در اروپا سه شهر مهم «آبی» وجود دارد. ونیز، آمستردام و بروژ. اینها شهرهایی هستند که رابطه ای عمیق با آب دارند و گردشگران با هدف دیدن زیبایی های حاصل از ترکیب خشکی و آب به این شهرها سفر می کنند. داستان استکهلم کمی اما با این شهرها فرق می کند. استکهلم نه مانند ونیز از خیابان ها و کوچه های آبی تشکیل شده است و نه مانند آمستردام و بروژ ترکیبی از خیابان ها و کانال های آبی است. استکهلم مجموعه ای از جزایر است که به واسطه پل های مختلف به یکدیگر وصل شده است و یک شهر را ساخته است. استکهلم شهری است که به آن ونیز شمال هم می گویند.
.
نمایی از 14 جزیره شهر استکهلم که با پل های مختلف به هم وصل اند
.
من از 18 تا 22 خرداد برای دومین بار فرصت سفر به استکهلم را پیدا کردم. درست کمتر از 24 ساعت بعد از پایان سفر اسپانیا، راهی استکهلم شدم و اتفاقا فشار پروازهای مکرر و طولانی در طول روزهای قبل، منجر به یک افت شدید قوای جسمانی و تب و لرز شد که عملا 24 ساعت اولیه حضور در استکهلم را در بستر بیماری گذراندم. اما به لطف داروهای سوئدی و البته Hype، دوباره خیلی زود بدن را احیا کردم و این بار بسیار بهتر از بار قبلی، استکهلم را کشف کردم. اینها بخشی از اکتشافات این سفر من است که شناخت بهتری نسبت به استکهلم به من داد.
.
میدان سِرگِل و خانه فرهنگ:
مهمترین میدان شهر استکهلم، میدانی با نام سِرگِل (Sergels torg) است که به نوعی محل وقوع همه اتفاقات مهم شهر استکهلم و حتی سوئد است. از اعتراضات و تظاهرات گرفته تا جشن ها و شادی ها همه و همه در این محل برگزار می شوند و همین علت این میدان تبدیل به قلب تپنده سوئد شده است. حضور در این میدان واقعا اتفاق خجسته ای است. در کنار این میدان یک مرکز مهم فرهنگی با نام خانه فرهنگ (Kulturhuset) وجود دارد که ده ها سال است مرکزی برای گردهمایی اهالی فرهنگ و هنر است و همواره رویدادهای هنری فراوانی در آن برگزار می شود. اینها نماهایی از حضور در میدان سرگل است.
پله های میدان مشرف به میدان مقابل خانه فرهنگ
.
ساختمان سمت راست همان خانه فرهنگ است و المان سمت چپ (دورتر) مربوط به میدان سرگل است
.
میدان مقابل خانه فرهنگ با میدان سرگل اختلاف سطح دارد
.
ابن هم زیستی آئین ها در میدان فرهنگ استکهلم است
.
و آزادی… اینها پشت به خانه فرهنگ و رو به میدان مقابل آن نشسته اند
.
خیابان ملکه
بدون شک خیابان Drottninggatan یا خیابان ملکه، مهمترین خیابان پیاده روی استکهلم و بلکه سوئد است. این خبابان طولانی از بخش شمالی شهر شروع می شود و بخش مهمی از مرکز استکهلم را دربر می گیرد. بسیاری از فروشگاه های بزرگ در این خیابان حضور دارند و همواره این خیابان محل تجمع و حضور گردشگران خارجی است. بخشی از این خیابان همچنین در مجاورت میدان سرگل واقع شده است. تاریخچه این خیابان به سال های 1630 تا 1640 باز می گردد.
نمایی از خیابان معروف Drottninggatan
.
نمایی از خیابان ملکه (خیابان Drottninggatan)
.
