یک داستان عجیب و نادر برایم اتفاق افتاد! بعد از آنکه از تاریخ 18 تا 21 ژوئن را در لندن گذراندم، وقت آن بود تا بعد از 3 هفته به تهران بازگردم. آن طور که از استانبول چک کرده بودم، بلیط لندن به تهران حدود 210 دلار بود که اتفاقا برای خرید آن اقدام کردم. اما در فرآیند پرداخت پول آن مشکلی پیش آمد که مجبور به مراجعه به بانک شدم. خلاصه اینکه علیرغم تلاش های مختلف، در نهایت امکان رفع این مشکل فراهم نشد و من بلیط مزبور را از دست دادم. بررسی مجدد بلیط های موجود نیز این نتیجه را در پی داشت که بلیط ارزان دیگری از لندن به تهران وجود نداشت!
به این فکر کردم که بلیط برگشت را از یکی از شهرهای اروپایی دیگر که نزدیک لندن هست، چک کنم؛ بلکه شاید از این طریق بلیط های ارزان تری را پیدا کنم. اتفاقا بلیط بسیار ارزانی را از آمستردام به تهران پیدا کردم. فکر کردم که می توان از طریق اتوبوس های شب رو از لندن به آمستردام رفت و ضمن بازدید دوباره (و البته مختصر) از این شهر، با این بلیط ارزان به تهران بازگشت. بلیط را خریدم و ساعت 22 روز 21 ژوئن با اتوبوسی مجهز به اینترنت، به سمت آمستردام حرکت کردم.
و اما داستان عجیب! مسیر این اتوبوس بدین صورت بود که قبل از گذشتن از آب، از مرز انگلستان خارج می شد و بلافاصله وارد خاک فرانسه می شد. سپس با عبور از کانال آبی بین فرانسه و انگلیس و عبور از بخشی از خاک فرانسه وارد بلژیک می شد و پس از گذر از بروکسل، به آمستردام می رسید. ما بعد از طی حدود 2 ساعت مسیر از لندن، به نقطه خروج از خاک انگلستان رسیدیم. بازرسی پلیس انگلیس که تمام شد، به نقطه ورود به خاک فرانسه رسیدیم. منطقی این بود که کنترل گذرنامه و ثبت مهر ورود به محدوده شنگن در همین نقطه انجام شود. راننده در کنار باجه کنترل پاسپورت توقف کرد و چند باری پلیس را صدا زد. چراغ باجه اما خاموش بود و هیچ کس نیز پاسخگو نبود! ساعت حوالی 1 بامداد بود و هوا هم نسبتا سرد بود. راننده حوصله اش به پایان رسید و ناگهان حرکت کرد و وارد خاک فرانسه شد. من ابتدا فکر کردم که شاید جلوتر باجه دیگری برای کنترل پاسپورت باشد و آنجا مهر ورود به محدوده شنگن را بر روی ویزا درج می کنند. اما وقتی چند دقیقه ای مسیر را طی کردیم و به کنار آب رسیدیم، متوجه شدم که ما عملا بدون ثبت مهر ورود، وارد خاک اروپا شده ایم. با راننده طرح موضوع کردم و گفتم در صورتی که من مهر ورود بر روی ویزایم نداشته باشم، هنگام خروج از محدوده شنگن دچار مشکل خواهم شد. او در پاسخ گفت که تلاشش را برای صدا زدن پلیس کرده است، اما کسی نبوده و نمی توانسته که بیشتر از این معطل بماند. برای آرام کردن من هم توضیح داد که مشکلی برای خروج از محدوده شنگن نخواهم داشت.
