من ردیف 21 نشسته بودم. اما گزینه های غذا از ردیف 19 به بعد دیگر انتخابی نبود! میهماندار محترم بی هیچ دغدغه ای در پاسخ به آنانکه زرشک پلو با مرغ دوست نداشتند، می گفت غذای دیگری نداریم!
– ترولی بعدی محتوی نوشیدنی بود. صرف نظر از تنوع نوشیدنی ها که فقط کوکا، فانتا و دلستر بود، متاسفانه به زشت ترین روش ممکن سرو می شد. خانمی که این کار را می کرد، تعداد زیادی لیوان را بر روی ترولی چیده بود و آنها را با شیشه های نوشابه خانواده پر کرده بود و به هر کس که میرسید با لحنی بسیار خشک و سرد فقط این یک کلمه را تکرار می کرد: نوشیدنی؟ احتمالا منظورش این بوده است که شما چه نوشیدنی میل دارید؟ ولی خوب با صرفه جویی جدی در صرف انرژی و بیان این جملات!
– چیزی به اسم صندلی اگزیت وجود خارجی نداشت! هر دو درب اگزیت به واسطه وجود صندلی بدون فاصله استاندارد کاملا مسدود شده بودند.
– آنقدر صدای گوشخراش و نابهنجار از حرکت هواپیما به گوش می رسید که از یک ماشین 40 سال کار کرده چنین صداهایی شنیده نمی شود!
– هواپیما بسیار قدیمی بود. آنقدر قدیمی که حدس میزنم احتمالا پدربزرگ مرحومم (که یک سال قبل از تولد من به رحمت خدا رفته است) احتمالا پرواز را با همین هواپیما تجربه کرده است!
.
.
3- انهدام هواپیما
پیش از سفر، بعضی از دوستان که از سفر ما به اوکراین آگاه شده بودند، سئوال می کردند که چرا در این شلوغی ها به اوکراین سفر می کنید؟ جواب ما اما مشخص بود. می گفتیم که مشکل خاصی دیگر در اوکراین وجود ندارد. امروز اما به محض ورود به اوکراین و شهر کی یف، با شنیدن خبر انهدام هواپیمایی مسافری مالزی در محل مرز اوکراین و روسیه مواجه شدم! بعد از حضور در شلوغی های ترکیه، انگار این بار نوبت به اوکراین است. چه اتفاق تلخ و سخت و تاسف باری…
.
4- گم شدن در کی یف
امروز در بدو ورود به کی یف، با استقبال گرم دوستان آرش مواجه شدیم. به خانه محمد رفتیم و صبحانه مفصلی خوردیم و بعد از آن به اتفاق او و بابک به مرکز شهر آمدیم تا در خانه ای اجاره ای مستقر شویم.
.
.
.
.
کاپو؛ سگ بسیار دوست داشتنی و بازیگوش خانه
.
وسیله ها را که گذاشتیم، بیرون رفتیم و ساعتهای زیادی را با آرش در شهر قدم زدیم. بدون نقشه و بر اساس حس، بعضی از خیابان ها را طی کردیم و اتفاقا نقاط بسیار جالب و مهم شهر را کشف کردیم و دیدیم. انگار گم شدیم تا پیدا کردیم! کی یف حس متفاوتی نسبت به سایر شهرهای اروپا دارد. نه مثل روسیه و بلاروس، آنقدر سرد است که آزار دهد (سردی مردم) و نه مانند اسپانیا گرم و صمیمی. انگار یک ترکیب بسیار حرفه ای از اروپای شرقی و غربی است که کاملا به دل می نشیند. طعم، رنگ و اندازه اش دوست داشتنی است…
این شهر و آدمهایش را باید به دقت دید و عمیق کشف کرد.
نمایی از خیابان خِرِشاتیک، خیابان اصلی بخش تاریخی شهر
.
.
.
.
.
.
.
.
.
5- والیبال
تیم ملی ایران به جمع 4 تیم برتر دنیا صعود کرد. چه خوب که ما چنین تیم والیبالی داریم! دست مریزاد به همه این ملی پوشان.
.