در یکی از دفعاتی که در خیابان ملکه راه می رفتم اتفاق جالبی افتاد. همراه با غذا نوشیدنی نخورده بودم و برای خرید یک نوشیدنی به یک مغازه رفتم. در یخچال، تعداد زیادی نوشیدنی قوطی بود که نمیدانستم آیا همه آنها گازدار است یا نه. از سوی دیگر تمایل داشتم بجای پپسی یا کوکای همیشگی، نوشیدنی های گازدار دیگر را نیز تجربه کنم. لذا از دختری که در آن قسمت فروشگاه بود کمک خواستم. اول پرسیدم که آیا همه این نوشیدنی ها گازدار است که او در پاسخ جواب مثبت داد. سپس درباره یک نوشیدنی گازدار آب انگور سئوال کردم که آیا نوشیدنی خوبی است یا نه؟ کمی مکث کرد و گفت که خودش از آن خوشش نمی آید. گفت شبیه نوشیدنی شامپاین است اما بدون الکل و برای همین گفت چندان جالب نیست. من اما بیشتر تحریک شدم که امتحانش کنم. به من گفت می توانی باز کنی، امتحان کنی و اگر دوست نداشتی عوض اش کنی! من که از این لطف شرمنده شده بودم، تشکر کردم و گفتم که احتمالا هرچه که باشد، ارزش یک بار تجربه را دارد. قوطی را باز کردم و کمی نوشیدم. با اینکه نوشیدنی خوبی نبود (هم کم گاز بود و هم بی طعم) سعی کردم رضایت نسبی ام را اعلام کنم. او اما اصرار کرد که اگر خوشت نیامده عوض اش کن. تشکر کردم و به پشت صندوق رفتم و هزینه نوشابه را پرداختم. اما انگار میدانست که این نوشابه ای نیست که هر کسی از آن خوشش بیاید. با یک نوشابه گازدار دیگر به سمت من آمد و گفت این را بگیر. گفتم اما همین که برداشته ام خوب است. گفت این یکی، یک نوشیدنی گازدار سوئدی است. بگیر و تجربه اش کن، این یک هدیه است؛ گفتم اما…! گفت ازش خوشت می آید. ماندم با این همه لطف چه کنم. گفت کاری نکرده! من اما ماندم چه کنم. به فکرم رسید که درباره اش بنویسم. از او خواستم تا اجازه دهد از او عکس بگیرم و در وبلاگ بگذارم. با کمال میل پذیرفت. نام اش «راینا» بود.
.
یک ایده؛ موزه تاریخ و فرهنگ ایران
در حالی که اصلا قصد و حوصله بازدید از موزه نداشتم، به موزه ای برخوردم که ارائه گر تاریخ مصر بود. با توجه به علاقه ای که به این کشور دارم، وارد شدم. نام موزه National Museum of World Culture بود و ساختمان این موزه به فرهنگ مصر اختصاص داشت. بعد از بازدید از موزه، با یکی از مدیران آن هم صحبت شدم. توضیح داد که چند موزه با همین نام وجود دارد که هر یک به تاریخ یک یا چند کشور اختصاص دارد. مثلا یک موزه دیگر به تاریخ کشورهای حوزه مدیترانه اختصاص داشت (در نقطه ای دیگر از شهر) و یک موزه دیگر نیز به تاریخ کشورهای آسیای شرقی. به ذهنم رسید که چه خوب می شد اگر موزه ای هم برای تاریخ و فرهنگ ایران وجود می داشت. پرسیدم که آیا این موزه توسط دولت سوئد دائر شده است و یا توسط دولت مصر؟ گفت توسط دولت سوئد و با پشتیبانی دولت مصر. سئوال بعدی ام این بود که اگر ایران بخواهد چنین موزه ای را در استکهلم درباره تاریخ و فرهنگ ایران دائر کند، این علاقه مندی از سوی سوئد وجود دارد؟ و او اظهار داشت که آری این امکان وجود دارد.