صبح به آمستردام رسیدیم. چرخی در شهر زدم، اما اضطراب بروز مشکل در زمان خروج از آمستردام نگرانم می کرد. تصمیم گرفتم که زودتر به فرودگاه بروم و تشریفات پروازی را زودتر طی کنم. کارت پرواز را گرفتم و در صف کنترل پاسپورت ایستادم. یک خانم جوان پلیس در مقابل این صف نشسته بود و ویزاها و پاسپورت ها را بررسی می کرد. نوبت به من رسید. پاسپورت را به او دادم و سلام کردم. پاسپورت و ویزا را بررسی کرد و صفحات پاسپورت را در جستجوی مهر ورود به اروپا سه بار مرور کرد. تک تک مهرهای ورود و خروج قبلی را در صفحات پاسپورت با دقت کامل بررسی کرد و زمانی که مهر ورود جدیدی را نیافت، از من پرسید که آیا مهر ورود برای این سفر در پاسپورتم درج شده است. با اضطراب پاسخ دادم خیر! با تعجب پرسید پس چگونه وارد محدوده شنگن شده ای؟ گفتم دیشب با اتوبوس از مبدا لندن حرکت کرده ام و با گذشتن از مرز فرانسه وارد اروپا شده ام. گفت پس چرا مهر نداری؟ گفتم هیچ کس نبود که مهر بزند. گفت اما من چگونه باور کنم؟ اضطراب داشتم! نمیدانستم حرفم را می پذیرد یا نه؟ توضیح دادم که چه اتفاقی افتاده است و راننده اتوبوس چه گفته است. گفت بلیط اتوبوسم را ارائه کنم. من هم این کار را کردم. در کمال ناباوری و با رفتاری بسیار مهربان و ملایم (برخلاف تمامی افسرهای کنترل پاسپورت اروپا که بسیار کم لبخند میزنند و به هیچ وجه ارتباط برقرار نمی کنند) لبخند زد و پرسید حالا من چه کنم؟ کمی آرام شدم. همکار کناری اش هم متوجه شد و سرش را به نشانه تاسف (برای پلیس کنترل پاسپورت فرانسه) تکان داد. افسر زن، در اقدامی عجیب پاسپورتم را در مقابل من گذاشت و گفت برو! گفت که اگر من برایت مهر خروج بزنم، در دفعات بعدی دچار مشکل خواهی شد! گفت حالا که بدون مهر ورود وارد اروپا شده ای، پس بدون مهر خروج هم از اروپا خلرج شو!!! باور نمیکردم. رفتار صمیمانه اش اجاره شوخی کردن را به من داد. گفتم این اما خیلی عجیب است! گفت انگار هیچ وقت اینجا نبودی! به شوخی گفتم اما من اینجا بودم!!! و از حضورم در اینجا عکس دارم… خندید و گفت این شانس تو بوده…
به همین سادگی! من زمانی نزدیک به یک شبانه روز را در اروپا و به ویژه شهر آمستردام بودم. در صورتی که در پاسپورت و ویزای من هیچ اثری از مهر ورود و خروج اروپا نیست…! به نظرم این یکی از عجیب ترین اتفاقاتی بود که در تمام سفرهای من برایم افتاده بود!
.
دوباره آمستردام؛ دوباره جام جهانی
درست 4 سال پیش در روزهایی که هلند و اسپانیا به فینال جام جهانی صعود کرده بودند، من در آمستردام بودم. شهر تمام و کمال نارنجی بود و جو فوتبال را در نقطه نقطه شهر می شد مشاهده کرد. این بار هم که وارد شهر شدم، می شد پرچم های نارنجی رنگ هلندی را در بعضی از نقاط شهر دید. البته با تعدادی بسیار کمتر از سفر قبل!
متاسفانه اضطراب بروز احتمالی مشکل در هنگام خروج از آمستردام، به من اجازه نداد که بتوانم گشت مفصلی در شهر بزنم یا عکس های خوبی از این شهر بگیرم. این چند عکس را در اطراف ایستگاه مرکزی قطار شهر گرفتم.
ساختمان ایستگاه قطار مرکزی آمستردام
.
.
.
.
یکی از نمادهای آمستردام در سالن فرودگاه
.
پایان سفر دلبر
آمستردام آخرین ایستگاه نخستین سفر اروپایی چیتبال دلبر بود. دلبر در طول سفر سه هفته ای خود، در چندین شهر اروپا اقامت کرد و از چندین کشور عبور کرد. اینها جزئیاتی از این سفر است:
سلام و سپاس از سفرنامه شما و دلبرتان . تولد صدمین قلمتان هم مبارک باشه ایشالا 10000 سالگیش را تبریک بگم .موفق باشید و همیشه به سفر !!
سلام. لطف دارید!
البته باید تاکید کنم که آنچه که دیدید دلبر من نیست…!
ممنونم از آرزوهای خوب شما
زنده باد مجید عزیز
ممنون آرش جان
انگار که هیچ وقت اینجا نبودی…جالب بود اما تلخ. یاد زندگی که انگار هیچ وقت زندگی نکرده ایم افتادم.
دقیقا! کلیدی ترین جمله رو گفتی؛ با یک نکته سنجی هوشمندانه…
رسیدن بخیر
خدا قوت 🙂
ممنونم…
خیلی ارادتمندیم
صدمين پست حاوي عجب ماجراي هيجان انگيزي بود 🙂 خدا رو شكر به خير گذشته
سلام. دقیقا!
ممنون از شما