6- شب قدر
بعد از تجربه شب قدر سال قبل در فرانکفورت و تجربه عاشورا در لندن، این بار نوبت تجربه شب قدر در کی یف است. انگار این داستان ادامه دارد!
.
دارم فکر میکنم مسیر هوایی تهران تا استانبول که اونقدرها مونوپلی نیست بگیم فقط همین هواپیمایی آسمان داره کار میکنه. معمولا رقابت باعث بالا رفتن کیفیت میشه اما ظاهرا در ایران خودمون این مسئله اصلا معنی نداره. شاید هم باید مسافر از ما بهترون و چشم آبی به ایران سرازیر بشه تا این چیزا درست بشه.
سلام. متاسفانه میزان زیاد تقاضای سفر به ترکیه، این بازار رو تبدیل به بازاری کرده که هرچقدر هم عرضه بالا میره، تقاضا زودتر از اون افزایش پیدا کرده! یعنی قیافه اون میهماندار که یادم میاد سرشار از تنفر میشم…
سلام، بسیار ممنون از اطلاعاتتون.
چهار مورد ذکر شده دلنشین به همراه تصاویر دوست داشتنی.
یک مورد قابل تامل که چرا هنوز فرهنگ مهمانداری رو یاد نگرفتیم .
یک مورد هم تلخ تلخ
سفر بخیر
سلام. ممنون از تو
امان از مورد قابل تامل و دریغ بابت تلخی بی پایان دیگری
سلام .سپاس از سفر جدید و همسفر بودنمان با شما .خیلی ریسک کردید که با ایرالاین ایرانی رفتید (ظاهرا درجه دادن به ایر لاین ها در ایران مثل هتل هاست .خدا عاقبت توریسم ایران را به خیر کنه )!
امیدوارم با همسفرهایتان سفر خوب و جدید و پر انر÷ی داشته باشید و ما هم در این کشفیات شریک !
التماس دعا مشتی !
سلام
آره واقعا، توی پرواز اینو فهمیدم!
ممنون، تا اینجا که خیلی خوب بوده
سلام جناب عرفانیان عزیز دوستان آرش همگی ازجنس خودش هستند حس هاشون نگاهشون برداشتشون وحتی قلمشون بسیار به آرش عزیز نزدیکه.بسیار دلنشین نوشته اید.امیدوارم سفرخوبی پیش رو داشته باشید وکماکان عکسها وگزارشهای شماروببینیم
سلام دوست گرامی
از اظهار لطف شما ممنونم. شباهتی اگر هست احتمالا حاصل دغدغه ها و علایق مشترک هست که البته گاها تفاوت هایی نیز وجود دارد.
سپاس بابت همراهی
مثل همیشه برات سفرخوش و پرباری آرزو دارم و ضمنا راجع به پرواز هم به فراموشی بسپرش چون دنیای گشت و سفر نمیتونه همیشه به یه حال باشه خوب و بدش تجربه اس…
سلام. ممنونم
خوبی و بدی که همیشه در سفر هست، اما وظیفه نشناسی و بی ادبی و گستاخی هیچ جا قابل قبول نیست…
اما چون موضوع جدیدی نیست میشه از کنارش گذشت و فلاش بک نکرد حال و فردا ، شکار لحظه ها و عکسهای زیبایی که میگیری حتما بی نظیر است دوست من
با احترام به نظر شما، ولی من نمیتونم از کنارش بی تفاوت بگذرم
سلام مجید جان، ممنون از لطفت بابت همکلاسی، خیلی خوشحالم کردی، از سفرنامه زیبات خیلی لذت بردم مخصوصا از عکسها….باز هم متشکرم که در سفرهات منو و خیلی از دوستانو شریک می کنی، برات مثل همیشه ارزوی موفقیت دارم، مراقب خودت باش.
سلام
ارادتمندم؛ باعث خوشحالی منه اگر با نوشتن این مطالب بتونم لذتی رو ایجاد یا منتقل کنم
موفق باشی
«انگار گم شدیم تا پیدا کردیم!…»
عکس دونفرهی چتر و باران…
کلن دمت گرم برادر.
گم شدیم گر در میان خویشتن
جستجویی لازم است…
قربان تو