تصور کنید اگر این اراده از سوی دولت ایران وجود داشته باشد که با چند کشور حوزه هدف خود (از بابت ورود گردشگر)، مذاکره کند و موزه تاریخ ایران را با همکاری آنها دائر کند. اینگونه هم ساکنین شهرهای مزبور می توانند از این موزه بازدید کنند، هم گردشگرانی که به این شهرها می روند می توانند آن را ببینند و هم تبلیغات فراوانی راجع به آن در سایت های مرجعی مثل تریپ ادوایزر و لونلی پلنت شکل خواهد گرفت و نطرات کاربران درباره آن در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته خواهد شد. بدین نحو با یک هزینه معقول، می توان یک دفتر تبلیغاتی دائمی در پوسته یک موزه داشته باشیم و گردشگری و تاریخ و فرهنگ ایران را تبلیغ کنیم. در کنار موزه نیز مثل همه موزه های دنیا، فروشگاهی از محصولات مرتبط با فرهنگ ایران نظیر صنایع دستی برقرار خواهد بود و این خود برگ برنده دیگری خواهد بود. فکر میکنم اگر دولتمردان ما بر روی این ایده تمرکز کنند، از ارتباطاتشان می توانند استفاده کنند و در تفاهم نامه همکاری که با کشورها امضا می کنند، می توانند چنین بندی را نیز بگنجانند. به هر صورت ایران یکی از چند تمدن برتر تاریخ جهان است و داشتن موزه تاریخ ایران برای هر کشوری جذاب خواهد بود. ما هم از کنار این ایده منافع خود را که همانا جذب گردشگر خواهد بود را به دست خواهیم آورد.
.
موزه فرهنگ جهان؛ تاریخ و فرهنگ مصر
.
موزه فرهنگ جهان؛ تاریخ و فرهنگ مصر
.
موزه فرهنگ جهان؛ تاریخ و فرهنگ مصر
.
فروشگاه موزه که محصولاتی مرتبط با مصر بود
.
فروشگاه موزه و کتابهایی درباره مصر و تاریخ و فرهنگ اش
.
فروشگاه موزه و ممحصولاتی از صنایع دستی مصر
.
موزه رقص
در لیستی که از موزه فرهنگ جهان گرفتم، نام یک موزه برایم جذاب بود. با توجه به نزدیکی بُعد فاصله، تصمیم گرفتم که از این موزه بازدید کنم. این موزه Dance Museum نام داشت و فکر کردم که احتمالا باید موضوع جالبی برای یک موزه باشد. لذا به محل موزه رفتم. داخل موزه مجسمه ها و فضاهای جالبی را ایجاد کرده بودند. همخوانی موسیقی و نور و تصویر زیبا بود؛ اما در مجموع به اندازه تصورم، موزه جذابی نبود. مطمئنم این کانسپت می تواند تبدیل به موزه ای بسیار جذاب تر شود.
.
نمایی از یکی از سالن های موزه رقص
.
توضیحاتی درباره رقص ایرانی در کتاب موزه
.
موزه نوبل
نمیدانستم که نوبل سوئدی است و البته نمیدانستم که انتخاب برندگان نوبل در استکهلم انجام می شود. نوبل در استکهلم به دنیا آمده و تا هفت سالگی نیز همین جا بوده است. این بهانه ای شده است تا در تاریخی ترین نقطه شهر استکهلم، موزه ای برای نوبل و جایزه نوبل بنا کنند و گردشگران را به بازدید رایگان از آن دعوت کنند. در این موزه تاریخچه ای از نوبل، جایزه نوبل، برندگان آن در سال های مختلف و رشته هایی که به آن جایزه نوبل تعلق می گیرد وجود دارد.
اینها تصویر همه برندگان نوبل از ابتدا تا کنون است
.
این تصاویر در ریل هایی در سقف موزه در حرکتند
.
و در یک بخش از موزه به صورت تک تک به نمایش در می آیند
.
فروشگاه موزه نوبل، کارت پستال هایی با تصویر برندگان مشهور نوبل
.
و تصویری از برنده ایرانی نوبل در کنار انیشتین و لاما
.
کنسرت در کلیسا
خیلی اتفاقی درست در زمانی که از کلیسای اصلی شهر می گذشتم، متوجه شدم که یک کنسرت در این کلیسا در حال اجرا است. دقایقی را میهمان کلیسا و کنسرت زیبایی بودم که در آن در حال اجرا بود.
.
نمایشگاه و موزه عکس Fotografiska
به طرز باورناپذیری در این سفر از موزه های مختلف بازدید کردم. شاید به اندازه 5 سفر، در این سفر به موزه رفتم! این اما یکی از موزه نمایشگاه های جذابی بود که بازدید کردم. با توجه به آنکه قصد دارم در آینده نه چندان دور (هر زمان که شرایطی درخور آنچه که در ذهن دارم، فراهم شود) نمایشگاهی از عکس هایم در تهران (و البته در شهرهای دیگر اروپا) برگزار کنم، دیدن نمایشگاه های عکسی که در این موزه دایر بود، واقعا الهام بخش و هیجان انگیز بود. تصاویری از این نمایشگاه ها در وبلاگم نمیگذارم که اگر به نمایشگاه عکس ام آمدید، ایده تکراری نبینید! صرفا این لباس را در فروشگاه موزه ببینید!
.
استکهلم به روایت تصویر
از آنجا که قصد نداشتم و ندارم اینجا لیستی از مکانهای قابل بازدید در استکهلم را ببینم، لذا مابقی توضیحات را به دست دوربین می سپارم تا گزارش تصویری از آنچه که در این شهر دیدم و دوست داشتم را روایت کند. این بار کمی بیشتر با استکهلم ارتباط برقرار کردم. اما نه به اندازه شهرهایی که دوستشان دارم.
یک کافه زیبا در حاشیه خیابان ملکه
.
در کوچه های بافت تاریخی شهر؛ اینجا کوچه های جزیره یا محله Galma Stan است. کوچه هایی که انصافا زیباست و نشستن در آنها و نوشیدن یک قهوه به شدت توصیه می شود
.
میدان اصلی تاریخی شهر که خود یکی از سمبل های استکهلم است
.
و کافه هایی منحصر بفرد که به نظرم عااااااااالی بودند
.
امان از این کافه های وسوسه انگیز
.
این بار توانستم در چند جزیره کوچک اما مهم مرکز استکهلم قدم بزنم و شهر گردی کنم. مناظر بدیعی را در بخش هایی از این شهر می توان دید. به ویژه هم زمان با غروب هایی در حوالی ساعت 23
.
و یک شهر بازی در موقعیتی خاص
.
بارها شاهد عبور کامیون هایی بودم که پر از آدم هایی بود که در حال شادی و پایکوبی بودند. متاسفانه نفهمیدم ماجرا چه بود
.
لذت پیاده روی در امتداد خیابان ملکه
.
نمایی از کاخ پادشاهی استکهلم و کلیسای اصلی مجاور آن
.
خیابانهایی با اختلاف ارتفاع؛ چیزی که در استکهلم زیاد دیده می شود و وقتی که از روی نقشه مسیریابی می شود، باید به شدت به این موضوع توجه شود
.
نمایی از یکی از کوچه های تاریخی
.
اینجا محلی خاص از شهر است. نقطه ای در ارتفاع که می توان نماهای خوبی را از شهر شکار کرد. در همین نقطه یکی از کافه های منحصربفرد شهر نیز قرار دارد و محلی بسیار خوب برای گپ زدن و کافه نشینی است
.
و البته میعادگاهی برای گرمی یک آغوش
.
غروبی بر روی عرشه کشتی که در آن اقامت داشتم
.
این حوالی ساعت 1 نیمه شب است. آسمان حداقل این میزان از روشنایی را تا صبح در خود حفظ می کرد و هرگز به معنای واقعی تاریک نمی شد. شبهایی که همیشه روشن بودند
.
(این تصویر را در داخل بخش کنسولی سفارت ایران در استکهلم گرفتم؛ زمانی که برای انجام یک کار شخصی به محل سفارت مراجعه کرده بودم)
.
و اما چیتبال
اینجا یکی از ورودی های معروف ترین خیابان استکهلم یعنی Drottninggatan است. در سرتاسر این خیابان ده ها شیر با صورتی خندان وجود دارد که به شیرهای شاد یا Happy Lion معروف هستند. به شیر سمت راست نگاه کنید!
.
دلبر بر روی سر شیر سمت راستی جا خوش کرده است
.
و شیر که گویا واقعا از حضور دلبر خوشحال است
.
این تاج طلایی بر روی پلی فلزی به نام skeppsholmsbron نصب شده است که دو جزیره معروف استکهلم شامل Blasieholmen و Skeppsholmen را به یکدیگر نصب می کند. این پل در سال 1981 به عنوان نخستین پل آهنی در سرتاسر سوئد ساخته شده است و در حال حاضر بعنوان اثری تاریخی از آن محافظت می شود. این تاج طلایی (و تاج مشابه اش بر روی نرده مقابل) در وسط این پل تاریخی قرار دارد.
.
هم به دوچرخه سواری علاقه مند بود
.
و هم به موتور سیکلت از باب رکوردزنی سرعت!
.
در آستانه پل میان خیابان ملکه و جزیره گالما استان، روباهی بر روی زمین نشسته است که آرام آرام در حال معروف شدن است. این مجسمه که با نام Rag and Bone در این محل نصب شده است، مجسمه ای است که توسط هنرمند Laura Ford ساخته شده است و پس از آنکه توسط اداره هنر استکهلم خریداری شد، از طریق یک نظرسنجی عمومی از مردم، تصمیم گرفته شد که در محل فعلی نصب شود. از دور که به این روباه نگاه می کنی، گویی همه چیز واقعی است. صرفا از فاصله نزدیک باور پذیر است که می توان به مجسمه بودن آن اطمینان کرد.
.
سلام. خیلی خوب بود گزارشت. لذت برم.
ارتباطه که برقرار شده رو باید مدیون کافه ها باشیم گمونم :)))
وقتی عکسها رو گذاشتی متوجه کلیسای کنار قصر نشدم – این یکیشه!
سلام. خوشحالم، ما خیلی چیزا رو مدیون کافه هاییم!
متوجه بقیه هم میشی حالا…
سلام مجید
موزه فرهنگ جهان چطور بود؟ بیشتر دوست دارم بدونم چه میزان اطلاعاتی که به بینندهها میداد، اینترکتیو بودن یا صرفا موزهای بودن؟
بعد جوایز نوبل همهی رشتهها به جز نوبل صلح تو استکهلم داده میشه، نوبل صلح اسلوی نروژ 🙂
من عاشق کانسپت استفاده غیر مذهبی از مکانهای مذهبی هستم! اکثرا توی این کلیساها به کنسرت و رقص کلاسیک فکر میکنم. اما اون نیمکتها باید جاشون رو به صندلی بدن یا کلا برداشته بشن.
و من هم دربارهی احساست در مورد استکهلم موافقم. شهر خوشگله، اما یه چیزی کم داره. یه شهریه که میبینیش، میگی خب، بعد میری یه شهر دیگه. آدمو تسخیر نمیکنه.
سلام
نه، صرفا موزه ای بود که در حد متوسط مخاطب رو با فرهنگ کشور مورد نظر آشنا می کرد. از آثار کشف شده باستانی تا تابوت های تاریخی و مومیایی.
ممنونم بابت توضیحت درباره نوبل. بابت کلیسا هم حالا بذار صندلی ها بمونن ولی کنسرت و رقص هم بذارن!
و اما استکهلم، شهری که بعید میدونم در دیدارهای اولیه، بشه دوستش داشت… کاملا باهات موافقم
سلام.خیلی هم خوب .
رکورد کافه زنی 🙂
عکسهای غروب و بندر و آسمان خیلی جذاب و متحرک بودند .
سپاس و موفق باشید
سلام. چه رکوردی؟! ممنون از شما
سلام،
با اون کافه هاشون، آدم دلش قهوه میخواد و شاید هم…
دلبر جونم که خیلی از سفر راضی به نظر میرسه.
سفر خوش
سلام. شاید…؟؟؟
دلبر حالش از من بهتره
خیلی زیبا و قشنگ…. شهر بسیار زیبا با فرهنگ غنی و خوبی است به خصوص میعادگاهی برای گرمی یک آغوش
سلام. البته میعادگاه های بهتری نسبت به استکهلم هست، اگر هدف فقط میعادگاهی برای یک آغوش باشه؛ ولی با فرهنگ غنی موافقم
سلام.رکورد کافه گردی منطورم بود.موفق باشید و ایشالا همیشه در سفر 🙂
سلام. ممنون و سپاسگذارم
سلام و سپاس
بسی زیبا می نویسید. و اما مسافران کامیون شادی ….
فارغ التحصیلان مقطع دبیرستانند که پس از برگزاری بخش اول جشن در مدرسه به صورت دسته جمعی در پشت کامیون ها در شهر گردش می کنند و مسیر مدرسه تا خانه را به رقص و پایکوبی می پردازند .
این جشن در خانه هر دانش آموز با حضور مهمانان و دادن هدایا ادامه می یابد .
جالب اینجاست که این جشن علاوه بر جشن فارغ التحصیلی به نوعی جشن خداحافظی از خانواده هم هست .
بر اساس قوانین سوئد با رسیدن به سن 18 سالگی مسئولیت نگهداری از فرزند توسط خانواده پایان می یابد.یک فرد 18 ساله از نظر اجتماعی بالغ به شمار می آید و همه حساب و کتابش با نهادهای دولتی است . دولت حق برداشت از حسابی را که از بدو تولد تا سن 18 سالگی به صورت ماهانه برای او پس انداز کرده به او واگذار می کند و او حق دارد از طریق اداره کار در جستجوی شغل مناسب باشد و اگر کار مناسب نیافت کمک هزبنه دریافت می کند تا بتواند مثل دیگران زندگی کند و به همین صورت برای مسکن اداره مسکن کمک می کند که او مستقل شود .بدین ترتیب جوانان پس از پایان دبیرستان از خانه کوچ کرده و به سبکی که می خواهند زندگی می کنند . والدین آنها هم با کاهش بار مسئولیت بیش از پیش از زندگی لذت می برند .
سفر به سلامت
سلام. ممنون از شما
اطلاعات بسیار خوبی را نوشتید که برای من و البته سایرین قابل توجه است. فقط نکته اینجاست که چرا این شهرگردی را با کامیون انجام می دهند؟ وسیله های جایگزین بهتری هم هست!
سلام
ممنون که سوالتون باعث شداز زاویه ای دیگه بهش نگاه کنم . این هم قصه خودشو داره . با رسیدن به 18 سالگی اجازه ی داشتن گواهینامه رانندگی و خریدمشروبات الکلی هم صادر می شه .
در دهه هفتاد مرسوم شد که گرفتن این مجوزها و گرفتن دیپلم رو یکجا با هم جشن بگیرند . به جوری می خواستن به همه شهر شادی شون رو از گرفتن این مجوزها اعلام کنند .به این صورت که کامیون ها ی روباز قدیمی رو کرایه می کردند تزئین می کردند و با نصب دستگاه های صوتی و چیدن میز سراسر از مشروبات الکلی در پشت کامیون و با گذاشتن کلاه فارغ التحصیلی بر سر(شبیه کلاه ملوانی) شادی کنان در شهر گردش می کردند . راننده هم از خودشون بود.
کاملا درسته . این سبک شادی حوادثی به دنبال داشت و هنوز هم داره ولی پیشنهاد برای تغییرش با مقاومت روبرو شده. پس اومدن کم کم با وضع قوانینی کنترلش کردندمثلا نوشیدن الکل رو ممنوع کردن و محدود شد به آبجو و شامپاین سبک یا برای کامیون ها حفاظ وسرعت حداکثر 20کیلومتر در ساعت رو گذاشتن و خواستن راننده از بچه های فارغ التحصیل سال قبل باشه . این مراسم در کشورهای اسکاندیناوی دیگه هم با کمی تفاوت برگزار می شه .
سلام
اطلاعات شما خيلي خوبه. فقط راجع به اين كاميون ها اينقدر دقيق مي دونيد يا راجع به استكهلم و فرهنگش؟ نكنه شما هم در همين كاميونها جشن ديپلم گرفتين!؟
سلام ، دست مریزاد ، بسیار عالی بود .
منتظر سفرنامه های دیگرتان هستم
سلام
سپاس از محبت شما
میتونید کانال تلگرام من رو دنبال کنید که مطالب و سفرنوشتههای کوتاه رو به وفور در اون به اشتراک میگذارم
https://telegram.me/mrtripic